| دفترچه

دفترچه ای برای یادداشت،بایگانی و به اشتراک گذاری هرآنچه که ارزشمند است.

| دفترچه

دفترچه ای برای یادداشت،بایگانی و به اشتراک گذاری هرآنچه که ارزشمند است.

|  دفترچه

تا بُوَد وِردَت دُعا وُ درسِ قرآن غَم مَخور

بایگانی
آخرین نظرات
نویسندگان

۲۶۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «گذشتگان نیک» ثبت شده است


عبداللّه بن مسعود رَضِيَ اللّهُ عَنهُ :


در رابطه با برپاکردن نماز مراقب فرزندانتان باشید و آنها را به امور خیر عادت دهید زیرا کار خیر عادت کردنیست.



حَافِظُوا عَلَى أَبْنَائِكُمْ فِي الصَّلَاةِ ، وَعَوِّدُوهُمُ الْخَيْرَ فَإِنَّ الْخَيْرَ عَادَةٌ.

[ المعجم الكبير للطبراني ٩١٥٥ ]

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ دی ۰۰ ، ۰۰:۵۶

فُضَیل بن عیاض رَحِمَهُ اللّه:


والله برای تو جایز نیست به ناحق سگ یا خوکی را بیازاری ؛ پس چگونه مسلمانی را اذیت می کنی؟!



قال الفضيل بن عياض -رحمه الله-:

" واللهِ ما يَحِلُّ لكَ أن تُؤذي كلبًا ولا خنزيرًا بغيرِ حق؛ فكيفَ تُوذي مسلمًا ؟! ".

[سير أعلام النبلاء ٤٢٧/٨].

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ دی ۰۰ ، ۰۰:۲۴

امام نَوَوي رَحِمَهُ اللّه:


از جمله الفاظ ناپسند که (ممکن است) یک شخص از روی عادت هنگام خصومت و مجادله به کار ببرد عبارت است از :

الاغ ، بز کوهی ، سگ یا ...


این گونه سخن گفتن به ۲ دلیل زشت و قبیح است :


۱. چون دروغ است   و   ۲. این کار در واقع (نوعی) آزار و اذیت محسوب می شود.



« وَمِن الألفاظِ المذمومةِ المستعملةِ في العادةِ قولهُ لِمَن يُخاصِمه : يا حِمار، يا تَيس، يا كَلب، ونحو ذلك

فَهَذا قَبيحٌ لِوَجهَين:أحدُهما: أَنَّهُ كَذِب، وَالآخَر: أَنَّهُ إيذاء ».الإمامُ النَّووي رَحِمَهُ اللّٰه،الأذكار للنَّووي.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ دی ۰۰ ، ۱۷:۴۶


امام نَوَوي رَحِمَهُ اللّه:


و این از عادات و آداب عرب ها هنگام گفتگو به شمار می رود که : کوچکتر،بزرگتر از خود را از روی احترام و جایگاه «عمو» صدا بزند.


قال النووي -رحمه الله‏- : 

وهذه عادة العرب في آداب خطابهم ؛ يخاطب الصغير الكبير بـ ياعمّ احترامًا له ورفعًا لمرتبته .

            [شرح مسلم  ٢٠٣/٢]

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ دی ۰۰ ، ۱۳:۰۰

سَعد رَضِیَ اللّهُ عَنهُ بنابر درخواست رستم فردی را به نام ربعی بن عامر رَضِیَ اللّهُ عَنهُ فرستاد. رستم جایگاه را با تزیینات بسیار باشکوه از فرش‌های زربافت و بالشت‌های ابریشمی و طلا و جواهرات فراوان آراسته کرده بود، در حالی که تاج ویژه و گرانبهای خویش را بر سر گذاشته بود بر تختی طلایی نشست.

«ربعی بن عامر» بدون توجه به تزیینات و مظاهر شگفت‌انگیز وارد محل شد و با خونسردی تمام پهلوی رستم نشست. رستم از وی سؤال نمود به چه منظور آمده‌اید؟

«ربعی بن عامر» جواب داد:

اللهُ ابْتَعَثَنَا لِنُخرِجَ مَنْ شَاءَ مِنْ عِبَادَةِ العِبَادِ إلِى عبادة رب العباد ومنْ ضِیقِ الدُّنْیا إِلى سِعَتِهَا وَمِنْ جَورِ الأدیانِ إلى عدلِ الإسلامِ.

«اللّه ما را فرستاده است تا درآوریم آن کسی را که الله می‌خواهد از عبادتِ بندگان به سوی عبادتِ پروردگارِ بندگان، و از تنگنایِ دنیا به وسعت و پهنای آن و از ستمِ ادیان به عدالتِ اسلام».


.البدایة والنهایة، ج: ۷، ص: ۳۹ چاپ بیروت ۱۹۶۶م.

.چنانچه ابن حجر در کتاب «الإصابة فی تمییز الصحابة» آورده است: وی صحابی می‌باشد. احنف ولایت تخارستان را به وی سپرد. الاصابة، ج: ۱، ص: ۵۰۳.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ مهر ۰۰ ، ۲۰:۴۰

امیرالمؤمنین علی بن ابی‌طالب را نزد ابن عباس ـ رَضِیَ اللهُ عَنهُم ـ یاد کردند، پس دربارهٔ ایشان فرمود: حِلم او را ساکت می‌کرد و علم به سخنش می‌آورد.


[ بَهجَةُ المجالس: ۲/ ۵۰۰ ]


حِلم: شکیبایی. یعنی اگر سکوت می‌کرد از روی شکیبایی بود و اگر سخن می‌گفت از روی علم بود.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ آذر ۹۹ ، ۰۰:۴۰

رسول اللّه صَلّى اللّهُ عَلَیهِ وَسَلَّم ذکر مردی از بنی اسرائیل نمود که از فرد دیگری از بنی اسرائیل درخواست نمود هزار دینار به او قرض بدهد؛ آن مرد گفت: شاهدانی نزد من بیاور که از آنها شهادت بگیرم. وی جواب داد: (کَفىٰ بِاللّهِ شَهیدا) الله به عنوان گواه و شاهد کافی است. وی گفت: ضامنی نزد من بیاور. جواب داد؟ ( کَفىٰ بِاللّهِ کَفیلا ) الله به عنوان ضامن کافی است. آن مرد گفت: راست گفتی. پس تا زمان مشخصی به او قرض داد. وی به دریا رفت و حاجت و نیازش را بر آورده نمود، سپس به جستجوی کشتی ای رفت تا بر آن سوار شده و با آن در موعد مقرر نزد آن مرد برگردد، اما کشتی ای نیافت، پس چوبی برداشته و درون آن را خالی نمود و هزار دینار را به همراه نامه ای برای دوستش در آن گذاشته و آن سوراخ را محکم نموده و با آن به کنار دریا آمد و گفت: پروردگارا، تو می دانی که من از فلانی هزار دینار قرض گرفتم و او از من ضامنی خواست، من گفتم: الله بهترین ضامن است و او به تو راضی شد. و از من گواه طلبید، گفتم: الله برای گواهی کافی است و او به تو راضی شد. من تلاش کردم که کشتی ای بیابم تا قرضش را به او برگردانم، اما نتوانستم. و می خواهم که تو قرضم را ادا کنی. پس چوب را در دریا انداخت تا اینکه به میان دریا رفت. سپس برگشت و همچنان به دنبال کشتی بود تا به وسیله ی آن به سرزمینش برود (  و هزار دینار دیگر را نزد آن مرد ببرد. با این گمان که کار اول او کافی نبوده است  ). مردی که به او قرض داده بود در جستجوی کشتی خارج شد که شاید مالش با آن آمده باشد، پس چوبی را که پول در آن بود، مشاهده کرد و آن را به عنوان هیزمی برای خانواده اش برداشت. اما هنگامی که آن را شکافت، پول و نامه را در آن دید! سپس فردی که به او قرض داده بود آمد و هزار دینار آورده و گفت: به الله سوگند بسیار تلاش کردم کشتی بیابم که مال تو را بیاورد، اما تا قبل از اینکه نزد تو بیایم کشتی نیافتم. آن مرد گفت: آیا تو چیزی را به سوی من فرستادی؟ جواب داد: به تو گفتم تا قبل از اینکه نزدت بیایم کشتی نیافتم. آن مرد گفت: پس الله آنچه را که تو با چوب فرستاده بودی رسانید، بنابراین هزار دینارت را بردار و به سلامت برو.



عن أبی هریرة -رضی الله عنه- عن رسول الله -صلى الله علیه وسلم-: أنَّه ذکر رجلًا من بنی إسرائیل، سأل بعضَ بنی إسرائیل أن یُسْلِفَه ألفَ دینار، فقال: ائْتِنِی بالشهداء أُشْهِدُهم، فقال: کفى بالله شهیدًا، قال: فَأْتِنِی بالکَفِیل، قال: کَفَى بالله کفیلًا، قال: صَدَقتَ، فَدَفَعَها إِلیه إلى أجل مُسَمَّى، فخرج فی البحر فقَضَى حَاجَتَه، ثُمَّ التَمَسَ مرکَبًا یَرْکَبُها یَقْدَم علیه لِلأَجَل الذی أجَّله، فلم یجِد مرکَبًا، فأَخَذَ خَشَبَة فَنَقَرَها، فَأَدْخَل فِیهَا أَلفَ دِینَار وصَحِیفَة مِنْه إلى صاحبه، ثم زَجَّجَ مَوضِعَها، ثمَّ أَتَى بِهَا إِلَى البحر، فقال: اللَّهُمَّ إنَّک تعلم أنِّی کنتُ تَسَلَّفتُ فلانًا ألف دِینَار، فَسَأَلَنِی کفیلًا، فقلتُ: کفى بالله کفیلًا، فَرَضِیَ بک، وسأَلَنِی شهیدًا، فقلتُ: کفى بالله شهیدًا، فرضِی بک، وأنِّی جَهَدتُ أنْ أَجِدَ مَرکَبا أَبعث إلیه الذی لَه فَلَم أَقدِر، وإنِّی أسْتَوْدِعُکَها. فرمى بها فی البحر حتَّى وَلَجِت فیه، ثم انْصَرف وهو فی ذلک یلتمس مرکبا یخرج إلى بلده، فخرج الرجل الذی کان أسلفه، ینظُر لعلَّ مَرکَبًا قد جاء بماله، فَإِذا بِالخَشَبَة التی فیها المال، فأَخَذَها لِأهله حَطَبًا، فلمَّا نَشَرَها وجَد المالَ والصحِیفة، ثمَّ قدِم الذی کان أسلفه، فأتى بالألف دینار، فقال: والله ما زلتُ جاهدًا فی طلب مرکب لآتیک بمالک، فما وجدتُ مرکبا قبل الذی أتیتُ فیه، قال: هل کنتَ بعثتَ إلیَّ بشیء؟ قال: أُخبِرک أنِّی لم أجِد مرکبا قبل الذی جئتُ فیه، قال: فإنَّ الله قد أدَّى عنک الذی بعثتَ فی الخشبة، فانصرِف بالألف الدینار راشدًا».

 [رَواهُ البُخاری.]

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ آبان ۹۹ ، ۱۰:۴۷

امام شافعی رَحِمَهُ الله :


علم آن نیست که حفظ شود، علم آن است که سود برساند.


(حلیة الأولیاء: ۹/ ۱۲۳)

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ مهر ۹۹ ، ۰۵:۵۶

زنی نزد قاضی موسی بن اسحاق آمد و «ولیِّ» او مدعی شد که شوهرش مبلغ ۵۰۰ دینار به عنوان مهریه باید به او بپردازد.


شوهر چنین ادعایی را انکار کرد.


در این هنگام قاضی به ولی زن گفت: آیا شاهدی داری؟


گفت: آنها را آورده ام


سپس قاضی یکی از شاهد ها را خواست تا ضمن نگاه کردن به چهره زن به هنگام شهادت به او اشاره نماید.


بنابراین شاهد برخاست و به زن گفت بایست


شوهر گفت:چه کار می کنید؟!!


وکیل گفت:به صورت زنت نگاه می کنند تا او را درست بشناسند.


شوهر گفت:همانا من قاضی را گواه می گیرم که او این مهریه ای را که ادعا می کند بر ذمه ام دارد و نیازی نیست تا چهره اش را (در حضور مردان نامحرم) نمایان سازد.


زن که این واکنش (و غیرت مرد) را دید گفت:

من هم قاضی را گواه می گیرم که این مهریه را به او بخشیدم و او را از این مساله در دنیا و آخرت معاف کردم


قاضی با دیدن این رفتار زن و مرد گفت:


این کار شما در فضایل و مکارم اخلاق ثبت می شود.


تاریخ بغداد - الخطیب البغدادی - ج ١٣ - الصفحة ٥٥

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ مهر ۹۹ ، ۰۲:۴۲

مَکحول شامی-رَحِمَهُ الله- (م۱۱۲هـ)


«نرم‌ترین قلب‌های مردم [متعلق به] کسانی است که گناهان کمتری انجام دادند.» 


حلیة الأولیاء لأبی نعیم الأصبهانی، ج ۵، ص ۱۸۰.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ مهر ۹۹ ، ۱۴:۴۷

ابن عربی مالکی رَحِمَهُ الله می گوید:


 "زن صالح و نیکوکار با تلاش و جستجو نصیبت نمی شود، بلکه او رزقی ست که هرگاه کسی تقوای الله را پیشه کند،  نصیبش خواهد شد".


احکام القرآن٥٣٦/١


پ ن:رزق الزاما بر خوراک اطلاق نمی شود و شامل هر نوع عطا و بخشش و موهبت از جانب خداوند متعال به بندگانش است.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ مهر ۹۹ ، ۰۱:۴۶

👤امام نَوَوی رَحِمَهُ الله:


‏"هرکس توفیق یافت که اذکار صبح و شام را بگوید بداند که این نعمت الهی است و خوشا به حال او، هرکس نمی‌تواند که همه آن را بگوید به مختصر آن بسنده کند، حتی اگر یک ⁧ذکر⁩ باشد".

منبع؛ |[الأذکار/٧٦]|

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ فروردين ۹۹ ، ۰۷:۱۴

ابوجعفر قرطبی می‌گوید:

در بیماری وفات صلاح الدین (ایوبی) در کنار او قرآن می‌خواندم تا آنکه به این سخن الله متعال رسیدم که می‌فرماید:

هُوَ اللَّهُ الَّذِی لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ عَالِمُ الْغَیْبِ وَالشَّهَادَةِ

{اوست آن الله که معبودی (به حق) جز او نیست، او دانای پنهان و آشکار است}

[سورهٔ حشر:بخشی از آیه ۲۲]

ناگهان صلاح الدین که تا پیش از آن بیهوش بود گفت: «صحیح است» و سپس درگذشت.


منبع ؛روایت شده در کتاب های تاریخ از جمله سیر أعلام النبلاء ٢٨٨/٢١

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ فروردين ۹۹ ، ۰۱:۳۹

امام ابن حَجَر رَحِمَهُ الله:


الأدبُ إستِعمالُ ما یُحمَدُ قَولاً وَ فِعلاً


یعنی:ادب عبارتست از بکاربردن آنچه از گفتار و کردار که مورد ستایش (و پسند) واقع می شود.


منبع: فَتحُ الباری بِشرح صحیح البُخاری - ج ١٠


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ اسفند ۹۸ ، ۱۵:۰۰

شیخ مشرف الدین مصلح بن عبدالله شیرازی،شاعر و نویسنده نامدار قرن هفتم هجری یکی از بزرگترین متفکران و شاعران و ادیبان ایران است که در تمام خطّه ایران زمین یکّه تاز میدانهای فصاحت و بلاغت و سخنوری می باشد.این شاعر بلند پایه،استاد مسلّم غزلِ سبک عراقی و نثر مسجّع یعنی نوشته آهنگدار و موزون است.و غزلیات،قصائد،قطعات و ترکیب بندهایش به روانی آب زلالند و دو اثر جاویدانش گلستان و بوستان قرن ها بر عقول و قلوب ایرانیان حکومت می کنند.

گلستان دارای نثری مسجّع آمیخته با شعر، و بوستان شعری است در قالب مثنوی در بحر متقارب  (هم وزن با شاهنامه فردوسی) که در زمینه‎های اجتماعی، اخلاقی، عرفانی، دینی و... سروده شده است.

سعدی در نظامیه بغداد از محضر جمال الدین عبدالرحمن ابوالفرج بن جوزی دوم (درگذشته به سال 636) مدّرس مدرسه مستنصریّه، و عارف معروف شیخ شهاب‎الدین ابوحفص عمر بن محمّد سهروردی صاحب «عوارف المعارف» (درگذشته به سال 632) تلمذ نمود . و از علم و دانش و عرفان هر دو نهایت استفاده کرده است.

اینک در باغ کلیات  سعدی که شامل دیوان اشعار، بوستان و گلستان است به گشت و گذار می‎پردازیم:

۱- ابیاتی در وصف پیامبر صلی الله علیه وسلم و خلفای راشدینش

در ابیاتی در وصف پیامبر صلی الله علیه وسلم خلفای راشدین را چنین نیکو می‌ستاید.

چه نعت پسندیده گویم ترا؟ /علیک السّلام ای نبیّ الورا

درود مَلَک بر روان تو باد/ / بر اصحاب و بر پیروان تو باد

نخستین ابوبکر پیر مُرید / عُمَر پنجه بر پیچ دیو مرید

خردمند، عثمان شب زنده دار / چهارم علی شاه دلدل سوار


 (بوستان- 209)

سعدی عارفی است که از قید و بند قشری گری گذشته و در سایۀ سلوک و مصاحبت با عارف آزاد مردی چون شهاب الدین سهروردی به کمالات معنوی رسیده است.

 

۲- عجز ابوبکر صدیق از معرفت الهی

سعدی، ادیب نکته پرور و قافیه پرداز دفتر معانی در «رساله در عقل و عشق» کمال معرفت صدّیقان را در شناخت کمال الهی ناتوان می‎داند:

«امیرالمؤمنین ابوبکر صدیق ـ رضی الله عنه ـ نکو گفته است که «یا مَن عَجَزَ عَن مَعرِفَتِهِ کمالُ مَعرِفَةِ الصدّیقینَ»، معلوم شد که غایت معرفت هرکس مقام انقطاع اوست به وجد از ترقی» .

۳- ستایش سالار عادل، عمر

قطعات دلنشین بوستان به انسان درس آزادگی و فضیلت و شرف می‌دهند، و رنگ آمیزی صحنه‎ها چنان است که بهتر از آن نمیتوان سرود. این معمار کاخ رفیعِ اخلاق و کرامت انسانی سالار عادل عُمَر را اینگونه می‎ستاید:

 

گدائی شنیدم که در تنکجای / نهادش عُمَر پای بر پشتِ پای

ندانست درویش بیچاره کوست / که رنجیده، دشمن نداند ز دوست

بر آشفت بر وی که کوری مگر؟ / بدو گفت سالار عادل، عُمَر

نه کورم و لیکن خطا رفت کار / ندانستم از من گنه در گذار

چه مُنصف بزرگان دین بوده‎اند / که با زیر دستان چنین بوده‎اند

بنازند فردا تواضع کنان / نگون از تواضع سر گردِ نان

اگر می بترسی ز روز شمار / از آن کز تو ترسد خطا در گذار

مکن خیره بر زیر دستان ستم  /  که دستیست بالای دست تو هم

(بوستان – 338، 339)

۴- ستایش شاه مردان علی

شاه مردان، علی مرتضی نمونه و فصل الخطاب جوانمردی و کرم است. در حکایتی پند آموز، راه آزادگی و گرفتن دست افتاده چنین ترسیم می‎شود.

بزارید وقتی زنی پیش شوی / که دیگر مخر نان ز بقال کوی

به بازار گندم فروشان گرای / که این جو فروشیست گندم نمای

نه از مشتری کز دحام  مگس / بیک هفته رویش ندیدست کس

بدلداری آن مرد صاحب نیاز / بزن گفت کای روشنائی بساز

بـه امید مـا کلبـه اینجا گـرفت / نه مردی بود نفع از او واگرفت

ره  نیک  مـردان آزاده  گیر / چه استاده‌ای دست افتاده گیر

ببخشای کانان که مرد حقند / خریدار دکـان  بی  رونقند

جوانمرد اگر راست خواهی ولی‌ست / کـرم ، پیشـۀ  شـاه  مـردان  علی‌ست

(بوستان – 272)

۵- قصیده‎ای غرّا و بلیغ در مدح خلفا

در قصیده‎ای غرّا و بلیغ در ستایش خداوند و پیامبرصلی الله علیه و سلم  و یارانش چنان به سلاست و روانی دُر افشانی می‎کند که بلندای قصیده را با لطافت و نرمی حریر گونۀ غَزَل می‌آراید:

یارب به دست او که قمر زان دو نیم شد / تسبیح گفت در کف میمون او حصا

کافتادگان شهوت نفسیم دست گیر / ارفق بمن تجاوز واغفر لمن عصا

تریاق در دهان رسول آفریده حق / صدیق را چه غم بود از زهر جانگزا؟

ای یار غار سید و صدیق نامور / مجموعهٔ فضائل و گنجینهٔ صفا

مردان قدم به صحبت یاران نهاده‌اند / لیکن نه همچنانکه تو در کام اژدها

یار آن بود که مال و تن و جان فدا کند / تا در سبیل دوست به پایان برد وفا

دیگر عمر که لایق پیغمبری بدی / گر خواجهٔ رسل نبدی ختم انبیا

سالار خیل خانهٔ دین صاحب رسول / سردفتر خدای پرستان بی‌ریا

دیوی که خلق عالمش از دست عاجزند / عاجز در آنکه چون شود از دست وی رها؟

دیگر جمال سیرت عثمان که برنکرد / در پیش روی دشمن قاتل سر از حیا

آن شرط مهربانی و تحقیق دوستیست / کز بهر دوستان بری از دشمنان جفا

خاصان حق همیشه بلیت کشیده‌اند / هم بیشتر عنایت و هم بیشتر عنا

کس را چه زور و زهره که وصف علی کند / جبار در مناقب او گفته هل اتی

زورآزمای قلعهٔ خیبر که بند او / در یکدگر شکست به بازوی لافتی

مردی که در مصاف، زره پیش بسته بود / تا پیش دشمنان ندهد پشت بر غزا

شیر خدای و صفدر میدان و بحر جود / جانبخش در نماز و جهانسوز در وغا

دیباچهٔ مروت و سلطان معرفت / لشکر کش فتوت و سردار اتقیا

فردا که هرکسی به شفیعی زنند دست / ماییم و دست و دامن معصوم مصطفی

پیغمبر، آفتاب منیرست در جهان / وینان ستارگان بزرگند و مقتدا

 (قصائد فارسی – 882-883)

۶- تشبیه علاءالدین عطا ملک جوینی به مسیح و عمر بدعت شکن

در قصیده‎ای در ستایش علاء الدین عطا ملک جوینی، او را به مسیح و عُمَر بدعت شکن تشبیه می‌کند:

چنان رمند و دوند اهل بدعت از نظرش  / که از مسیحا دجّال و از عُمَر، شیطان

(قصائد فارسی – 932)

۷- علی زاهد شب و پیکارگر روز

علی زاهد شب و پیکارگر روز، در نهایت فروتنی و عظمت روحی، نظرِ مخالف عقیده خود را در مجلس می‎پذیرد:

کسی مشکلی برد پیش علی / مگر مشکلش را کند منجلی

امیر عدو بند مشکل گشای / جوابش بگفت از سر علم و رای

شنیدم که شخصی در آن انجمن / بگفتا چنین نیست یا باالحسن

نرنجید از او حیدر نامجوی / بگفت ارتو دانی از این به بگوی

بگفت آنچه دانست و بایسته گفت / به گل چشمهٔ خور نشاید نهفت

پسندید از او شاه مردان جواب / که من بر خطا بودم او بر صواب

به از من سخن گفت و دانا یکی است / که بالاتر از علم او علم نیست

 (بوستان -337، 338)

برگرفته شده از کتاب : خلفای راشدین در قلمرو نظم و نثر فارسی ، تألیف: فریدون سپهری

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ بهمن ۹۸ ، ۱۴:۰۱

👤نظامی گنجوی


وین خانه هفت سقف کرده


بر چار خلیفه وقف کرده


صدیق به صدق پیشوا بود


فاروق ز فرق هم جدا بود


وان پیر حیائی خدا ترس


با شیر خدای بود همدرس


هر چار ز یک نورد بودند


ریحان یک آبخورد بودند


زین چار خلیفه ملک شدراست


خانه به چهار حد مهیاست


منبع؛ نظامی » خمسه » لیلی و مجنون》نعت پیغمبر اکرم

https://ganjoor.net/nezami/5ganj/leyli-majnoon/sh2/


این شاعر پر آوازه که مطمئنا جزء  ناگسستنی و بسیار کلیدی زنجیره ی ادبیات و فرهنگ سرزمین مان می باشد در جایی دیگر این چنین زیبا می سراید؛


به ار گوهر جان نثارش کنم


ثنا خوانی چار یارش کنم


گهر خر چهارند و گوهر چهار


فروشنده را با فضولی چکار


به مهر علی گرچه محکم پیم


ز عشق عمر نیز خالی نیم


همیدون در این چشم روشن دماغ


ابوبکر شمعست و عثمان چراغ


بدان چار سلطان درویش نام


شده چار تکبیر دولت تمام


منبع؛ نظامی » خمسه » شرف نامه《در معراج پیغمبر اکرم

https://ganjoor.net/nezami/5ganj/sharafname/sh4/


جمال‌الدین ابومحمّد الیاس بن یوسف بن زکی بن مؤیَّد، متخلص به نظامی و نامور حکیم نظامی (زادهٔ ۵۳۵ هـ. ق در گنجه – درگذشتهٔ ۶۰۷–۶۱۲ هـ. ق) شاعر و داستان‌سرای ایرانی و پارسی‌گوی در سده ششم هجری (دوازدهم میلادی)، که به‌عنوان پیشوای داستان‌سرایی در ادب پارسی شناخته شده‌است.

نظامی در زمرهٔ گویندگان توانای شعر پارسی است، که نه‌تنها دارای روش و سبکی جداگانه است، بلکه تأثیر شیوهٔ او بر شعر پارسی نیز در شاعرانِ پس از او آشکارا پیداست. نظامی از دانش‌های رایج روزگار خویش (علوم ادبی، نجوم، علوم اسلامی، فقه، کلام و زبان عرب) آگاهی گسترده‌ای داشته و این ویژگی از شعر او به روشنی دانسته می‌شود. روز ۲۱ اسفند در تقویم رسمی ایران روز بزرگداشت نظامی گنجوی است.


برگرفته شده از ویکی پدیا؛

https://fa.m.wikipedia.org/wiki/نظامی_گنجوی


پی نوشت ها؛

منظور از صدیق؛صدیق . [ ص ِدْدی ] (اِخ ) لقب ابوبکربن ابی قحافة است.

منبع؛ دهخدا-لغتنامه

فاروق؛

فاروق . (اِخ ) لقب عمربن خطاب است (در عرف اهل سنت و جماعت ).

منبع؛ دهخدا-لغتنامه

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ بهمن ۹۸ ، ۱۹:۱۹


  • شما با چه کسی ازدواج می کنید و یا به چگونه فردی دختر می دهید؟

دریافت تصویر
حجم: 71 کیلوبایت

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ بهمن ۹۸ ، ۱۴:۳۰

از علما کسانی بوده اند که طلب علم و دانش را در سنین بالای عُمر خود آغاز کرده اند؛

بعنوان مثال:


  • صالح بن کیسان (40 هـ - 140 هـ)؛

امام حاکم می فرماید: صالح بن کیسان طلب علم را در سن هفتاد سالگی آغاز کرده است.


منبع:تهذیب التهذیب۴/۴۰۰

صالح بن کَیسان مَدَنی فقیه حجازی بود که بیش از صدسال عمر کرد.به عنوان آموزگار کودکان عمر بن عبدالعزیز گماشته شد. از فقیهان مدینه شمرده می‌شود که میان حدیث و فقه را جمع کردند. او را از راویان موثق در حدیث می‌دانند.

  • و سُلَیم بن ایوب رازی (هـ365 - 447 هـ)؛ 

ابن عساکر می فرماید: به من اطلاع داده شد سُلَیم بن ایوب عُمرش از چهل سالگی گذشته بود که طلب علم و فهمِ علوم شرعی را آغاز کرد.


منبع:طبقات المفسرین ۱/۲۰۲


ایشان محدث، فقیه شافعی و از راویان احادیث پیامبر ﷺ است.
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ بهمن ۹۸ ، ۰۷:۳۳

امام یحیی بن شرف، معروف به النَوَوِی رَحِمَهُ الله، هم عصر سلطانْ "الظاهر بیبرِس" بود، کسی که با تاتارها جنگید و آنها را از بسیاری از سرزمینهای مسلمانان بیرون راند.

(به علت شرایط جنگی) سلطان بیبرس تصمیم گرفته بود که باغ و بستانهای منطقەی غوطەی دمشق را به بهانەی نیاز دولت بە ثروت و امکانات مالی در نبرد با تاتارها تصرف کند، و بهانەی دیگری کە برای این کار داشت این بود کە صاحبان این باغ و بستانها نمیتوانند مالکیت خود را بر این املاک اثبات کنند، و از علماء خواست که برای اینکار فتوی صادر کنند.


امام نووی به نشانەی اعتراض با سلطان بیبرس مخالفت کرد، خصوصاً اینکه سلطان املاک و زمینهای فراوانی داشت که میتوانست به جای تصرف باغهای مردم از طریق این املاک نیازش را برطرف سازد.


امام نووی و جمعی دیگر از علماء در نامەای بە سلطان بیبرس این موضوع را به وی تذکر دادند. سلطان از این جرأت و مخالفت آشکار در مقابل خودش خشمگین شد و به قطع حقوق ماهانه و برکناری امام نووی از تمامی مناصبش دستور داد، ولی اطرافیان سلطان به او اطلاع دادند که: 


برای شیخ هیچ حقوق ماهیانه و یا مقام و منصبی وجود ندارد!!


سپس هنگامی که امام نووی دید که نامه نوشتن به سلطان فائدەای ندارد، خودش مستقیماً بە نزد وی رفت و بسیار تند با او صحبت کرد و روبەرو شد، و سلطان نیز تصمیم گرفت که امام نووی را آزار و شکنجه دهد.

اما پروردگار در دل سلطان امر دیگری قرار داد و امام نووی را محافظت فرمود بگونەای که سلطان دستور خود را مبنی بر مصادرەی زمینها و باغات مردم الغا کرد.


نقل از کتاب : المنهل الراوی من تقریب النواوی


امام ابن کثیر دربارەی امام نووی میفرماید: حقیقتاً امام نووی در دار العدل ( دادگاه) در موضوع غوطەی دمشق و مصادرەی املاک و باغات آن مقابل سلطان ظاهر بیبرس ایستاد و با دستور وی مخالفت کرد، و پرودگار وی را از شر و گزند سلطان محفوظ داشت بعد از آنکه سلطان خشمگین شد و خواست که وی را شکنجه کند، ولی بعد از این ماجرا بیشتر از قبل به امام نووی محبت ورزید و به او احترام گذاشت.


تاریخ النووی للسخاوی٤٥


وجه استناد به این داستان:

برای شیخ هیچ حقوق ماهیانه و یا مقام و منصبی وجود ندارد!!.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ بهمن ۹۸ ، ۰۸:۴۱

امام عبدالرزاق صنعانی رحمه الله می‌فرماید: 


به مکه آمدیم (برای ادای مناسک حج) و شخصی که ملقب به مهدی بود (پسر ابو جعفر منصور حاکم عباسی) نیز به آنجا وارد شده بود. توفیق یافتم که به دیدار سفیان ثوری بروم در حالیکه تازه از مجلس مهدی برگشته و بسیار عصبانی و ناراحت بود. علت را جویا شدم و او گفت: قبل از آمدن شما، من را به زور پیش مهدی بردند و او به من گفت: ای ابا عبدالله مدتها است که تو را نزد خود می‌خوانیم ولی تو از آمدن امتناع می‌کنی، تا اینکه خداوند در بهترین مکان و زمان (ایام حج) تو را در مجلس ما حاضر کرد، هر نیاز و حاجتی داری بیان کن.

من هم به او گفتم: من چه نیاز و حاجتی در نزد تو دارم؟!!! در حالیکه فرزندان مهاجرین و انصار از گرسنگی در پشت درهای قصر تو می‌میرند. 

شخصی که ملازم مهدی بود به من گفت: ای ابا عبدالله فضولی نکن و نیاز و حاجتت را به امیرالمٶمنین بگو. 

گفتم: من هیچ نیازی به کمک او ندارم، براستی که از اسماعیل بن ابی خالد شنیدم که می‌گفت: عمر بن الخطاب رضی الله عنه حج را به جا آورد سپس از حسابدار خود پرسید: در این حج چه مقداری خرج کردیم؟ حسابدار گفت: دوازده دینار، امام عمر رضی الله عنه فرمود: زیاد خرج کردیم ...اسراف زیادی کردیم.

و این در حالی است که در نزد شما هزینه‌ها و خرجهایی می‌شود که سر به کوه و فلک می‌کشد.


سپس مهدی به من گفت: ای ابا عبدالله به نظر تو وقتی که نمی‌توانم به هر صاحب حقی حق و حقوقش را بپردازم چه کار باید بکنم؟ به او گفتم: در خانه‌ات بنشین و مواظب دین و ایمان خودت باش و کار حاکمیت را به کسی بسپار که بتواند حق و حقوق مردم را بپردازد.


ملازم در حالی که مهدی سکوت کرده بود به من گفت اگر نیاز و حاجتی نداری زود از حضور امیرالمؤمنین خارج شو... و من هم برگشتم.


کتاب: الجرح و التعدیل ج ۱ ص۱۱۰

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ بهمن ۹۸ ، ۰۶:۴۳