- ۰ نظر
- ۰۳ آذر ۹۷ ، ۱۵:۰۳
نامههای سپاهیان اسلام که برای خانوادههایشان میفرستادند، امیرالمؤمنین آنها را به خانهها میبرد و در پشتِ در برایشان میخواند و جوابهایی را که آنها به او دیکته میکردند، به دست خود مینوشت و در اسرع وقت برای سپاهیان اسلام میفرستاد و همراه بچههای آنها به بازار میرفت و برای آنها خرید میکرد و آنها را به منزل میآورد.
در شهر بچهای اگر از خانهاش دور میافتاد، دست او را میگرفت و در آنسوی شهر او را به دست پدر و مادرش میرساند. در شهر دست پیرمرد نابینای یهودی را میگرفت و او را به منزل خودش میبرد و پس از پذیرایی، دستور میداد زندگی او را از بیتالمال تامین کنند.
سیمای صادق فاروق اعظم، ص۵۸۹ |ماموستا عبدالله احمدیان «رحمهالله»
امیرالمؤمنین عمر فاروق «رضیاللهعنه»:
«أعزکم الله بالإسلام؛ فمهما تطلبون العزّة بغیره، یذلّکم الله»
«خدا بهوسیلهی دین اسلام به شما عزّت بخشیده است. هرگاه بخواهید بهوسیلهی دیگری غیر از اسلام عزت پیدا کنید، خدا شما را خوار و ذلیل خواهد کرد.»
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
سیمای صادق فاروق اعظم |ماموستا عبدالله احمدیان
لرد ویلیام مویر مستشرق قرن نوزدهم و نویسنده سیره پیامبرمان محمد گفته است:
"نسخه کامل قرآن عثمان بدون هیچ تغییری به دست ما رسیده است .. و شاید کتاب دیگری در جهان نباشد که متن آن در طول دوازده قرن، دست نخورده مانده باشد".
منبع:the life of mohammad:23-22
دفاع و حمایت از اهل ذمّه (کفار معاهد) در مقابل دشمنانشان!
عمر بن خطاب (رضی الله عنه) هنگامی که در بستر مرگ بود خلیفه [و مسلمین] بعد از خودش را چنین رهنمود و سفارش کرد:
«وأوصیه بذمة الله وذمة رسوله خیرا، أن یقاتل من ورائهم، ولا یکلفون فوق طاقتهم» [1] یعنی: «او را سفارش می کنم که با کسانی که در ذمّه و پناه خدا و رسولش هستند به نیکی رفتار نماید و اینکه با دشمنانشان بجنگد و آنان را [به پرداخت مالیات] طاقت فرسا مجبور نسازد!»
شهاب الدین قرافی(م 684هـ)، در کتاب « الفروق » مینویسد:
«ابن حزم در «مراتب الاجماع» نقل کرده، کسانی که اهل ذمّه هستند، و در این حال دشمن به سرزمینهایمان به قصد اهل ذمّه هجوم آورند بر ما واجب است که برای جنگ و مقابله با آنها با مرکب و سلاح خارج شویم و در حفظ و صیانت آنها از رسیدن دشمن به کسانی که در ذمّه خداوند متعال و حضرت رسول (صلی الله علیه و سلم) هستند بمیریم، و رها کردن دشمن برای رسیدن به آنها بی اعتنائی و بی توجهی به تعهد با اهل ذمّه است.» [2] و در این باره اجماع امّت نقل شده است. [3]
پینوشتها
[1] صحیح البخاری، ج 4، ص 69 ح 3052؛ السنن الکبرى للنسائی، ج 10، ص 294 ح 11517؛ الأموال لابن زنجویه، ص 333، لفظ حدیث از کتاب «الاموال» میباشد.
[2] الفروق – القرافی، ج 3 ، صص 14 – 15.
[3] منبع قبل.
«شیخ الإلحاد و الملحدین...»
الحاد بن ملحد بن عیرانی، روزی ناله بر آورد و جمع مریدان، سراسیمه گرد او جمع گشتند و تعجب کنان پرسیدند که ای شیخ، ۳۰ میلیون نفر به فدایت، چه شده است که نعره ها سر می دهی؟!
چه شده؟! به ما هم گو تا ما هم نعره زنان جامهها بدرانیم و سر به بیابان نهیم.
شیخ (درود خرد بر او باد) گفت: ای جمع مریدان من، با شما نصایحی گرانبها دارم، آن را آویزه گوش خود کرده و به نسل های آینده خود انتقال دهید.
مریدان سر تا پا گوش، نظارهگر دهان شیخشان بودند تا بدانند که چه می گوید و دیدند که اشک در چشمانش حلقه کرد و با صدای ماتم گرفته، خطاب به جمع گفت: ای مریدانم و ای سردمداران آینده، خردگرایی بر شما باد از مجادله کردن با علما و دانش آموختهگان دین خودداری ورزید، مریدان کف بر دهان بر آورده و با تعجب پرسیدند پس ما چگونه عقیده خود را منتشر سازیم؟!
شیخ گفت: ای ابلهان خموش بمانید تا سخنم را کامل سازم، هیچ گاه با بزرگان و علماء و حتی کسی که اندک علم ناچیزی در نزدش موجود است به مجادله بر نخیزید و برای نشر عقاید خود به نزد جوانان خام و پیران جاهل بروید، سعی کنید از جوانان، افرادی را انتخاب کنید که از وصال به معشوق، باز ماندهاند یا در رسیدن به امور خویش در مانده هستند.
در میان کهتران، افرادی را برگزینید که در ایام شبابی روزها را با گناه به شب رسانیده و حال که به بستر مرگ نزدیک میشوند فکر عذاب قبر، آنها را نجات نمیدهد و با انکار کردن «خداوند» او را از این فکر، رهایی بخشید.
"و زنهار بر شما که از بحث کردن با صاحبان دانش و لو اگر دانششان اندک باشد پرهیز کنید"
مریدان دوباره کف بر دهان برآورده و هنگام سخن گفتن جمله، تفها بر زمین پاشیدند و باز گفتند: ای شیخ حکمت این سخن تو در چیست؟!
شیخ سر در گریبان فرو برد و با صدای پر از حزن و اندوه گفت: در ایام جوانی که تازه با کتب "سران الحاد" آشنا و مخیّلهام سرشار از جملات نیچه و راسل و داوکنیز و هیچنز بود، به مسجد محل پا گذاشته و دیدم که پیر مردی دارد احکام نماز را به چندی از افراد حاضر میآموزد، من هم صدای خود را بلند کرده و گفتم: ای پیر خرفت، مردم در غرب به بیکرانهای آسمان سفر می کنند، و تو هنوز به ما احکام نماز را میآموزی؟!
پیر مرد در جوابم گفت: ای جوانک تو نه نمازت را خواندهای و نه به کرانههای آسمان رخنه کردهای چه میگویی؟!
شیخ با چشمانی گریان روی در مریدانش کرد و گفت: حال حکمتش را دانستید؟!
تنی چند از مریدان شیخ، با دیدنِ وضعیتِ شیخشان بیهوش شدند، مریدان شیخ این نصیحت او را از ابتدا تا به امروز آویزه گوش خود کرده و با توجه به پیشرفت علم، شبهات و سؤالات آنان هیچ گونه پیشرفته نداشته، و هنوز در دوران یونان باستان قدم بر میآورند.
البته از لحاظ اخلاقی پیشرفت کردهاند و برای عمل شاهد بازی میگویند: چون در میان حیوانات رواج دارد پس طبیعی است و برای رد خداوند میگویند: چون جنگ وجود دارد، پس خدا وجود ندارد،
در حالی که در میان همین حیوانات هم جنگ وجود دارد!!
شاهد بازی:نوعی همجنس گرایی را می گویند که شخص تمایل به پسر نوجوان دارد.
ریچارد داوکینز از جمله بزرگترین مبلغان خداناباوری در عصر حاضر در توییتر رسمی خودش کلماتی را می نویسید که تمامی توهمات خدا ناباوران ایرانی را بر باد می دهد ریچارد داوکنیز می گوید:
در هزار سال قبل، در قرون طلائی اسلام، تمامی کتب و علوم دانش جهان در اختیار مسلمانان بود. آیا ما می توانیم دوباره یک عصر طلایی اسلامی جدید داشته باشیم؟
لینک تویت ریچارد داوکینز...
https://twitter.com/richarddawkins/status/678074638119882752?lang=en&fbclid=IwAR16ODnWBg0Tsn_IDGl8S2l6u6i9pqaqPxWXQ9sWTDHO-vvaeeTAOPU5_m
حال از ملحدینی که منکر تاثیر اسلام بر پیشرفت علم هستند سوال میکنیم که آیا ریچارد داوکنیز هم دروغ میگوید یا خرافاتی شده است و یا فردی متوهم است؟
به قلم استاکس روش (Staks Rosch) مبلغ خداناباوری و انسانشناس:
افسردگی یک مشکل جدی در جامعه خداناباوری است و در اکثریت اوقات منجر به خودکشی میشود، این چیزی است که اکثریت خداناباوران دوست ندارند به آن اعتراف کنند. اما این درست است.
بسیاری از خداناباوران دوست دارند که بگویند از انسان های مذهبی شاد تر هستند و من هم دوست دارم که اینگونه باشد ، ولی حقیقت گاهی اوقات متفاوت است. برخی افراد به سبب بی اعتقادی و بی اعتمادی به مذهب، دست به خودکشی میزنند.
تصور کنید که شما یک جوان هستید و به این باور میرسید که خداوند وجود ندارد و هر آنچه که والدین شما، به شما آموختهاند، حقیقت نداشته و خرافات است.
حال شما باید با سوالاتی از قبیل معنای زندگی، ادامه یک زندگی معنادار بدون خداوند، زندگی بدون ایمان به بعد از مرگ و هدف زندگی جواب بدهید!
من دوستانی دارم که برخی مردهاند و برخی هم خودکشی کردهاند.
برخی از خداناباوران میگویند که آمار منتشر شده در مورد خودکشی خداناباوران غیر معتبر است ولی حتی اگر تعداد خودکشی های ما ، به اندازه مذهبی ها هم باشد باز باید در جهت کم کردن آن تلاش کنیم.
لینک مقاله:
https://www.huffingtonpost.com/entry/atheism-has-a-suicide-problem_us_5a2a902ee4b022ec613b812b
البته در بخشهای از این مقاله آقای Staks Rosch میگوید که برخی از افراد بعد از اعلان خداناباوریشان توسط خانواده و دوستان با فشار مواجه میشوند و به همین دلیل خودکشی میکنند!
در جواب به آن گفته میشود: پس چرا آتئیسم و جریان خداناباوری نمیتواند مریدانش را طوری تربیت کند که به خودکشی دست نزنند و در برابر مشکلات مقاوم باشند؟! مگر تازه مسلمانان غربی توسط خانوادهها و دوستانشان تحت فشار قرار نمیگیرند؟ پس چرا آنها خودکشی نمیکنند؟
چرا بزرگان خداناباوری به مانند فوکو، گی دوبور و ...، خودکشی کردهاند ولی در طول تاریخ حتی یک عالم معتبر اسلامی وجود ندارد که خودکشی کرده باشد! بلکه در آیات و احادیث صحیح به شدت از خودکشی نهی کرده و به اجماع علماء این عمل از گناهان کبیره قلمداد شده است.
بهجای شمشیر -که اُمرا و فرمانروایان در دست میگرفتند- او فقط تازیانهای در دست میگرفت و در شهر مدینه «مرکز جهان اسلام» امیرالمؤمنین یک خانهی سادهی گِلیِ یک طبقه و بدون دربان داشت و ورود بدون تفاوت برای هرکسی آزاد بود و چون با خانههای مجاور فرقی نداشت، افراد غریب غالباً با پرسش از همسایهها خانهی امیرالمؤمنین را پیدا میکردند.
غالباً شبها در شهر مدینه نگهبانی میداد و در دل شب، کولهباری از روغن و آرد از بیتالمال به خانهی مستمندان تازهوارد میرسانید و مَشک آب آشامیدنی را به منازل بیآب میبرد.
سیمای صادق فاروق اعظم، ص۵۹۰ |ماموستا عبدالله احمدیان رحمهالله
تفسیر قرآن و سخن از معانی آن بدون علم و برای کسی که اهلیت آن را ندارد حرام است، و احادیث در اثبات این امر بسیار است و اجماع علما نیز بر این امر منعقد شده است.
اما تفسیر آن از سوی علما امری نیکوست و اجماع نیز بر این امر منعقد شده است.
پس کسی که اهلیت تفسیر را داشته باشد و علوم شرعی ای را که به وسیله ی آنها معانی قرآن شناخته می شود در خود جمع کرده باشد و غالب گمانش بر این باشد که مراد از فلان آیه چنین و چنان است می تواند آن را تفسیر کند، اگر از جمله ی مسایلی باشد که دایره ی اجتهاد در آن باز است...
اما آن کسی که اهلیت ندارد و ادوات اجتهاد را در خود جمع نکرده است بر او حرام است که قرآن را تفسیر نماید، لیکن برای او جایز است که تفسیر آیات را از علمای معتمدی که اهلیت تفسیر را دارند نقل نماید.
التبیان فی آداب حملة القرآن، النووی
ابراهام لینکلن رئیس جمهور آمریکا:
من هرگز نگفتهام و نخواهم گفت که مدافع برابری سیاسی نژادهای سفید و سیاه هستم؛ من نه خواهان اعطای حق رأی و قضاوت به سیاهان هستم؛ نه خواهان احراز صلاحیت آنان برای کسب مقامهای کشوری و نه مدافع ازدواج آنان با سفیدپوستان؛ به علاوه، تفاوت فیزیکی میان سیاه و سفید به نظر من تا ابد مانع میشود که این دو نژاد بتوانند در شرایط اجتماعی و سیاسی برابر زندگی کنند. و از آنجا که زندگی برابر میان این دو نژاد ناممکن است، و در عین حال در کنار هم زندگی میکنند، باید رابطهی فرادستی و فرودستی میانشان برقرار باشد، و من هم مثل همگان قبول دارم که موقعیت فرداستی باید به سفیدپوستان اعطا شود.
Abraham Lincoln (1809–1865). Political Debates Between Lincoln and Douglas 1897. Page 358
ریچار داوکینز زیست شناس خداناباور می گوید:
بسیار سخت است بتوان بدون مبانی دینی از مطلق گرایی اخلاقی دفاع کرد.
منبع: The God Delusion page 266
در این پست سعی در نشان دادن قطرهای از دریای ترشحات ذهنی [خداناباور مشهور نیچه] را در معرض دیدگان خوانندگان گرامی قرار دهیم و قضاوت را به عهدهی خوانندگان منصف واگذار میکنیم.
نیچهی آتئیست دارای افکار نهیلیستی (پوچگرایی) خطرناکی میباشد تا حدی که در "کتاب فراسوی نیک و بد" (ص 127) مینویسد: «فکر خودکشی آرام بخشی قوی است.»
کسانی هستند که زندگی را در هر برههی زمانی که به تنگ آمده، خودکشی را بهترین راهکار برای خاتمهی زندگی میدانند، البته که صادق هدایت خداناباور نیز [پیرو همین تفکر خطیر بود] که بعد از 2 بار خودکشی، بالاخره بر اثر خودکشی موفق به عملی کردن این تفکر خطرناک شد!
آنچه از نوشتههای نیچه بر میآید یک ادبیات «زن ستیزانه و نژاد پرستانه» همراه با توهین و فحاشی به مقام انسانیت و کرامت بشر است.(هر چند انسان و انسانیت در نزد ملحدین گنگترین واژه بشریت است)
از مشهورترین گفتههای نیچه توهین عجیب به زنان است که میگوید: «به پیش زنانتان رفتید تازیانه را فراموش نکنید.»
حال برخی برای نشان دادن چهرهی خوب از نیچه فرمودند: این فقط از زبان یک پیر زن گفته شده نه از «جانب و باور نیچه»!
اما برتراند راسل ملحد در کتاب "تاریخ فلسفهی غرب" (ص 571 و573)، این گفتهی نیچه را تایید میکند و مینویسد:
«نیچه هرگز از پرخاش کردن به زنان نمیآساید و متنهای کتاب چنین گفت زرتشت را هم بازگو میکند... و در ادامه میگوید که زنان هنوز قابلیت دوستی پیدا نکردند، هنوز گربه و مرغند و گاوند ... »
اما نیچه فقط به این بسنده نکرده و در کتاب "چنین گفت زرتشت"(ص79) میگوید: «مرد را از زن هراس باید آنگاه که زن عاشق است. زیرا [مرد تنها در ژرفای روانش شریر است] اما [ زن بدذات] است.»
شاید این زن ستیزی نیچه را که راسل در کتابش "تاریخ فلسفهی غرب" (ص573) بازگو کرده بهتر درک کنیم:
«مرد شریف نیچه که خود اوست در خیالبافیهایش موجودی است به کلی عاری از همدردی و بیرحم و حیله گر و سنگدل و فقط علاقه مند به قدرت خویشتن»
و راسل در همان منبع (ص575) میگوید: «نیچه مکرر بر ضد همدردی موعظه میکند ... »
داستان این روشنفکر آتئیست آنجا جالب میشود که زنان را این چنین خطاب میکند:
خلقت زن دومین اشتباه خدا بود!
زنان مانند مار هستند(گمراه کننده)!
منشاء هر شر و بدی در دنیا زنان هستند!
the Anti christ ,chapter 48
http://www.lexido.com/EBOOK_TEXTS/THE_ANTICHRIST_.aspx?S=48
در این سایت نیز از نیچه چنین میخوانیم:
Woman is not yet capable of friendship: women are still cats and birds. Or, at best, cows.
زن لیاقت دوستی ندارد! زنان هنوز گربهاند و پرنده ... در حد اعلا ( بهترین حالت) گاوند!
http://www.theabsolute.net/misogyny/nietzschewom.html
در نهایت برای تایید بیشتر فردریش نیچه "در فراسویِ نیک و بد (Beyond Good and Evil) [ص123در قطعهی 131] مینویسد: «بدینسان مرد زن را آرام میخواهد_اما زن هر چقدر هم که خوب تمرین کرده باشد که ظاهر آرام به خود بگیرد بطبع، مانند گربه ناآرام است.»
این زن ستیزی نیچه پایانی ندارد و در قطعهی 127 بازهم این چنین زن را توصیف میکند: «علم با حیای زن راستین جور نیست.»
محقق: د.پشابادی
منابع:
چنین گفت زرتشت ترجمهی داریوش آشوری، چاپ بیست و هشتم، پاییز 1387.
فرانسوی نیک و بد، ترجمهی داریوش آشوری، چاپخانه دیبا.
تاریخ فلسفهی غرب نوشتهی برتراند راسل، ترجمهی نجف دریابندری، چاپ 1340، نشر الکترونیکی بهمن ماه 1388.
لباس امیرالمؤمنین چه در شهر و چه در مسافرتها، از جنس لباس طبقهی کمبضاعت (پنبه و کرباس سفید یا راهراه) بود و هرگز لباس و کفش گرانبها را نمیپوشید؛ اما لباسش همیشه پاکیزه بود و این لباس پاکیزه، گاهی کهنه و گاهی پینه هم میشد.
در مسافرتهای طولانی، بر خر و قاطر و شتر سوار میگردید و گاهی بر اسب هم سوار میشد؛ ولی اسب معمولی که همه بر آن سوار میشدند. او هرگز بر اسب ممتاز و کمیاب سوار نمیشد و در این مسافرتهای طولانی، خیمه و چادری برای او برپا نمیگردید و بلکه در توقفگاهها، عبایش را بر درختی یا بر دستهی تازیانهاش میانداخت و لحظاتی در سایهی آن استراحت میکرد.
سیمای صادق فاروق اعظم، ص۵۹۰ |ماموستا عبدالله احمدیان رحمهالله
اگر با پوششی نا مناسب مورد تجاوز قرار بگیرید ، محکوم میشوید.!
شاید عجیب باشد ولی دادگاهی در ایرلند فردی ۲۷ ساله را که به دختری ۱۷ ساله تجاوز کرده بود را به سبب اینکه دختر لباسی نامناسب و توری بر تن داشته است را بی گناه اعلام کرد! و اعلام کردند که لباس نامناسب دختر به معنی علاقه به ایجاد رابطه بوده است!!
https://fa.euronews.com/2018/11/14/outrage-pours-after-a-man-acquitted-in-rape-trail-using-underwear-as-evidence-in-ireland
البته باید ملحدین مراقب باشند که از این پس اگر با لباس نامناسب در کشورهای غربی رفت آمد کنید و مورد تجاوز قرار بگیرید، شما محکوم میشوید.
ولی اگر در کشوری با قوانین اسلامی این عمل انجام شود، فرد خاطی به علت تجاوز به زور، کشته خواهد شد.
چرا که ارزش یک زن بیشتر از ارزش ادامه حیات یک متجاوز است.
توماس هنری هاکسلی دانشمند داروینی و ندانمگرا میگوید:
هیچ آدم عاقلی که از حقیقت امور مطلع باشد باور ندارد که یک سیاهپوست معمولی با سفیدپوستان برابر باشد، تا چه رسد به اینکه از سفیدها سرآمدتر باشد. اگر این مطلب صادق باشد، اصلاً نمیتوان باورکرد که یک سیاهستبر آرواره در یک رقابت برابر و منصفانه، که رقابت اندیشهها در میان باشد نه آروارهها، بتواند بر رقیب بزرگ-مغزتر و کوچک-آروارهتر خود چیره شود. رفیعترین جایگاه در سلسله مراتب تمدن مسلماً متعلق به عموزادههای سبزهروی ما نیست.
Emancipation–Black and White
(1865) Collected Essays III
ساد - مازوخ
مارکی دو ساد خداناباور بود و در این شکی نیست ولی توصیف او از خداناباوری جالب است. وقتی که آثار دو ساد را بررسی میکنیم مشاهده میشود که از نظر او همکیشانش افرادی خشن، همجنسگرا، شهوتگرا و خالی از فضایل اخلاقی هستند!
بهعنوان مثال او در کتاب « philosophy in the bathroom» قهرمان داستانش را فردی به اسم "دولماسی" معرفی میکند و شخصیت دیگری به اسم "ساد" (که خود اوست)، "شوالیه"، "مادام دوسن آنژه" و "یوجین" از جمله شخصیتهای اصلی این کتاب هستند.
ساد در مقدمه این کتاب میگوید: «ای دختران جوان، بی پروا باشید، چرا که مدت زمان زیادی است با قید و بندهای یک پاکدامنی موهوم و یک مذهب نفرت بر انگیز محبوس بودهاید. در ویران کردن و نابود کردن به قواعد اخلاقی که توسط والدین سَبُک مغزتان به شما تحمیل شده است به مانند یوجین باشید.»
در اینجا میبینم که "مارک دو ساد" اخلاق را به همراه مذهب و پاکدامنی نفی میکند و مردم را نیز بدان دعوت میکند.
او در (ص / 5) از کتابش« philosophy in the bathroom » دولماسی قهرمان کتابش را اینگونه معرفی میکند:
مادام دوسن آنژه: اما من اطمینان دارم که دولماسی به خدا اعتقاد ندارد!
شوالیه: اوه اوه. او از بدنامترین ملحدان است، بیاخلاقترین شهروند، نه او کاملترین و کمال یافتهترین فسادهاست. او شریرترین فرد و بزرگترین رذل است.
و در ادامه این گفتگو در (ص / 8) همین کتاب در توصیف دولماسی باز میگوید:
شوالیه: امکان ندارد کسی بهتر از او را پیدا کنید، بیدین ، بیایمان، بیعاطفه. از لبان او هرزگی میبارد. او فریبکارترین فاسدترین و خطرناکترین مرد است.
زاخر- مازوخ
با توجه به مطالبی که زاخر-مازوخ در معروفترین اثرش « venus in furs» ( ونوس خز پوش) منتشر شده او فردی بیدین است، چرا که در جای جای کتابش از جملاتی به مثل: «من به عشق مسیحیت ایمان ندارم ... من از یک مرتد بدترم، من یک کافرم، مسیحیت با علامت بیرحم صلیبش همواره برایم دهشتناک بوده است... فکر کردم این یهودیها چقدر نانجیباند که خدایشان هنگام سخن گفتن از این جنس لطف از عبارت بهتری استفاده نکرده است. من آرزوی زندگی ابدی ندارم ... چه فرقی میکند که روحم به جمع فرشتگان بپیوندد یا به خاکستر تبدیل شود؟»
با اندکی دقت متوجه میشویم که چنین فردی فرسنگها از دین و تفکر دینی به دور است ولی او نیز یکی از شخصیتهای اصلی کتابش به اسم "الکسیس پاپادوپولیس" را یک خداناباور معرفی میکند. در توصیف او میگوید: «در پاریس درس خوانده است و خداناباور است؛ او در کاندیا علیه ترکها جنگیده است و به نفرت نژادی و بیرحمی مشهور است .»
و در توصیف رفتار و پوشش او میگوید: « او مردی زن نماست ... مثل یک درباری مغرور 4 -5 بار در روز لباس عوض میکند، او برای اولین بار در پاریس در لباس زنانه ظاهر شد و مردان برای او نامههای عاشقانه میفرستادند.»
و جالبتر اینکه آتئیستی که مازوخ معرفی میکند بر خلاف آتئیستی که ساد معرفی میکند همجنسگرا نیست!
مازوخ میگوید: « یکی از خوانندههای مشهور ایتالیایی به خانه او هجوم برد و در برابرش به زانو در آمد و به او گفت اگر یونانی مال او نباشد خود را خواهد کشت... او در جواب گفت: مجبورم بگویم که شما باید تهدیدتان را عملی کنید چرا که من یک مرد هستم!»
البته ناگفته نماند که در میان خداناباوران هم بعضاً انسانهای اخلاقمداری وجود دارد و این به این دلیل است که آنها هنوز هر چند به شکلی ناقص پیرو اخلاقیات دین سابق خود هستند.
در ایالت آلاسکا در آمریکا مست بودن جرم است!!!
در سایت abc news در این مورد میخوانیم: ماموران پلیس با لباس شخصی به داخل بارها (مکان های که در آن مشروب و ... عرضه می شود) میروند و اشخاصی که مشکوک به مست بودن هستند را شناسایی میکنند و مانع از خروج آنها از بار میشوند.
دیوید پارکر از اعضای رده بالای پلیس آلاسکا در این مورد میگوید: آلاسکا یک مشکل بزرگ دارد و آنهم الکل است، بسیاری از مردم در زندان هستند و برخی هم مرده اند آنهم به سبب الکل... و دوبار گفت در آلاسکا با سه مشکل دست به گریبان هستیم: الکل و الکل و الکل پارکر گفت در ایالت متحده بیشترین آمار تجاوز جنسی متعلق به ایالت ماست و در 86 درصد این تجاوزات الکل و مستی عامل تجاوز شناخته شده است و سالانه حدود 270000 نفر چیزی در حدود یک درصد جمعیت به خاطر رانندگی در حالت مستی دستگیر میشوند.
پارکر دوباره توضیح میدهد که بیشتر جنایاتی که با آن مواجه میشویم به سبب الکل است و میگوید: ما هر زمانی که قوانین تدافعی در مورد الکل را شدت میبخشیم آمار جرم و جنایت کاهش می یابد.
https://abcnews.go.com/US/illegal-drunk-alaska-bars-law/story?id=15330748
آلبر کامو فیلسوف خداناباور و برنده جایزه نوبل:
اگر کسی به هیچ چیز معتقد نباشد، اگر هیچ چیزی معنایی نداشته باشد، اگر بر هیچ ارزشی نتوان انگشت گذاشت، همه چیز مجاز است و هیچ چیز اهمیتی ندارد... فرد مختار است که کورههای آدم سوزی را شعله ور و یا زندگی خویش را وقف خدمت به جزامیان کند.
منبع: تاریخ فلسفه چارلز کاپلستون جلد ۹ صفحه ۴۶۸
امیرالمؤمنین وقتی به خارج شهر مدینه (نه برای تفریح) برای نظارت بر کارها میرفت، گاهی بر خری سوار میشد... و گاهی با پای پیاده تک و تنها میرفت و درحال برگشتن، وقتی احساس خستگی میکرد، به یکی از عابرین که بر خری سوار بود، میگفت: «برادر مرا با خودت سوار کن» و با آن مرد عابر سوار شده و به همین شکل وارد شهر مدینه میگردید و مردم با همان عنوان «امیرالمؤمنین» به او خوشامد میگفتند.
امیرالمؤمنین خوابگاه و آسایشگاه ویژهای نداشت و وقتی از منزل بیرون میآمد و بر اثر نظارت و کار زیاد، احساس خستگی میکرد، چه در شهر و چه در خارج شهر تازیانهاش را زیر سرش مینهاد و لحظاتی به خواب میرفت؛ همچنانکه سفیر قیصر روم در حومهی شهر و «هرمزان» سپهسالار اسیر ایرانی در گوشهی مسجد او را به این حالت دیدند و هردو از سادگی و بیآلایشی ظاهر او و از عظمت مقام او که چه رُعب و هراسی در قلب شاهنشاه ایران و امپراطور روم ایجاد کرده است، در تعجب و شگفتی فرو رفتند.
سیمای صادق فاروق اعظم، ص۵۹۱ |ماموستا عبدالله احمدیان رحمهالله