| دفترچه

دفترچه ای برای یادداشت، بایگانی و به اشتراک گذاری هرآنچه که ارزشمند است.

| دفترچه

دفترچه ای برای یادداشت، بایگانی و به اشتراک گذاری هرآنچه که ارزشمند است.

|  دفترچه

تا بُوَد وِردَت دُعا وُ درسِ قرآن غَم مَخور

بایگانی
آخرین نظرات
نویسندگان

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «مردوک» ثبت شده است

از تأمل در آیات سوره کهف، آنچه به‌روشنی استنباط می‌شود، این است که شخصیت مورد نظر قرآن با عنوان «ذوالقرنین»، پادشاهی مؤمن و موحّد بوده است؛ فرمانروایی که خداوند را با تعبیر «ربّی» یاد می‌کند و در تصمیم‌گیری‌ها و عملکردهای خود، خویش را در برابر او مسئول می‌داند. در آیاتی مانند «فَسَوْفَ نُعَذِّبُهُ ثُمَّ يُرَدُّ إِلَىٰ رَبِّهِ» (کهف، ۸۷) و «قَالَ مَا مَكَّنِّي فِيهِ رَبِّي خَيْرٌ» (کهف، ۹۵) و نیز «قَالَ هَٰذَا رَحْمَةٌ مِّن رَّبِّي» (کهف، ۹۸)، ذوالقرنین آشکارا از خداوند یکتا و یک رب سخن می‌گوید، نه مجموعه‌ای از خدایان. او هم در مقام فرمانروا و هم در مقام یک انسان، تسلیم حکم خداوندی است که او را بر زمین تمکین داده، و مسئولیت اجتماعی و اخلاقی وی را در قبال ظالمان و صالحان تعریف کرده است.


در مقابل، در سال‌های اخیر، جریان‌های باستان‌گرا که موضعی ستیزنده نسبت به اسلام دارند، کوشیده‌اند با تکیه بر برخی استنباط‌ها، شخصیت کوروش هخامنشی را با ذوالقرنین قرآنی منطبق بدانند و او را نماد حقوق بشر، آزادی و حتی توحید معرفی کنند. حال آنکه این تطبیق، با بررسی دقیق منابع دینی و اسناد تاریخی، نه‌تنها پشتوانه‌ای محکم ندارد، بلکه به‌روشنی با مستندات موجود در تضاد است.


از مهم‌ترین منابع موجود درباره باورهای دینی کوروش، «استوانه کوروش» یا «منشور کوروش» است؛ لوحی گلی که به زبان اکدی و به خط میخی بابلی نوشته شده و از مهم‌ترین آثار باستانی به‌جامانده از دوره هخامنشی به‌شمار می‌رود. این منشور پس از تصرف بابل در سال ۵۳۸ پیش از میلاد نوشته شد و محتوای آن، نمایانگر سیاست مذهبی، فرهنگی و اجتماعی کوروش در مواجهه با مردم بابل است.


بر اساس ترجمه دقیق و علمی این لوح توسط دکتر عبدالمجید ارفعی، پژوهشگر برجسته زبان‌های باستانی، واژه «مردوک» (Marduk) دست‌کم ۲۳ بار در این متن تکرار شده است. مردوک، خدای اصلی بابلیان و پرستش‌شده در شهر بابل بود. در متن منشور، کوروش نه‌تنها مردوک را خدای بزرگ و سرور خدایان می‌خواند، بلکه خود را برانگیخته‌ی او معرفی می‌کند، از رضایت مردوک نسبت به خود سخن می‌گوید، و حتی اذعان دارد که به پرستش روزانه او پرداخته است.
نکاتی از این متن که اهمیت ویژه‌ای دارند، از این قرارند:


- مردوک، خدای اصلی و سرچشمه مشروعیت سلطنت کوروش معرفی شده است.
- مردوک کوروش را برمی‌گزیند، او را به پادشاهی می‌رساند، و سرزمین‌ها را به اطاعت از او درمی‌آورد.
- کوروش با صراحت اعلام می‌کند که «هر روز در پرستش او می‌کوشیدم»، و از شادی مردوک نسبت به اعمالش سخن می‌گوید.
- از مردوک با تعابیری چون «خدای من» و «سرور خدایان» یاد شده، که موحدان نمی‌توانند برای خدای خود به‌کار برند مگر با حذف کامل هر گونه شرک و انسان‌انگاری.


در فرهنگ دینی بابلیان، مردوک نه‌تنها «خدای خدایان» به‌شمار می‌رفت، بلکه صاحب صفاتی کاملاً ناسازگار با مفهوم توحیدی خداوند یگانه بود. او، بر اساس اساطیر بابلی، فرزند انکی (خدای آب‌ها) بود، جانشین آنو (خدای آسمان‌ها) شد، در نبردی اسطوره‌ای با هیولایی به‌نام تیامات پیروز گشت و از ترکیب خون او با خاک، انسان را آفرید. مردوک، خدای جادو و سحر و فرمانروای دنیای زیرین نیز محسوب می‌شد. در برخی منابع او را در کوهی در عالم مردگان زندانی می‌دانستند و در آیین‌های آیینی مانند جشن «اکیتو»، تلاش برای آزادی او انجام می‌گرفت. این تصویر، هیچ نسبتی با مفهوم خدای یگانه و قادر مطلق در قرآن ندارد.


از سوی دیگر، بر اساس نقل منابع معتبری چون نوشته‌های حسن پیرنیا، مورخ شهیر ایرانی، مردوک در بابل نه به عنوان خدای نادیدنی و ماورایی، بلکه در قالب تندیس و بت مورد پرستش بود. این همان ویژگی است که قرآن و تمامی ادیان توحیدی به‌شدت با آن مقابله می‌کنند.

افزون بر این، وجود نام نبو (فرزند مردوک) در منشور کوروش و دعای کوروش برای رضایت این خدایان، گویای تعلق کامل او به یک منظومه فکری و دینی چندخدایی (Polytheism) است. چنین منظومه‌ای نه‌تنها با آموزه‌های توحیدی ناسازگار است، بلکه به‌وضوح در تعارض با آنچه ذوالقرنین قرآنی در آیات کهف می‌گوید، قرار دارد.

از دیگر شواهد تاریخی که با رویکرد قرآنی در توصیف شخصیت ذوالقرنین سازگاری ندارد، کشفی است باستان‌شناختی در نزدیکی تخت جمشید، که ابعاد اعتقادی آن اهمیت فراوان دارد. در جریان کاوش‌های پژوهشگران ایرانی و بین‌المللی، بنایی بزرگ از دوره‌ی هخامنشیان شناسایی شده که به‌احتمال فراوان در زمان کوروش بنا شده و ساخت آن به هنرمندان بابلی نسبت داده شده است. این بنا با آجرهای لعاب‌دار مزین به نقوش اسطوره‌ای، از جمله جانور افسانه‌ای «موشخوشو»، شناخته می‌شود؛ نمادی که در آیین بابلی به‌طور خاص به خدای مردوک نسبت داده می‌شود.

بر اساس نظر کارشناسان، تطابق کامل قالب‌های تزئینی این آجرها با نقش‌های به‌کاررفته در دروازه ایشتار در بابل، حاکی از آن است که پس از فتح بابل، کوروش نه‌تنها به کاهنان بابلی اجازه داده در خاستگاه قدرت هخامنشیان بنایی با نقوش آیینی و اسطوره‌ای خود برپا کنند، بلکه زمینه‌ساز انتقال مفاهیم و نمادهای دینی مردوک به درون ساختار فرهنگی پارس شده است. این نکته از آن‌رو حائز اهمیت است که صرف حضور این نمادها در مرکز جغرافیایی و سیاسی شاهنشاهی هخامنشی، نشانگر ارادت و پایبندی کوروش به آیین مردوک، نه‌فقط به‌مثابه سیاستی دیپلماتیک، بلکه به‌عنوان التزامی اعتقادی است؛ چراکه حکمرانی که اجازه می‌دهد در سرزمینش نیایشگاهی با نمادهای خدای بیگانه ساخته شود، نه در قلمرو مغلوب، بلکه در قلب قدرت خود، در حقیقت نشان می‌دهد که آن خدای بیگانه، برای او بیگانه نبوده است.

افزون بر آن، کشف تعداد زیادی از موتیف این حیوان اسطوره ای تردیدی باقی نگذاشته که بنا مربوط به دوره کوروش است. اما اینکه این بنا در دوره داریوش هخامنشی تحمل شده و با تغییر نگرش‌های مذهبی خشایارشا از دیگر ایزدان به ایزد اهورامزدا چه کارکردی پیدا کرده است، همه از جمله مواردی است که کشف این بنا پرسش‌های جدیدی را در ارتباط با نگرش‌های مذهبی جامعه هخامنشی مطرح کرده است. 

در پرتو همین شواهد، روشن می‌شود که تصویر کوروش به‌عنوان شخصیتی توحیدی و قابل تطبیق با ذوالقرنین، با واقعیت تاریخی و شواهد مادی در تعارضی آشکار است. یافته‌های این فصل از پژوهش‌ها که به‌کوشش پژوهشکده باستان‌شناسی پژوهشگاه سازمان میراث فرهنگی، بنیاد پژوهشی پارسه پاسارگاد، سازمان میراث فرهنگی فارس و دانشگاه بولونیا ایتالیا انجام گرفته، همچنان در حال بررسی است؛ اما حتی در این مرحله نیز دلالت‌های آن، نقطه‌ی عطفی در نقد فرضیه‌ی تطبیق کوروش و ذوالقرنین محسوب می‌شود.


بنابراین، تطبیق کوروش با ذوالقرنین قرآنی، بر پایه‌ی اسناد و متون معتبر، نه‌تنها قابل دفاع نیست، بلکه با اصول روش‌شناسی تاریخی، متنی و دینی نیز ناسازگار است و نمی‌توان با اتکا به انگاره‌های احساسی یا ایدئولوژیک، او را به‌عنوان الگوی توحیدی قرآنی معرفی کرد.

چنین تطبیقی بیشتر بازتابی از نگاه‌های مدرن سیستماتیک و تلاش برای ساختن هویتی مستقل از دین است، نه استنباطی علمی و بی‌طرفانه از متون تاریخی و دینی.

منابع و پی‌نوشت‌ها :

۱. ارفعی، عبدالمجید. (۱۳۶۶). فرمان کوروش بزرگ. تهران: فرهنگستان ادب و هنر ایران، شماره ۹.

۲. گریمال، پی‌یر. (۱۳۷۳). اسطوره‌های بابل و ایران باستان (ترجمهٔ ایرج علی‌آبادی). تهران: شرکت انتشارات علمی و فرهنگی. چاپ چهارم.

۳. Wikipedia. «مردوک»، ویکی‌پدیای فارسی:


https://fa.wikipedia.org/wiki/مردوک

۴. پیرنیا، حسن. تاریخ ایران باستان، جلد اول، صص ۶۹۹–۷۰۰؛ جلد دوم، ص ۱۵۳۲. تهران: دنیای کتاب. چاپ اول.

۵. «کشف نیایشگاه مردوک در تخت‌جمشید؟». (۲۰۱۳). صدای آمریکا – بخش فارسی:


https://ir.voanews.com/a/persepolis-cyrus-marduk-temple/1780257.html

در Jewish Virtual Library یعنی «کتابخانه مجازی یهودیان» می‌خوانیم:


The origin of Marduk's name is unknown but there are some suggested etymologies, the most accepted being from Sumerian (A) MAR. UTU (K), "the young bull [or calf] of Samaš [Utu] the Sungod.


مبدأ نام مردوک ناشناخته است، اما چند ریشه‌یابی پیشنهادی برای آن وجود دارد که پذیرفته‌شده‌ترین آن از زبان سومری است: (A) MAR. UTU (K) به معنای «گوساله یا گاو نر جوان سماش [او تو]، خدای خورشید».

https://www.jewishvirtuallibrary.org/marduk?utm_source=chatgpt.com


بعد، جوان خام و ناآگاه سیاست‌زده‌ی ایرانی، از این بت باستانی بابلی، پلاک و گردنبند تهیه می‌کند و به وهم تصویر اهورامزدا آن را به گردن می‌آویزد!
واژه‌ی «مردوک» به معنای گاو و گوساله است.
یعنی هرجا که یهودیان از کسی یا مکتبی تمجید کردند (همان‌گونه که عاشق سینه‌چاک و دلسوخته‌ی کوروش هخامنشی‌اند)، مطمئن باشید قطعاً ردپایی از گوساله‌پرستی و گاوپرستی (علاوه بر هر نوع شرک، کفر و الحاد دیگری) در آن هست.


فَأَخْرَجَ لَهُمْ عِجْلًا جَسَدًا لَّهُ خُوَارٌ فَقَالُوا هَٰذَا إِلَٰهُكُمْ وَإِلَٰهُ مُوسَىٰ فَنَسِي

آنگاه برای آنها مجسمه ی گوساله ای که صدای (چون صدای گوساله) داشت، پدید آورد، پس (سامری و پیروانش به مردم) گفتند: «این معبود شما، و معبود موسی است، که آن را فراموش کرده است».[طه : ٨٨]

  • حسین عمرزاده

اسلام‌ستیزان در قالب‌ها و پوشش‌های مختلفی ظاهر می‌شوند و متناسب با جامعهٔ ایران، از پوشش وطن‌دوستی و اصالت تاریخی استفادهٔ زیادی می‌کنند؛ به‌خصوص در فضای مجازی که فضایی پر از فاصله از واقعیت و حقایق مستند علمی است. این جریان‌ها —که ما آن‌ها را با عنوان «باستان‌گرایان اسلام‌ستیز» می‌شناسیم— سعی زیادی بر بزرگ‌نمایی تاریخ پیش از اسلام ایران در تقابل با اسلام دارند. البته ناگفته نماند که این‌ها در واقعیت، هیچ‌گونه تعلق و باور قلبی، چه به لحاظ اعتقادات دینی و چه از نظر فرهنگ و تاریخ، به آنچه مدعی هستند ندارند و فقط به‌صورت ابزاری و به عنوان پوشش از این مسائل استفاده می‌کنند.

از این‌ها زیاد در مورد کوروش هخامنشی و بزرگ‌نمایی‌هایی که دربارهٔ شخصیت او می‌کنند می‌شنویم؛ اینکه او پادشاهی بزرگ و عادل بوده و در این زمینه همیشه به منشور او اشاره می‌کنند. متنی که از آن به «منشور حقوق بشر» تعبیر می‌کنند. صرف‌نظر از اینکه آیا واقعاً می‌توان آن متن را منشور حقوق بشر نامید یا نه (در حالی که پس از تصرف سرزمینی دیگر نوشته شده)، موضوع ما محتوای این اثر است. تمام متن این لوح ۴۵ سطر است، اما آنچه در فضای مجازی به نام کوروش و با استناد به منشورش منتشر می‌شود، به مراتب بیشتر است — محتوایی که درصد عمده‌ای از آن بی‌اساس و جعلی است. آن هم از طرف کسانی که ادعای «پندار، گفتار و کردار نیک» دارند!

ما مسلمانان به لحاظ ایمانی، به هیچ‌وجه سانسور، تحریف و دروغ را مجاز نمی‌دانیم و اگر به دلایلی مانند مسائل اخلاقی ناگزیر به حذف بخشی از یک سند باشیم، حتماً با علائمی مانند «...» به مخاطب اطلاع می‌دهیم که بخشی از متن حذف شده است. از سوی دیگر، به لحاظ اعتقادی آن‌قدر از بنیان عقیدتی محکمی برخورداریم که متون باطلِ تأییدکنندهٔ بت‌پرستی و چندخدایی را در مقابل یکتاپرستی، قدرتمند نبینیم. درست برعکس این افراد که علاوه بر تاریخ، حتی متون دینی باستانی خود را نیز —هرجا که به صلاحشان نباشد— به‌کل انکار می‌کنند.

بپردازیم به متن منشور کوروش:


استوانهٔ کوروش یا منشور کوروش، لوحی از گل پخته است که در سال ۵۳۸ پیش از میلاد به فرمان کوروش هخامنشی و پس از تصرف بابل نگاشته شد. این متن امروزه در موزهٔ بریتانیا نگهداری می‌شود.

ترجمهٔ حاضر اثر دکتر عبدالمجید ارفعی (متولد ۱۳۱۸ خورشیدی در بندرعباس)، از برجسته‌ترین متخصصان زبان‌های باستانی ایران است. ارفعی —که دانش‌آموختهٔ رشتهٔ زبان‌های باستانی از دانشگاه تهران و مؤسسهٔ شرق‌شناسی شیکاگو است— به عنوان تنها ایرانی مسلط به خط میخی اکدی، ایلامی و پارسی باستان شناخته می‌شود. او سال‌ها به عنوان پژوهشگر در سازمان میراث فرهنگی و پروژه‌های بین‌المللی مانند کتیبه‌های تخت‌جمشید همکاری داشته و ترجمه‌هایش از متون هخامنشی (از جمله منشور کوروش) به دلیل دقت علمی و تطبیق با منابع اولیه، معیار رسمی پژوهش‌های آکادمیک محسوب می‌شود. این ترجمه مستقیماً از متن اصلی اکدی انجام شده است.

در ادامه، متن کامل منشور کوروش را بر اساس نسخهٔ ارفعی می‌خوانید:

«۱.…………………………………………………………………………………. [بنا کرد] (؟)
۲. ………………………………………………………………………………… گوشه‌ی جهان.
۳. …………………………………… ناشایستی شگرف بر سروری [۱] کشورش چیره شده بود [۲]
۴. ……………………………………… (فرمود تا به زور) باج گندم و دهش رمه بر آنان بنهند [۳]
۵. (پرستشگاهی) همانند اَسنگیل Esangila [بنا کر]د … از برای او ur و دیگر جای های مقدس
۶. با آیین هایی نه در خور ایشان، آیین پیش کشی قربانی ای نهاد که (پیش از آن) نبود. هر روز به گونه‌ای گستاخانه و خوارکننده سخن می‌گفت، و نیز با بدکرداری از بهر خوار کردن (خدایان) [۴]
۷. بردن نذورات را (به پرستشگاه ها) برانداخت. [او (همچنین) در آیین‌ها (به گونه‌هایی ناروا) دست برد. اندوه و ناشادمانی] را به (= در) شهرهای مقدس بپیوست. او پرستش مردوک Marduk پادشاه خدایان را از دل خویش بشست.
۸. کسی که همواره به شهر وی (= شهر مردوک = بابل Bābilion) تباهکاری روا می داشت (و) هر روز [به آزردن (آن) سرزمین دست (می یازید)، مردمانش] را با یوغی بی‌آرام به نابودی می‌کشانید، همه‌ی آن‌ها را.
۹. از شکوه‌های ایشان انلیل Enlil خدایان (= سرور خدایان = مردوک) سخت به خشم آمد. [جای‌های مقدس رها شدند و یادنمای (آن) پرستشگاه‌ها (= آثار) به فراموشی سپرده شد]. دیگر خدایان باشنده در میان ایشان (نیز) پرستشگاه‌های خویش را ترک کردند.
۱۰. در (برابر) خشم وی (= مردوک) او (= نبونئید Nabūna’id) آنان (= پیکره های خدایان) را به بابل فرا برد. لیک مردوک، [آن بلند پایه که آهنگ جنگ کرده بود]، از بهر همه‌ی باشندگان روی زمین که جای‌های زندگیشان ویرانه گشته بود،
۱۱. و (از بهر) مردم سرزمین‌های سومر Šumer و اکد Akkadî که (بسان) [کالبد] مردگان (بیجان) گشته بودند، او (= مردوک) از روی اراده و خواست خویش روی به سوی آنان باز گردانید و بر آنان رحمت آورد و آنان را ببخشود.
۱۲. (مردوک) در میان همه‌ی سرزمین‌ها، به جستجو و کاوش پرداخت، به جستن شاهی دادگر، [۵] آن‌گونه که خواسته‌ی وی (= مردوک) باشد، ‌شاهی که (برای در پذیرفتن او) دستان او به دست خویش گرفت. [۶]
۱۳. او (= مردوک) کورش، پادشاه شهر انشان Anšan را به نام بخواند (برای آشکار کردن دعوت وی) و او را به نام بخواند (از بهر) پادشاهی بر همه‌ی جهان.
۱۳. او (= مردوک) سرزمین گوتیان Qutî و تمامی سپاهیان مندَ Manda (= مادها)، [۷] را به فرمانبرداری از او (= کورش) واداشت. [۸] او (مردوک) – (واداشت تا) – مردم، سیاه سران، [۹] به دست کورش شکست داده شوند.
۱۴. (در حالی که) او (= کورش) با راستی و داد پیوسته آنان را شبانی می کرد،‌ خدای بزرگ، نگاهبان مردم خویش، با شادی به کردارهای نیک و دل (پر از) داد او (= کورش) نگریست.
۱۵. (پس) او را فرمود که به سوی شهر وی، بابل، پیش رود. (مردوک) او (= کورش) را برانگیخت تا راه بابل را در سپرد (و خود) همانند دوست و همراهی در کنار وی همواره گام برداشت.
۱۶. (در حالی که) سپاهیان بی شمار او [۱۰] که همانند (قطره‌های) آب یک رود به شمارش درنمی‌آمدند، [۱۱] پوشیده در ساز و برگ جنگ، [۱۲] در کنار وی گام برمی داشتند.
۱۷. او (= مردوک) بی هیچ کارزاری وی (= کورش) را به شهر خویش، بابل، فرا برد. (مردوک) بابل را از هر بدبختی برهانید (و) نبونئید را – پادشاهی که وی (= مردوک) را پرستش نمی‌کرد – به دست او (= کورش) سپرد. [۱۳]
۱۸. همه‌ی مردم بابل،‌ همگی (مردم) سومر و اکد، (همه‌ی) شاهزادگان و فرمانروایان [۱۴] به وی (= کورش) نماز بردند و بر دو پای او بوسه دادند (و) از پادشاهی‌اش شادمان گردیده، چهره‌ها درخشان کردند.
۱۹. سروری که به یاری وی خدایان ِ(؟) در خطر مرگ (قرار گرفته) زندگی دوباره یافتند و از گزند و آسیب رها شدند، (و) همه‌ی خدایان (؟) به شادی او را همی ستودند و نامش را گرامی داشتند.
۲۰. من، کورش، پادشاه جهان، شاه بزرگ، شاه نیرومند، شاه بابل، شاه سومر و اکد، شاه چهار گوشه‌ی جهان،
۲۱. پسر کمبوجه، شاه بزرگ، شاه (شهر) انشان، نوه‌ی [۱۵] کورش، شاه بزرگ، شاه (شهر) انشان، نبیره‌ی چیش پیش، شاه بزرگ، شاه (شهر) انشان،
۲۲. از تخمه‌ی پادشاهی‌ای جاودانه، آن که پادشاهیش را خداوند [۱۶] (= مردوک) و نبو Nabû دوست می‌دارند و از بهر شادی دل خویش پادشاهی او را خواهانند.
آنگاه که من (= کورش)‌ آشتی خواهان به بابل اندر شدم، [۱۷]
۲۳. با شادی و شادمانی در کاخ شهریاری خویش، اورنگ سروری خویش بنهادم، مردوک، سرور بزرگ، مهر دل گشاده‌ام را که د[وستدار] بابل است به خواست خود به [خویشتن گروانید] (پس) هر روز پیوسته در پرستش او کوشیدم. [۱۸]
۲۴. (و آنگاه که) سربازان بسیار [۱۹] من دوستانه اندر بابل گام برمی‌داشتند، من نگذاشتم کسی (در جایی) در تمامی سرزمین‌های سومر و اکد ترساننده باشد.
۲۵. من (شهر) بابل و همه‌ی (دیگر) شهرهای مقدس را در فراوانی نعمت پاس داشتم. درماندگان باشنده در بابل را که (نبونئید) ایشان را به رغم خواست خدایان یوغی [۲۰] داده بود (؟) نه در خور ایشان،
۲۶. درماندگی‌هاشان را چاره کردم و ایشان را از بیگاری برهانیدم. [۲۱]
مردوک، خدای بزرگ از کردارهای من شاد شد و
۲۷. (آنگاه) مرا، کورش، پادشاهی که پرستنده‌ی وی است و کمبوجیه، فرزند ِزاده شده‌ی من و همگی سپاهیانم را
۲۸. با بزرگواری، افزونی داد و ما به شادمانی، در آشتی تمام، کردارهایمان به چشم او زیبا جلوه کرد و والاترین پایه‌ی [۲۲] [خدائیش] را ستودیم. به فرمان او (= مردوک) همه‌ی شاهان بر اورنگ شاهی برنشسته
۲۹. و همگی (شاهان) جهان [۲۳] از زبرین دریا (= دریای مدیترانه) تا زیرین دریا (= دریای پارس)، (همه‌ی) باشندگان سرزمین‌های دور دست، همه‌ی شاهان آموری شاهان Amurrû آموری، [۲۴] باشندگان در چادرها همه‌ی آن‌ها
۳۰. باج و ساو بسیارشان [۲۵] را از بهر من؛ (= کورش) به بابل اندر آوردند و بر دو پای من بوسه دادند.
از … تا (شهر) آشور Aššur و شوش MŬŠ. ERIN = Šusan
۳۱. آگاده Agade، سرزمین اشنونا Ešnunna، (شهر) زمین مه – تورنو Mê – Turnu، دیر Dēr تا (پایان) نواحی سرزمین گوتیان و نیز (همه‌ی) شهرهای مقدس آن سوی دجله که از دیرباز ویرانه گشته بود، [۲۶] (از نو باز ساختم).
۳۲. (و نیز پیکره‌ی) خدایانی را که در میانه‌ی آن شهرها (= جای‌ها) به جای‌های نخستین بازگردانیدم و (همه‌ی آن پیکره ها را) تا به جاودان در جای (نخستین شان) بنشاندم (و) همگی آن مردم را (که پراکنده بودند)، فراهم آوردم و آنان را به جایگاه‌های خویش بازگردانیم.
۳۳. (و نیز پیکره‌ی) خدایان سومر و اکد را که نبونئید (بی بیم) از خشم سرور خدایان (= مردوک) با بابل اندر آورده بود، به فرمان مردوک، خدای بزرگ به شادی و خوشی
۳۴. در نیایشگاه هایشان بنشاندم – جای‌هایی که دل آن‌ها شاد گردد –
باشد که خدایانی که من به جای‌های مقدس (نخستین شان) باز گردانیدم،
۳۵. هر روز در برابر خداوند (= مردوک) و نبو زندگی دیریازی از بهر من بخواهند [۲۷] و هماره در پایمردی من سخن‌ها گویند، با واژه‌هایی نیک خواهانه باشد که به مردوک، خدای من، گویند که «به کورش، پادشاهی که (با بیم) تو را پرستنده است و کمبوجیه پسرش،
۳۶. بی‌گمان باش، بهل تا آن زمان باز سازنده باشند … با روزهایی بی هیچ گسستگی.» همگی مردم بابل پادشاهی را گرامی داشتند و من همه‌ی (مردم) سرزمین‌ها را در زیستگاهی آرام بنشانیدم.
۳۷. [ ……………………. یک ؟ غا]ز، دو اردک و ده قمری (فربه) بیش از (رسمِ معمولِ دادنِ) غازها، اردک‌ها و قمریان (معین کردم)
۳۸. [……………بل]ند و بر آن‌ها بیفزودم. در استوار گردانیدن بـ[نای] باروی «ایمگور – انلیل Imgur – Enlil» باروی بزرگ شهر بابل کوشیدم [۲۸] و
۳۹. […………….] دیوار کناره‌ای (ساخته از) آجر را بر کنار خندق شهر که (یکی از) شاهان پیشین [ساخته و (بنایش را) به انجام نرسانیده] بود،
۴۰. [بدانسان که] بر پیرامون [شهر (به تمامی) برنیامده بود]، [۲۹] آنچه را که هیچ از یک شاهان پیشین (با وجود) افراد به بیگاری گرفته شده‌ی [کشورش] در بابل نساخته بودند،
۴۱. [….. از قیر] و آجر از نو بار دیگر بساختم و [بنایشا]ن [۳۰] [را به انجام رسانیدم.]
۴۲. [دروازه های بزرگ وسیع مر آن‌ها را بنهادم ……. و درهایی از چوب سدر] با پوششی از مفرغ، با آستانه ها و پاشنه[هایی از مس ریخته شده … هر آن جایی که دروازه ها]یشان (یافت می‌شد)،
۴۳. [استوار گردانیدم ………………………………………………………………….. نو]شته‌ای لوحه‌ای (در بردارنده‌ی) نام آشور بانی پال Aššur – bāni – apli شاهی پیش [۳۱] از من [در میان آن (= بنا) بدید]م.
۴۴. ……………………………………………………………………………………….
۴۵. …………………………………………………………………………… تا به روز جاودان.»

منبع: فرمان کورش بزرگ – به کوشش عبدالمجید ارفعی، فرهنگستان ادب و هنر ایران، شماره ی ۹، سال ۱۳۶۶.

حتی اگر یک بار این ترجمه را بخوانید، کاملاً متوجه تحریفات و جعلیات باستان‌گرایان در فضای مجازی خواهید شد.

این را همیشه به یاد داشته باشید که رسم این افراد است که ابتدا با پنهان شدن پشت ژست دانش‌پژوهی و تاریخ‌دوستی، شما را به بی‌اطلاعی از تاریخ و گذشته‌تان متهم می‌کنند. اما پس از آنکه با استفاده از مستندات و منابع معتبر، آن‌ها را به چالش بکشید، فوراً موضع دیگری اختیار می‌کنند و با تکیه بر ادعای همیشگی‌شان مبنی بر اینکه «تاریخ را فاتحان نوشته‌اند»، اساس و اعتبار این علم را کاملاً زیر سؤال می‌برند!

متونی همچون لوح کوروش هخامنشی یا سنگ‌نبشته‌های داریوش و... از آن جهت که به دستور و به تعبیری از زبان خود این پادشاهان نگاشته شده‌اند و بازتاب‌دهنده‌ی اعتقادات آن‌ها هستند، بسیار حائز اهمیت‌اند. ما خود مخاطبان را به مطالعه‌ی ترجمه‌های معتبر، مشهور و ممتاز فارسی این متون دعوت می‌کنیم و هیچ‌گونه ابا و واهمه‌ای هم در این زمینه نداریم. با خواندن و آگاهی بیشتر، می‌توان به خوبی دریافت که چه فاصله‌ی عظیمی وجود دارد میان احساسات بی‌پشتوانه‌ی ناشی از تبلیغات ایدئولوژیک اسلام‌ستیزان و واقعیات مسلّم تاریخی.

پانوشت‌ها:


[۱] استفاده از واژه ی enūto «سروری» (صفت از واژه ی EN سومری به معنی خداوند، صاحب) احتمالا نمایانگر آن است که هنوز اعتقاد ابتدایی راجع به نزدیکی بسیار بین قدرت حیاتی فرمانروا و ترقی و پیشرفت کشور در میان نویسندگان بابلی رواج داشته. نقل از مرحوم پروفسور «ا. لئو اوپنهایم» (A. Leo Oppenheim) رجوع کنید به :
Anceint Near Eastern Texts Related to Old Testament, ed. James B. Pritchard, 3rd ed. With Supplement (Priceton: Princeton University Press, 1696), P. 315, n. Ι.
[۲] معنی لغوی : قرار گرفته بود.
[۳] پیش از دوباره خوانی لوحه توسط آقای پروفسور «Paul Richard Berger» به جای واژه ی (؟) buli واژه ی tamšili بازسازی شده بوده است و از این رو این سطر به گونه ی زیر ترجمه شده بود :
[ «… نبوئید راستین پیکره های خدایان را از اورنگ هاشان برداشته و ] (دیگران را) بر آن واداشت تا پیکره های (دروغین) بر آن ها (=  اورنگ ها) جای دهند.»
نسخه برداری اینجانب وجود bu را تایید نمی کند و آنچه باقی مانده به ši شباهت بیشتری دارد.
[۴] در بازسازی پایان سطر ۶ اختلاف نظرهایی وجود دارد. در بازسازی پایان سطر ۶ اینجانب نظر شادروان اوپنهایم و فرهنگ آشوری شیکاگو را نقل کرده است. در فرهنگ آشوری شیکاگو (Assyrian Dictionary Chicago) جلد سوم D ص ۱۱ شماره ی ۳ در ذیل واژه ی «dabābu» این عبارت به صورت زیر بازسازی شده است.
Umišamma iddinibub šipr{I m}agritim
«هر روز از رفتارهای خوار کننده سخن می گفت»
و این بازسازی در ترجمه ی شادروان پروفسور اوپنهایم نیز آشکار است.
آقای پروفسور برگر این شکستگی را «u ana magriti» بازسازی کرده که با بررسی های دوباره توسط اینجانب و خود آقای برگر، به جهت نبودن فضای کافی برای واژه ی «ana» این بازسازی کنار نهاده شد.
[۵] معنی لغوی : درست، با تقوی
[۶] شادروان اوپنهایم از آن جهت که شاه می بایست در هنگام انجام آیین های سال نو دست خداوند مردوک را بگیرد این قسمت را چنین ترجمه کرده :
«شاهی که (در آیین سال نو akîtu) یاری اش کند».
[۷] واژه ای که به «ماد» باز گردانیده شده به دو صورت «Ummānmanda» ماد و  «Umman Manda» سپاهیان ماد خوانده و ترجمه شده است.
[۸] معنی لغوی : آن ها را واداشت تا (در برابر) دو پایش نماز برند.
[۹] واژه ی «şalmat qaqqadi» به معنی سیاه سران استعاره ای شاعرانه است برای مردم به طور کلی به سبب آفریده شدن از جانب خدایان و شبانی – نگهبانی – شدن از جانب شاه.
[۱۰] معنی لغوی : به گونه ی وسیعی گسترده.
[۱۱] معنی لغوی : شمارش آن ها غیر قابل شناخت و فهم است.
[۱۲] معنی لغوی : سلاح هایشان بسته شده.
[۱۳] معنی لغوی : دستانش (= دستان کوروش) را از او (= نبونئید) پر کرد.
[۱۴] واژه ی «šakkannakkî» که در این جا به «فرمانروایان» بازگردانیده شده، حکمرانان محلی به ویژه امرای دست نشانده ای بوده اند که در سرزمین های فتح شده از سوی پادشاه پیروز به حکمرانی منصوب می شده اند.
[۱۵] معنی لغوی : پسر ِپسر.
[۱۶] واژه ی «EN = bēl» به معنی مطلق «خداوند» در این زمان تنها برای خداوند مردوک بکار برده می شده است.
[۱۷] در سال هفدهم نبونئید سپاهان کوروش در ماه تشریتو Tašrîtu (شهریور- مهر سال ۵۳۹ پیش از میلاد) برای نخستین بار سپاهان بابل را به فرماندهی پسر نبونئید در محلی به نام اپیس Opis شکست می دهند. در این هنگام مردم بابل بر (نبونئید) سر به شورش برمی دارند، اما این شورش را نبونئید با کشتاری سهمگین سرکوب می کند. روز چهاردهم تشریتو (۱۰ مهر ماه) شهر سیپر sippar در شصت کیلومتری شمال بابل به دست سپاهیان کورش گشوده می شود. روز ۱۶ تشریتو (= 12 مهرماه) گبریاس فرمانده سپاهان گوتی (= آشور) از راه بستر رود فرات وارد بابل می شود و شهر را بی خونریزی تصرف می کند. روز سوم ماه Arahsamnu ارخسمنو (= 18 آبان) کورش به بابل می آید.
رجوع کنید به : سیدنی اسمیت
Sidney Smith, Babylonian Historical Texts Relating to the Capture and Downfall of Babylonian. London: Methuen and Co. Ltd. 1924.
[۱۸] معنی لغوی : جستجو کردم.
[۱۹] رجوع کنید به زیر نویس ۱۰.
[۲۰] منظور از «یوغ» بیگاری است.
[۲۱] جمله ی  «anhussn upasih usaptir sarbasunu» به گونه های مختلفی ترجمه شده از آن جمله :
a. Weissbach: Verfall besserte ich aus, liess aufgraben ihren Einsturz.
b. Schrader: ihr Schaden besserte ich aus: ihre sarbu liess ich ofnen.
c. oppenheim: I brought relief  to their dilpidated hausing, putting (thus) an end to their (main) complaints.
A. Leo Oppenheim, Ancient Near Eastern Texts. P 316.
d. Paul Richard Berger : schaffte ich Erholung von ihrer Erschopfung, liess ihre fron losen.
P. R. Berger “der Kyros – Zylinder mit dem Zusatzfragment BIN II Nr. 32 und die akkadischen Personennamen in Danielbuch”. Zeitchrift fur Assyriologic, 64 (Juli, 1975), 199.
e. The Assyrian Dictionary, Chicago, Vol. 1/11, p. 120, sub anhutu: I relieve their weariness, unfastening the ropes (they pulled).
در این مرجع به جای واژه ی «sarbasunu» به اشتباه «sardisunu» به چاپ رسیده.
[۲۲] معنی لغوی : مقام اول.
[۲۳] معنی لغوی : تمامی سرزمین های مسکون.
[۲۴] واژه ی Amurru «آموری» چون به قومی اطلاق می شده که در آغاز هزاره ی دوم پیش از میلاد از سوی غرب رود فرات به بین النهرین مهاجرت کردند، به معنی مطلق «غرب» نیز آمده از این رو گروهی این واژه را در این متن غرب نیز معنی کرده اند.
[۲۵] معنی لغوی : سنگین.
[۲۶] معنی لغوی : پایین افتاده شده بود، رها شده بود.
[۲۷] معنی لغوی : گفتگو کنند.
[۲۸] رجوع کنید به زیر نویس۱۶.
[۲۹] معنی لغوی : سبب حصار شدن به تمامی نشده بود.
[۳۰] معنی لغوی : [ کارهایشا]ن.
[۳۱] معنی لغوی : شاهی که پیش من رونده است.

  • حسین عمرزاده
Telegram Instagram Facebook Twitter Twitter YouTube Aparat Pinterest