| دفترچه

دفترچه ای برای یادداشت،بایگانی و به اشتراک گذاری هرآنچه که ارزشمند است.

| دفترچه

دفترچه ای برای یادداشت،بایگانی و به اشتراک گذاری هرآنچه که ارزشمند است.

|  دفترچه

تا بُوَد وِردَت دُعا وُ درسِ قرآن غَم مَخور

بایگانی
آخرین نظرات
نویسندگان

درس دنیا شناسی:

جمعه, ۲۸ مرداد ۱۴۰۱، ۰۳:۰۰ ق.ظ

شعری خواندنی از سعدی شیرازی رَحِمَهُ الله که سرشار از حکمت و تلنگر درباره ارزش و جایگاه دنیا و بیان سرانجام وابستگی به دنیا و غفلت است :

#شعر_خوب_بخوانیم

 

ای که پنجاه رفت و در خوابی

 

مگر این پنج روزه دریابی

 

تا کی این باد کبر و آتش خشم

 

شرم بادت که قطرهٔ آبی

 

کهل گشتی و همچنان طفلی

 

شیخ بودی و همچنان شابی

 

تو به بازی نشسته و ز چپ و راست

 

می‌رود تیر چرخ پرتابی

 

تا درین گله گوسفندی هست

 

ننشیند فلک ز قصابی

 

تو چراغی نهاده بر ره باد

 

خانه‌ای در ممر سیلابی

 

گر به رفعت سپهر و کیوانی

 

ور به حسن آفتاب و مهتابی

ور به مشرق روی به سیاحی

 

ور به مغرب رسی به جلابی

 

ور به مردی ز باد درگذری

 

ور به شوخی چو برف بشتابی

 

ور به تمکین ابن عفانی(عثمان بن عَفّان رَضِيَ اللهُ عَنهُ)

 

ور به نیروی ابن خطابی(عمر بن خَطّاب رَضِيَ اللهُ عَنهُ)

 

ور به نعمت شریک قارونی

 

ور به قوت عدیل سهرابی

 

ور میسر شود که سنگ سیاه

 

زر صامت کنی به قلابی

 

مَلَک‌ُالموت را به حیله و زور

 

نتوانی که دست برتابی

 

منتهای کمال، نقصانست

 

گل بریزد به وقت سیرابی

 

تو که مبدا و مرجعت اینست

 

نه سزاوار کبر و اعجابی

 

خشت بالین گور یاد آور

 

ای که سر بر کنار احبابی

 

خفتنت زیر خاک خواهد بود

 

ای که در خوابگاه سنجابی

 

بانگ طبلت نمی‌کند بیدار

 

تو مگر مرده‌ای نه در خوابی

 

بس خلایق فریفتست این سیم

 

که تو لرزان برو چو سیمایی

 

بس جهان دیده این درخت قدیم

 

که تو پیچان برو چو لبلابی

 

بس بگردید و بس بخواهد گشت

 

بر سر ما سپهر دولابی

 

تو ممیز به عقل و ادراکی

 

نه مکرم به جاه و انسابی

 

تو به دین ارجمند و نیکونام

 

نه به دنیا و ملک و اسبابی

 

ابلهی صد عتابی خارا

 

گر بپوشد خریست عتابی

 

نقش دیوار خانه‌ای تو هنوز

 

گر همین صورتی و القابی

 

ای مرید هوای نفس حریص

 

تشنه بر زهر همچو جلابی

 

قیمت خویشتن خسیس مکن

 

که تو در اصل جوهری نابی

 

دست و پایی بزن به چاره و جهد

 

که عجب در میان غرقابی

 

عهدهای شکسته را چه طریق

 

چاره هم توبتست و شعابی

 

به در بی‌نیاز نتوان رفت

 

جز به مستغفری و اوابی

 

تو در خلق می‌زنی شب و روز

 

لاجرم بی‌نصیب ازین بابی

کی دعای تو مستجاب کند

 

که به یک روح در دو محرابی

 

یارب از جنس ما چه خیر آید

 

تو کرم کن که رب اربابی

 

غیب دان و لطیف و بی‌چونی

 

سترپوش و کریم و توابی

 

سعدیا راستی ز خلق مجوی

 

چون تو در نفس خود نمی‌یابی

 

جای گریه‌ست بر مصیبت پیر

 

تو چو کودک هنوز لعابی

 

با همه عیب خویشتن شب و روز

 

در تکاپوی عیب اصحابی

 

گر همه علم عالمت باشد

 

بی‌عمل مدعی و کذابی

 

پیش مردان آفتاب صفت

 

به اضافت چو کرم شب‌تابی

 

پیر بودی و ره ندانستی

 

تو نه پیری که طفل کتابی

 

[کلیات سعدی به تصحیح محمدعلی فروغی،چاپخانهٔ بروخیم،۱۳۲۰،تهران-مواعظ-قصاید-قصیده ۵۱]

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی