تحمل گرسنگی بِه از منت خَلق...
درویشی را پرسیدند که راحت دنیا در چه دانی؟
گفت: «در دو چیز؛ اوّل، توشهای که از رحمت خلقم باز دارد، و دوم، آن گوشهای که از زحمت خلقم بینیاز آرد.»
گفتند اگر در قبول یکی از این دو مختار شوی، آیا کدام یک اختیار کنی؟
گفت: «قبولِ گوشه کنم و ترکِ توشه، زیرا که زهرِ مجاعتی (گرسنگی) چشیدن، اولیتر است از منّتِ جماعتی کشیدن.»
این حکایت بر ضرورت استقلال روحی و کرامت انسانی تأکید دارد. درویش، «گوشهنشینی» و تحمل سختیهایی چون گرسنگی را به «وابستگی به خلق» ترجیح میدهد، زیرا معتقد است که فقر جسم آسانتر و شریفتر از فقر روح است. از نظر او، منّت کشیدن— از سر لطف دیگران—ذاتی را تحقیر میکند که برای آزاد زیستن آفریده شده است.
این حکایت میخواهد ما را به این درک برساند که:
• آرامش واقعی نه در رفاه بیرونی، بلکه در آزادی درونی است؛
• استقلال و عزت نفس، ارزشهاییاند که باید حتی به قیمت سختیهای مادی حفظ شوند؛
• کسی که در خلوتش پناه میگیرد، اگرچه از نعمتهای ظاهری دور است، اما از زحمت و تحقیر وابستگی رهاست؛
• پذیرش گرسنگی، اگر از روی اراده و برای حفظ حرمت نفس باشد، نوعی قدرت است، نه ضعف.