
جوان: «شیخ، یهود و نصاری را تکفیر نکن. خداوند در قرآن فرموده:
{ لَكُمْ دِينُكُمْ وَلِيَ دِينِ }
"دین شما برای خودتان، و دین من برای خودم."»
شیخ: «این آیه در کدام سوره است؟»
جوان: «در سورهٔ کافرون!»
- ۰ نظر
- ۰۷ آبان ۰۴ ، ۱۸:۵۴

جوان: «شیخ، یهود و نصاری را تکفیر نکن. خداوند در قرآن فرموده:
{ لَكُمْ دِينُكُمْ وَلِيَ دِينِ }
"دین شما برای خودتان، و دین من برای خودم."»
شیخ: «این آیه در کدام سوره است؟»
جوان: «در سورهٔ کافرون!»
اعتراف به برتریهای دیگران، خصلت پیامبران عليهم الصلاة والسلام است:
وَأَخِي هَارُونُ هُوَ أَفْصَحُ مِنِّي لِسَانًا...
«و برادرم هارون زبانش از من فصیحتر است...» [القصص : ۳۴]
و انکار فضیلتهای دیگران، صفت شیطان است:
قَالَ أَنَا خَيْرٌ مِّنْهُ...
«گفت: من از او بهترم.» [ص : ۷۶]
مردی از اهل شام بود که نیرومند و دلیر به شمار میرفت و گاهگاه به دیدار عمر بن خطّاب رضي الله عنه میآمد.
مدّتی از او خبری نشد. عمر احوالش را جویا شد. آشنایان گفتند:
«ای امیرالمؤمنین، گرفتار شرابخواری شده است!»
عمر، کاتب خود را فراخواند و فرمود بنویسد:
«از عمر بن خطّاب به فلان بن فلان،
سلام بر تو.
ستایش خدایی را سزاست که جز او هیچکس شایستهی پرستش نیست؛
او آمرزندهی گناه، پذیرندهی توبه، سختکیفر و صاحب نعمت است؛
هیچ معبودی (به حق) جز او نیست، بازگشت به سوی اوست:
(غَافِرِ الذَّنبِ وَقَابِلِ التَّوْبِ شَدِيدِ الْعِقَابِ ذِي الطَّوْلِ لَا إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ إِلَيْهِ الْمَصِير [غافر : ۳]).»
سپس عمر به یارانش گفت:
«برای برادرتان دعا کنید تا خداوند دلش را به سوی حق بازگرداند و توبهاش را بپذیرد.»
وقتی نامهی خلیفهی عادل به دست آن مرد رسید، آن را خواند و پیوسته با خود میگفت:
غَافِرِ الذَّنبِ وَقَابِلِ التَّوْبِ شَدِيدِ الْعِقَابِ
«آمرزندهی گناه، پذیرندهی توبه، سختکیفر...
مرا از عذابش بیم داده و در عین حال، وعدهی بخشش داده است!»
این را میگفت و اشک میریخت تا آنکه توبه کرد و از شراب دست کشید و دیگر بدان بازنگشت.
چون خبرِ توبهی آن مرد شامی به عمر فاروق رسید، شادمان شد و گفت:
«شما نیز چنین باشید؛ هرگاه برادرتان دچار لغزشی شد، او را راهنمایی کنید و به راه درست بازگردانید. از خدا بخواهید توفیق توبه را نصیبش گرداند، و مبادا شیطان را بر ضدّ برادرتان یاری کنید.»
تفسیر ابن کثیر، ذیل آیه ۳ سوره غافر.
من به نرمافزارهای قرآنیای که دارم، خیلی وابستهام؛ اصلاً حسوحال دیگهای برام دارن. همین که موبایل یا سیستمی رو تهیه میکنم، اولین کارم نصب این نرمافزارهاست.
اما مصحف حسوحال خیلی متفاوتتری داره. برای همین، اگرچه معمولاً تلاوتم رو ـ بسته به شرایط ـ از طریق همون برنامهها انجام میدم، اما حتماً سعی میکنم به مصحفم هم سر بزنم. اصلاً حسوحال دیگهای داره گرفتن قرآن در دستانت؛ طوری که مراقب و محتاطی ادب و نزاکت رو در خصوصش رعایت کنی، و ورق زدن صفحاتش هم که...
یه خاطرهای هم در این بین تعریف کنم. در خراسان، عالمی مسن بود با ریش و محاسن کاملاً سفید؛ فکر میکنم تحصیلکردهی افغانستانِ عزیز بود. از مساجد شرق و خراسان که نگم براتون... حالا مساجد قدیمیِ روستاهای دورافتادهشون که اصلاً نمیشه وصفشون کرد! فکر کن مسجدی قدیمی ـ که بنا به گفتهی اهالی، حداقل دویستـسیصد سال قدمت داشت؛ یعنی دویستـسیصد سال عبادت و معنویت ـ ساخته از گِل و خشت، با دیوارهایی ضخیم و شگفتانگیز، و البته نماز صبح در اون مسجد، وقتی بخاری نفتی هم روشنه...
از بحث دور نشم. اون عالم مسن همیشه عادت داشت اغلب عصرها تو مسجد تلاوت کنه. قرآنهای چاپ شده با ابعاد نسبتاً بزرگ رو شاید دیده باشید؛ از روی یکی از همونا میخوند. وقتی فوت شد ـ خدا رحمتش کنه ـ از خودش یه چیز خیلی خاص به یادگار گذاشت.
اون قرآن و فرم صفحات و برگههاش، گویا بهت میگفت که هر روز ورق خورده و یه نفر با مداومت، تلاوتش میکرده و باهاش مأنوس بوده. اصلاً اهالی میدونستن اون قرآن مالِ کی (جناب مولوی) بوده و چه قصهی شیرینی با خودش داشته.
خصوصیت آدمیزاد اینه که به بعضی چیزها توی این دنیا وابستهست، و وقتی همراهش نباشه، انگار یه چیزی کم داره. حالا یکی به موبایلش وابستهست و یکی به مصحفش؛ که حتی بعد از مرگش هم برای دیگران درسی آموزنده و شیرین میشه.
"مردانی که خداوند درباره [و در شأن] آنها قرآن نازل کرد."
مَرثَد بن أبی مرثد الغنوی - رضي الله عنه - مردی شجاع، درستکردار و وفادار بود. پیش از اسلام در مکه میزیست و با زنی مشرک و بدکاره از آن شهر، به نام «عَناق»، سابقهی دوستی و رابطهی نامشروع داشت. اما هنگامی که نور اسلام در مکه تابید، قلبش به حق گرایید و ایمان آورد و همراه پیامبر خدا ﷺ به مدینه هجرت کرد.
روزی رسول خدا ﷺ او را به مأموریتی بسیار دشوار فرستاد: باید شبانه به مکه میرفت تا چند تن از مسلمانانی را که هنوز در بند مشرکین بودند آزاد کرده و پنهانی به مدینه بازگرداند. مرثد بیدرنگ پذیرفت؛ چراکه از مردان فداکار و شجاع پیامبر بود و ایمانش در برابر هیچ خطری نمیلرزید.
مرثد شبانه وارد مکه شد و در سایهی کوهها پنهان گشت تا شناخته نشود. در همان هنگام، ناگهان صدایی آشنا شنید:
«مرثد! تویی؟»
برگشت و دید عناق است. او هنوز مرثد را به یاد داشت. به او گفت: «بیا، امشب نزد من بمان!»
مرثد با آرامی پاسخ داد: «عناق! خداوند زنا را حرام کرده است.»
عناق که به مرادش نرسید، خشمگین شد و با فریاد مردم قریش را خبر کرد:
«ای مردم! این همان مردی است که اسیران شما را آزاد کرده و با خود میبرد!»
مشرکین از هر سو به دنبالش تاختند. مرثد، با زیرکی در تاریکی پنهان شد و خود را از چنگ آنان رهانید. تا فروکش کردن جستوجو، در میان سایهی کوهها ماند، سپس یکی از مسلمانان اسیر را برداشت و شبانه از مکه بیرون برد و او را به مدینه رساند.
وقتی به مدینه رسید، نزد پیامبر خدا ﷺ رفت و ماجرا را تعریف کرد؛ از مأموریت و نجات اسیر گرفته تا دیدار با عناق. سپس پرسید:
«یا رسولالله، آیا اجازه میدهی با عناق ازدواج کنم؟»
دو بار سؤالش را تکرار کرد. پیامبر ﷺ چیزی نفرمودند تا آنکه این آیه نازل شد؛ آیهای از سورهی نور:
{الزَّانِي لَا يَنكِحُ إِلَّا زَانِيَةً أَوْ مُشْرِكَةً وَالزَّانِيَةُ لَا يَنكِحُهَا إِلَّا زَانٍ أَوْ مُشْرِكٌ وَحُرِّمَ ذَٰلِكَ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ}
یعنی: «مرد زناکار جز با زن زناکار یا مشرک ازدواج نمی کند، و زن زناکار را جز مرد زناکار یا مشرک به ازدواج خود در نمیآورد، و این (امر) بر مؤمنان حرام شده است.» [النور : ۳]
سپس پیامبر ﷺ به مرثد فرمود که ازدواج با آن زن برای او روا نیست.
مرثد هم فوراً و بی چون و چرا، با فروتنی و ایمان پذیرفت و اطاعت کرد.
مرثد پس از آن، از یاران دلاور در میدانهای جهاد ماند و در راه خدا پایدار بود. او نمونهی انسانی است که در میان خواستههای نفس و فرمان الهی، راه بندگی را برگزید؛ ایمانی راستین که در برابر عشق و گذشته استوار ماند، و قلبی که پاکی و رضای خدا را بر هر میل و خواهش شخصی مقدم داشت.
آمرزش گناهان، فرزند و اموال بسیار، باران و باغهای سیراب و سرسبز و پرثمر میخواهی؟
زیاد استغفار کن و همواره بگو: «أستغفر الله».
فَقُلْتُ اسْتَغْفِرُوا رَبَّكُمْ إِنَّهُ كَانَ غَفَّارًا
پس (به آنها) گفتم: «از پروردگار خویش آمرزش بخواهید، بیگمان او بسیار آمرزنده است. [نوح : ۱۰]
يُرْسِلِ السَّمَاءَ عَلَيْكُم مِّدْرَارًا
تا از آسمان (باران) پیدرپی بر شما بفرستد. [نوح : ۱۱]
وَيُمْدِدْكُم بِأَمْوَالٍ وَبَنِينَ وَيَجْعَل لَّكُمْ جَنَّاتٍ وَيَجْعَل لَّكُمْ أَنْهَارًا
و شما را با اموال و فرزندان بسیار مدد کند، به شما باغهای (سرسبز) بدهد، و برای شما نهرهای (جاری) قرار دهد. [نوح : ۱۲]
یَا أَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ
ای روح آرام یافته.
ارْجِعِی إِلَىٰ رَبِّکِ رَاضِیَةً مَّرْضِیَّةً
به سوی پروردگارت بازگرد، در حالی که تو [از پاداشِ الله] راضی هستی، و او از [اعمال] تو راضی است. [الفجر : ۲۷-۲۸]
امام قرطبی در تفسیر آیهی «يَا أَيَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّة» مینویسد که:
"وَالنَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ: السَّاكِنَةُ الْمُوقِنَةُ، أَيْقَنَتْ أَنَّ اللَّهَ رَبَّهَا، فَأَخْبَتَتْ لِذَلِكَ."
«مقصود از نفس مطمئنه آن روحی است که به آرامش و سکون حقیقی دست یافته، به ربوبیّت خداوند یقین کامل دارد و در پرتو این عقیده، با اخلاص قلبی و فروتنی در مسیر بندگی خدا گام برمیدارد.»
تفسیر قرطبی، ج ۲۰، ص ۵۷.
وَالَّذِینَ یَبِیتُونَ لِرَبِّهِمْ سُجَّدًا وَقِیَامًا
و (بندگان خاصِ الله رحمان) کسانی (هستند) که شب را برای پروردگارشان سجدهکنان و قیامکنان میگذرانند. [الفرقان/۶۴]
ابن عباس رضي الله عنهما در تفسیر این آیه میفرماید:
«من صلی رکعتین أو أکثر بعد العشاء فقد بات لله ساجدًا أو قائمًا.»
هر فردی که بعد از نماز عشاء دو رکعت یا بیشتر بهجای بیاورد، مسلماً (مشمول آیه شده و) شب را برای الله سبحانه و تعالی در سجده و قیام سپری کرده است.
تفسیر قرطبی، ج ۱۳، ص ۷۲.
مشکلات داری؟
یکی از راهحلهاش: 👇👇👇
علت:
«فَأَمَّا مَنْ أَعْطَىٰ وَاتَّقَىٰ»
پس اما کسی که (در راه خدا) بخشید و پرهیزگاری کرد.
حاصل:
«فَسَنُيَسِّرُهُ لِلْيُسْرَىٰ»
پس ما او را برای (راه) آسان توفیق میدهیم. [اللیل: آیات ۵ و ۷]
از امّ سلمه رضياللهعنها روایت است که:
هنگامی که آیهی:
﴿يُدْنِينَ عَلَيْهِنَّ مِنْ جَلَابِيبِهِنَّ﴾
(ای پیامبر ! به همسرانت و دخترانت و زنان مؤمنان بگو) «چادرهای خود را بر خویش فرو افکنند، (و با آن سر و صورت و سینه هایشان را بپوشانند) [سوره احزاب، آیه ۵۹]
نازل شد،
خرجَ نساءُ الأنصارِ كأنَّ علَى رؤوسِهِنَّ الغِربانَ منَ الأَكْسِيَة.
زنان انصار چنان از خانه بیرون آمدند که گویی کلاغهایی بر سرشان نشسته،
از بس که پوششهایشان سیاه و یکدست بود.
سنن أبي داود (۶/ ۱۹۷) (۴۱۰۱).
صاحب کتاب عون المعبود في شرح سنن أبي داود در شرح عبارت:
كأن على رءوسهن الغربان (گویی بر سرشان کلاغهایی بود) چنین گفته است:
( كأن على رءوسهن الغربان ) : جمع غراب ( من الأكسية ) : جمع كساء شبهت الخُمُر [ جمع خمار ] في سوادها بالغراب .
هذا ولا يُشترط اللون الأسود في حجاب المرأة ولكنه قد يكون أجود في السّتر من غيره.
مراد از «الغربان»، جمع غراب (کلاغ) است،
و مراد از «الأَكْسِیَة»، جمع کساء (روپوش یا چادر).
در این جمله، خُمُر (جمع خمار، یعنی روسریها یا پوششهای سر)
به سبب سیاهیرنگشان، به کلاغ تشبیه شدهاند.
و آنگاه میافزاید:
اگرچه در پوشش زن، رنگ سیاه شرط واجب نیست،
اما این رنگ از دیگر رنگها در پوشاندن و پوششدهی، مناسبتر و کارآمدتر است.
پینوشت:
معمولاً در بحث پیرامون موضوع حجاب، چه در مصادیق حجاب ناقص (که زمینهساز معاصی نیز هست) و چه در حجاب کامل و مطابق با خواست و دستور شریعت، با چند طیف فکری مواجهایم:
۱. گروهی که بهصورت علنی با اسلام و آموزههای آن ـ از جمله حجاب ـ دشمنی و عناد دارند.
۲. کسانی که هرچند ظاهرِ عنادشان پنهان است، اما با سوءاستفاده از ناآگاهی و کماطلاعی دینیِ جامعه، و از طریق تحریف، تقطیع و تفسیر به رأیِ آیات و روایات، درصدد نفی حکم حجاباند.
۳. افراد ناآگاه و خودباختهای از میان مسلمانان، که یا به شیوهای ناجوانمردانه و از سر جهل، آیات را تلبیس میکنند، باطل را در پوشش حق عرضه میدارند، و دلهای ناآگاه را به بیراهه میکشانند، یا کسانی که به دلیل ناتوانی در تطبیق روایات صحیح با زیست فردی و اجتماعی، منکر حجیت حدیث میشوند و خود را ناحق «قرآنی» مینامند؛ در حالی که تفصیل و صورتبندی بسیاری از احکام شرعی، تنها در سنت و حدیث محفوظ است.
۴. و سرانجام، گروهی دیگر که در خودباختگی با دستهی پیشین شریکاند، اما با تظاهر به میانهروی و ادعای اعتدالگراییِ ساختگی (که عملاً با شریعت در تضاد است)، حقیقت را پنهان میکنند. آنان ذرهبین شبهه بهدست گرفتهاند تا شاید بتوانند با تحریف معنای یک روایت یا مصادره به مطلوب، استدلالی نادرست برای اقناع همفکران خود یا عوام جامعه فراهم آورند.
در مسیر فهم دین و حدود شریعت، باید به زنان و مردانی اقتدا کرد که شاهد نزول وحی بر پیامبر بزرگوار اسلام صلی الله علیه وسلم بودند؛ همانهایی که بیهیچ تعلل و سستی، گامبهگام و جزءبهجزء، در پی رضایت خداوند، اجر اخروی، و دوری از بدعت و گناه، احکام الهی را بهتمامی بهجا میآوردند. باید به سیرهی خاندان و صحابهی شریف رسول خدا صلی الله علیه وسلم و رضي الله عنهم أجمعین رجوع کرد؛ آنان که معیار دینداری را در عمل معنا کردند، نه در ظاهرسازی و جدل.
خداوند در قرآن به پیامبر صلیاللهعلیهوسلم میفرماید:
قُل لِّلْمُؤْمِنَاتِ يَغْضُضْنَ مِنْ أَبْصَارِهِنَّ
«به زنان مؤمن بگو چشمهای خود را (از نگاه به نامحرم) فرو گیرند.» (سوره نور، آیه ۳۱)
ابن کثیر رحمهالله در تفسیر این آیه مینویسد:
هذا أمر من الله تعالى للنساء المؤمنات ، وغيرة منه لأزواجهن ، عباده المؤمنين ، وتمييز لهن عن صفة نساء الجاهلية وفعال المشركات .
«این فرمانی است از سوی خداوند متعال برای زنانِ مؤمن، و نیز بیانگر غیرت الهی نسبت به همسرانِ آنان، بندگانِ مؤمن اوست؛ و نیز وسیلهای برای متمایز ساختن آنان از ویژگیهای زنانِ جاهلیت و رفتارهای زنان مشرک.»
فقوله تعالى : ( وقل للمؤمنات يغضضن من أبصارهن ) أي : عما حرم الله عليهن من النظر إلى غير أزواجهن . ولهذا ذهب [ كثير من العلماء ] إلى أنه : لا يجوز للمرأة أن تنظر إلى الأجانب بشهوة ولا بغير شهوة أصلا . واحتج كثير منهم بما رواه أبو داود والترمذي ، من حديث الزهري ، عن نبهان - مولى أم سلمة - أنه حدثه : أن أم سلمة حدثته : أنها كانت عند رسول الله صلى الله عليه وسلم وميمونة ، قالت : فبينما نحن عنده أقبل ابن أم مكتوم ، فدخل عليه ، وذلك بعدما أمرنا بالحجاب ، فقال رسول الله صلى الله عليه وسلم : " احتجبا منه " فقلت : يا رسول الله ، أليس هو أعمى لا يبصرنا ولا يعرفنا؟ فقال رسول الله صلى الله عليه وسلم : " أو عمياوان أنتما؟ ألستما تبصرانه " .
ثم قال الترمذي : هذا حديث حسن صحيح
«در مورد فرمایش خداوند متعال که میفرماید:
وقل للمؤمنات يغضضن من أبصارهن
«و به زنان مؤمن بگو چشمهای خود را (از نگاه به نامحرم) فرو گیرند.»(سورهی نور، آیهی ۳۱)
یعنی:
از آنچه خداوند نگاه کردن به آن را بر آنان حرام کرده، چشمپوشی کنند؛
از جمله، نگاه به مردان بیگانهای که همسر آنان نیستند.
و به همین دلیل، بسیاری از علما بر این نظرند که:
برای زن جایز نیست که به مردان نامحرم نگاه کند،
خواه با شهوت و خواه بیهیچ قصد شهوت، در هر حال جایز نیست.
و گروه زیادی از علما به این روایت برای اثبات نظر خود استدلال کردهاند؛
روایتی که ابو داود و ترمذی نقل کردهاند، از طریق زهری، از نُبهان ـ غلام آزادشدهی امّسلمه ـ
که او از امّسلمه، همسر پیامبر، روایت کرده که گفت:
ما (یعنی من و میمونه) نزد رسول خدا صلیاللهعلیهوسلم بودیم. در همین هنگام، ابناممکتوم وارد شد، و این در زمانی بود که دستور حجاب به ما داده شده بود. پیامبر خدا صلیاللهعلیهوسلم فرمودند: "خودتان را از او بپوشانید (حجاب کنید)."
من گفتم: ای رسول خدا! مگر او نابینا نیست؟ ما را نمیبیند و نمیشناسد.
پیامبر خدا صلیاللهعلیهوسلم فرمودند: "مگر شما دو نفر هم نابینا هستید؟ آیا او را نمیبینید؟"
و ترمذی در پایان میگوید:
این حدیث، حسن و صحیح است.»
امام ابن کثیر رحمهالله در تفسیر این آیه:
لَتَجِدَنَّ أَشَدَّ النَّاسِ عَدَاوَةً لِّلَّذِينَ آمَنُوا الْيَهُودَ وَالَّذِينَ أَشْرَكُوا
(به یقین دشمن ترین مردم نسبت به مؤمنان را؛ یهود ومشرکان خواهی یافت)،
مینویسد:
ما ذٰكَ إِلَّا لِأَنَّ كُفْرَ اليَهُودِ عِنادٌ وَجُحُودٌ وَمُبَاهَتَةٌ لِلْحَقِّ، وَغَمْطٌ لِلنَّاسِ، وَتَنَقُّصٌ بِحَمَلَةِ الْعِلْمِ. وَلِهٰذَا قَتَلُوا كَثِيرًا مِنَ الْأَنْبِيَاءِ، حَتَّى هَمُّوا بِقَتْلِ رَسُولِ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ غَيْرَ مَرَّةٍ، وَسَحَرُوهُ، وَأَلَّبُوا عَلَيْهِ أَشْبَاهَهُمْ مِنَ الْمُشْرِكِينَ – عَلَيْهِمْ لَعَائِنُ اللهِ الْمُتَتَابِعَةُ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ.
جز به این دلیل نیست که کفر یهود، برخاسته از لجاجت، انکار آگاهانه، ستیز با حقیقت، تحقیر مردم، و کوچک شمردن حاملان علم است. از همین رو بود که آنان بسیاری از پیامبران را به قتل رساندند، و حتی بارها قصد جان پیامبر خدا ـ صلی الله علیه و سلم ـ را کردند، او را سحر نمودند، و همکیشان مشرک خود را بر ضد او شوراندند. ـ لعنتهای پیدرپی خدا تا روز قیامت بر آنان باد.
تفسیر ابن کثیر، ج ۳، ص ۱۵۰.
در واپسین لحظات زندگی صلاحالدین ایوبی، ابو جعفر قرطبی در کنار او نشسته بود و قرآن تلاوت میکرد. او همچنان به تلاوت ادامه داد تا آنکه به این آیه رسید:
«هُوَ اللَّهُ الَّذِي لَا إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ ۖ عَالِمُ الْغَيْبِ وَالشَّهَادَة»
او الله است که جز او معبودی (راستین) نیست، دانای غیب و آشکار است. [الحَشر : ۲۲]
در همان لحظه، صلاحالدین که پیشتر در بیهوشی فرو رفته بود، ناگهان چشمانش را گشود و با لحنی آرام گفت: «صحیح است».
سپس، دیده از جهان فرو بست.
[سِیَر أعلام النُّبَلاء، چاپ الرسالة، ج ۲۱، ص ۲۸۸]
درگذشت صلاحالدین ایوبی، همچون زندگی او، آمیخته با ایمان و یقین بود. آخرین کلام او، تصدیقی بر عقیده و حقیقتی بود که خود عمری در راه آن کوشید. او نهتنها در میدان نبرد و جهاد، بلکه در لحظهی وداع نیز، با آرامشی برخاسته از باور، گام در وادی ابدیت نهاد. این صحنه، تصویری از روح یک فرمانده بزرگ را ترسیم میکند که نه فقط با قدرت شمشیر، بلکه با قوت ایمان، نامی ماندگار در تاریخ رقم زد.
رَحِمَهُ اللهُ تعالی
وَأَذِّن فِي النَّاسِ بِالْحَجِّ يَأْتُوكَ رِجَالًا وَعَلَىٰ كُلِّ ضَامِرٍ يَأْتِينَ مِن كُلِّ فَجٍّ عَمِيقٍ
و در (میان) مردم به حج ندا بده، تا پیاده و (سوار) بر هر (مرکب و) شتر لاغری از هر راه دوری به سوی تو بیایند.[الحج : ٢٧]
ابن کثیر رَحِمَهُ الله در تفسیر این آیه می نویسد:
وقتی ابراهیم عَلَیهِ الصَّلاةُ وَالسَّلام از بنای کعبه فارغ شد، جبرئیل عَلَیهِ الصَّلاةُ وَالسَّلام نزد او آمد و دستور داد تا در میان مردم برای حج بانگ برآورد.
نقل است که ابراهیم گفت:پروردگارا!
این پیام را چگونه به مردم ابلاغ کنم، درحالیکه صدای من به آنان نمیرسد؟
جبرئیل گفت: تو بانگ برآور و رساندنش بر عهده ما.
آنگاه ابراهیم عَلَیهِ الصَّلاةُ وَالسَّلام بر مقام خود و بهقولی بر فراز حجرالاسود و بهقولی بر فراز صفا و بهقولی بر فراز کوه ابوقبیس برآمد و چنین ندا داد:
هان ای مردم! بدانید که پروردگار شما خانهای برای خود برگرفته و بر شما حج این خانه را فرض گردانیده پس پروردگارتان را اجابت گویید، لبیك اللهم لبیك
نقل است که: کوهها همه سر خم کردند و الله متعال صدای ابراهیم عَلَیهِ الصَّلاةُ وَالسَّلام را بههمه اطراف و اکناف زمین و نیز به همه کسانی که در رحمهای مادران و پشتهای پدرانشان بودند، رسانید پس همه چیزهایی که صدای ابراهیم را شنیدند ـ اعماز سنگ و درخت و غیره ـ و همه کسانی که الله (عَزَّ وَ جَل) تا روز قیامت بر آنان مقدر کرده که به حج خانه کعبه مشرف شوند، پاسخ دادند: «لبیك اللهم لبیك: بهفرمان حاضریم بارخدایا! به فرمان حاضریم».
الله متعال در مورد ابراهیم عَلَیهِ الصَّلاةُ وَالسَّلام می فرماید:
إِنَّ إِبْرَاهِيمَ كَانَ أُمَّةً قَانِتًا لِّلَّهِ حَنِيفًا...
به راستی ابراهیم (به تنهایی) یک امت بود ، فرمانبردار الله ، حنیف (= خالی از انحراف) بود...
سوره النَّحل آیه ۱۲۰
قُلْ هَلْ نُنَبِّئُكُم بِالْأَخْسَرِينَ أَعْمَالًا
(ای پیامبر!) بگو :«آیا شما را به زیان کارترین(مردم) در کارها، خبر دهیم .
الَّذِينَ ضَلَّ سَعْيُهُمْ فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَهُمْ يَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ يُحْسِنُونَ صُنْعًا
کسانی که تلاش و کوشش شان در زندگی دنیا تباه و ضایع شده، وبا این حال گمان می کنند که کار نیک انجام می دهند».
[کهف: ۱۰۳ ـ ۱۰۴]
امام قُرطُبي رَحِمَهُ الله می فرماید:
این نشان میدهد که برخی از مردم کارهایی انجام میدهند که گمان میکنند نیکوکارند در حالی که زحمتشان به هدر رفته است. آنچه باعث به هدر رفتن تلاش میشود
۱. یا فساد اعتقاد است
۲. و یا ریاکاری.
فيه دلالة على أن من الناس من يعمل العمل وهو يظن أنه محسن وقد حبط سعيه ، والذي يوجب إحباط السعي إما فساد الاعتقاد أو المراءاة...
الجامِع لِأحکامِ القرآن
زکریّا علیهِ السّلام در دعای خود فرمود :
وَلَمْ أَكُن بِدُعَائِكَ رَبِّ شَقِيّاً
و من (هرگز) در دعای تو، ای پروردگارم! محروم نبوده ام . [سوره مریم : آیه ۴]
ابن عُیَینة رَحِمَهُ الله می گوید :
سعدت بدعائك وإن لَمْ تعطني
یعنی: «با دعای تو خوشبختم حتی اگر [خواستهام را] عطا نکنی».
منبع:تفسیر ابن أبي حاتِم
ابن عُیَینَة رَحِمَهُ الله :
هرگز دعا را ترک نکنید،عیوب و گناهانتان مانع دعا کردنتان نشود،الله متعال دعای ابلیس که شرورترین مخلوقات است را اجابت نمود:
﴿قَالَ أَنظِرنِي إِلَىٰ يَومِ يُبعَثُونَ - قَالَ إِنَّكَ مِنَ ٱلمُنظَرِينَ﴾
(ابلیس) گفت: پروردگارا! پس مرا تا روزیکه (دوباره) برانگیخته میشوند، مهلت ده. (الله) فرمود: همانا تو از مهلت یافتگانی.
[الحِجر: ٣٧-٣٦]
پی نوشت ؛ هدف تشویق به دعا و اجتنباب از یاس و نا امیدی ست.
لا تتركوا الدعاء، ولا يمنعكم منه ما تعلمون من أنفسكم، فقد استجاب الله لإبليس وهو شر الخلق، قال:{قَالَ أَنظِرْنِي إِلَى يَوْمِ يُبْعَثُونَ . قَالَ إِنَّكَ مِنَ المُنظَرِينَ}(الحجر:٣٧ - ٣٦).
شُعَب الإيمان(٢ /٥٣)
همسر فرعون، آسیه رَضِيَ اللهُ عَنها گفت:
{رَبِّ ابْنِ لِي عِندَكَ بَيْتاً فِي الْجَنَّةِ}
یعنی:
«پروردگارا! برای من نزد خود خانهای در بهشت بنا کن!»
[التحريم: ۱۱]
ابن کثیر رَحِمَهُ الله میگوید:
«قال العلماء: اختارت الجار قبل الدار.»
علما فرمودهاند: ایشان همسایه را پیش از خانه انتخاب کرده است.
تفسير ابن كثير، الناشر: دار طيبة، ج ۸، ص ۱۷۲
{إِلَّا تَنصُرُوهُ فَقَدْ نَصَرَهُ اللَّهُ إِذْ أَخْرَجَهُ الَّذِینَ کَفَرُوا ثَانِیَ اثْنَیْنِ إِذْ هُمَا فِی الْغَارِ إِذْ یَقُولُ لِصَاحِبِهِ لَا تَحْزَنْ إِنَّ اللَّهَ مَعَنَا ۖ فَأَنزَلَ اللَّهُ سَکِینَتَهُ عَلَیْهِ وَأَیَّدَهُ بِجُنُودٍ لَّمْ تَرَوْهَا وَجَعَلَ کَلِمَةَ الَّذِینَ کَفَرُوا السُّفْلَىٰ ۗ وَکَلِمَةُ اللَّهِ هِیَ الْعُلْیَا ۗ وَاللَّهُ عَزِیزٌ حَکِیمٌ}
اگر او (= پیامبر صلی الله علیه وسلم) را یاری نکنید، به راستی که الله او را یاری کرد، آنگاه که کافران او را (از مکه) بیرون کردند، نفر دوم از دو نفری که آن دو در غار بودند، به یار خود (ابوبکر رضی الله عنه =ثانی اثنین) می گفت: «اندوهگین مباش، یقیناً الله با ماست». پس الله آرامش خود را بر او فرو فرستاد، وبا لشکرهایی که شما آن را نمی دیدید، او را تأیید (وتقویت) نمود, وکلام (وگفتار شرک) کسانی که کافر شدند؛ پایین قرار داد، وکلام (وآیین) الله بالا (وپیروز) است، و الله پیروزمند حکیم است.
[التوبة: آیه ۴۰]
عطار نیشابوری،شاعر نامی ایران زمین با توجه به آیه ی فوق در خصوص ابوبکر صدیق،یار و صحابی گرانقدر پیامبر اسلام اینگونه می سراید؛
گر تو کردی “ثانی اثنینش” قبول
“ثانی اثنین” او بود بعد رسول
منبع:عطار/منطقالطیر -فیفضائل خلفا