| دفترچه

دفترچه ای برای یادداشت،بایگانی و به اشتراک گذاری هرآنچه که ارزشمند است.

| دفترچه

دفترچه ای برای یادداشت،بایگانی و به اشتراک گذاری هرآنچه که ارزشمند است.

|  دفترچه

تا بُوَد وِردَت دُعا وُ درسِ قرآن غَم مَخور

بایگانی
آخرین نظرات
نویسندگان

۱۶۳۹ مطلب توسط «حسین عمرزاده» ثبت شده است

پیرزنی دو کوزهٔ آب داشت که آنها را آویزان بر یک تیرک چوبی بر دوش خود حمل می کرد.
یکی از کوزه ها ترك داشت و مقدارى از آب آن به زمين مى ريخت. درصورتیکه دیگری سالم بود و همیشه آب داخل آن به طور کامل به مقصد می رسید.
به مدت طولانی هر روز این اتفاق تکرار میشد و زن همیشه یک کوزه و نیم آب به خانه می برد.
ولی کوزه شکسته از مشکلی که داشت، بسیار شرمگین بود که فقط می توانست نیمی از وظیفه اش را انجام دهد.

پس از دو سال، سرانجام کوزه شکسته به ستوه آمد و با پیرزن سخن گفت...

پیرزن لبخندی زد و گفت:


هیچ توجه کرده ای که گلهای زیبای این جاده در سمت تو روییده اند
و نه در سمت کوزهٔ سالم؟"
اگر تو اینگونه نبودی این زیبايی ها طروات بخش خانهٔ من نبود.
طی این دو سال این گلها را می چیدم و با آنها خانه ام را تزیین میکردم...

هر یک از ما شکستگی خاص خود را داریم ولی همین خصوصیات است که زندگی ما را در کنار هم لذت بخش و دلپذیر می کند.

باید در هر کسی خوبی هایش را جستجو کنیم.

پس به دنبال شکستگی ها نباشیم که همه به گونه ای شکستگی داریم، فقط نوع آن متفاوت است...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ ارديبهشت ۰۲ ، ۰۶:۲۳


هر که با بدان نشیند اگر نیز طبیعت ایشان درو اثر نکند به طریقت ایشان متهم گردد و گر به خراباتی رود به نماز کردن،منسوب شود به خمر خوردن.

طلب کردم ز دانایی یکی پند

مرا فرمود با نادان مپیوند

سعدی،گلستان،حکمت ۸۱
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ ارديبهشت ۰۲ ، ۰۷:۴۳


سِر آیزاک (اسحاق) نیوتن Sir Isaac Newton ، ریاضی دان،فیزیک دان و اخترشناس:


“This most beautiful system of the sun, planets, and comets, could only proceed from the counsel and dominion of an intelligent and powerful Being. . . This Being governs all things, not as the soul of the world, but as Lord over all; and on account of his dominion he is wont to be called Lord God.”


«این زیباترین منظومه ی خورشید، سیارات و دنباله دارها، تنها می توانست از راهنمایی و فرمانروایی موجودی هوشمند و قدرتمند (خدا) سرچشمه بگیرد...این موجود بر همه چیز حکومت می کند، نه به عنوان روح جهان، بلکه به عنوان خداوند بر همه. و به دلیل تسلطش او را خداوند خدا می نامند.»


“When I wrote my treatise about our system, I had an eye upon such principles as might work with considering men for the belief of a Deity, and nothing can rejoice me more than to find it useful for that purpose.”

«وقتی رساله‌ام را درباره نظاممان نوشتم، به اصولی توجه داشتم که می‌توانست با در نظر گرفتن انسان‌ها برای اعتقاد به خدایی کار کند، و هیچ چیز نمی‌تواند بیشتر از این که آن را برای این منظور مفید بدانم، مرا خوشحال کند.»


“The true God is a living, intelligent and powerful Being . . . He governs all things, and knows all things that are or can be done.”

«خدای واقعی موجودی زنده، باهوش و قدرتمند است. . . او بر همه چیز حکومت می کند و همه چیزهایی را که هست یا می توان انجام داد می داند.»


"How came the Bodies of Animals to be contrived with so much Art, and for what ends were their several parts? Was the Eye contrived without Skill in Opticks, and the Ear without Knowledge of Sounds?... And these things being rightly dispatch'd, does it not appear from Phaenomena that there is a Being incorporeal, living, intelligent ...?"

«چگونه بدن حیوانات با این همه هنر ساخته شد و چندین بخش آنها برای چه هدفی بود؟ آیا چشم بدون مهارت در اپتیک (نور شناسی) و گوش بدون دانش صداها ساخته شده است؟... و این چیزها به درستی ارسال شده است. آیا از پدیدارها چنین برنمی‌آید که موجودی غیر جسمانی، زنده، باهوش وجود دارد...؟»



“I don’t know what I may seem to the world, but, as to myself, I seem to have been only like a boy playing on the sea shore, and diverting myself in now and then finding a smoother pebble or a prettier shell than ordinary, whilst the great ocean of truth lay all undiscovered before me.”


«نمی‌دانم ممکن است برای دنیا چه چیزی به نظر بیایم، اما برای خودم، به نظر می‌رسد که من فقط شبیه پسر بچه‌ای بوده‌ام که در ساحل دریا بازی می‌کند و گاهی اوقات خودم را به سمتی منحرف می‌کند که سنگریزه‌ای صاف‌تر یا صدفی زیباتر پیدا می‌کند. بیش از معمولی، در حالی که اقیانوس بزرگ حقیقت در برابر من کشف نشده بود.»

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ ارديبهشت ۰۲ ، ۱۷:۵۲

امید از حق نباید بریدن، امید سَرِ راهِ ایمنی ست، اگر در راه نمی روی، باری سر راه را نگاه دار، مگو که: کژی ها کردم!.

تو راستی را پیش گیر، هیچ کژی نمانَد، راستی همچون عصای موسی ست، آن کژی ها همچون سِحر هاست،

چون راستی بیاید، همه را بخورد، اگر بدی کرده ای با خود کرده ای، جفای تو بِوِی کجا رسد؟!


فیه ما فیه-مولوی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ ارديبهشت ۰۲ ، ۲۱:۳۲


ابن رجب رَحِمَهُ الله :


چگونه انسان مؤمن در فراق رمضان اشکش سرازیر نشود، درحالی که نمی داند آیا عمرش باقی خواهد ماند تا دوباره رمضان دیگری را دریابد یا نه؟!


كيف لا تجري للمؤمن على فراق رمضان دموع ؛ وهو لا يدري هل بقي له في عمره إليه رُجوع.

لطائف المعارف ٢١٧

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۱ فروردين ۰۲ ، ۰۷:۵۷


دکتر محمد رضا شفیعی کدکنی،ادیب،نویسنده و استاد دانشگاه:


«من مانند Julien Benda که در نیمه‌ی اوّلِ قرن بیستم از خیانت روشنفکران The treachery of the intellectuals سخن به میان آورد نیستم و قصد توهین به هیچ روشنفکر راستینی را ندارم. از میرزا فتح‌علیِ آخوندزاده و میرزاآقاخان کرمانی بگیر و بیا تا سیدحسن تقی‌زاده و ارانی و بهار و نیما یوشیج و صادق هدایت و ذبیح بهروز؛ ولی در مجموع آن‌ها را به دو گروه تقسیم می‌کنم:

الف) روشنفکرِ «نمی‌خواهم»
ب) روشنفکرِ «چه می‌خواهم»

متأسفانه، جامعه‌ی عقل‌گریز ما همیشه به «روشنفکرانِ نمی‌خواهم» (امثال صادق هدایت) بها داده است و از روشنفکرِ «چه می‌خواهم» (امثال سیدحسن تقی‌زاده و ارانی) با بی‌اعتنایی و گاه نفرت یاد کرده است. ولی آن‌ها که سازندگان این سرزمین‌اند بیشتر همان «روشنفکرانِ چه می‌خواهم»اند چه ارانی باشد چه تقی‌زاده. در ایران برای این که شما مصداقِ روشنفکرِ «نمی‌خواهم» شوید کافی است که از مادرتان «قهر کنید» و بگویید «خورشت بادمجان را دوست ندارم» و یک عدد رُمان پُست‌مُدِرْنِ کذائی و یا چند شعرِ جیغ بنفشِ بی‌وزن و بی‌قافیه و بی‌معنی («اَحْمدا»ی مُدِرْن) هم در این عوالم مرتکب شوید و به تمام کاینات هم بد و بیراه بگویید و دهن‌کجی کنید.

ولی روشنفکرِ «چه می‌خواهم» شدن بسیار دشوار است و «خربزه خوردنی» است که حتی پس از مرگ هم باید «پای لرز» آن بنشینید. و از نکات عبرت‌آموز، یکی هم این که فرنگی جماعت نیز، برای روشنفکران «نمی‌خواهم»ِ ما همیشه کف زده‌اند!»

برگرفته از کتاب «زمینه‌ی اجتماعی شعر فارسی»، دکتر محمدرضا شفیعی کدکنی، زیرنویسِ صفحه‌ی ۴۰۲

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ فروردين ۰۲ ، ۲۰:۵۹

دو دختر عاصم بن علی برایش نامه‌ای نوشتند:


«پدر عزیزمان، خبر به ما رسیده که معتصم احمد بن حنبل را زندانی کرده است و او را شلاق می‌زند تا که بگوید قرآن مخلوق است، پس تقوای الهی پیشه کن و اگر چنین چیزی را از تو نیز خواست مبادا به او پاسخ دهی که قسم به الله برای ما در سوگ تو نشستن خوشایندتر از این است که بگویی قرآن مخلوق است».


يا أبانا، إنَّه بلغنا أنَّ هذا الرَّجلَ أخذَ أحمد بن حنبل، فضربَه بالسَّوطِ على أن يقولَ: القرآنَ مخلوقٌ، فاتّق الله، ولا تُجبه إن سألك، فو الله لأن يأتِينا نعيك أحبُّ إلينا من أن يأتِينا أنّك قُلتَ القرآن مخلوق.

تهذیب الکمال: ۵۱۵/۱۳

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ فروردين ۰۲ ، ۰۶:۴۱


من شریعتی "گوش می دهم" و علی رغم عدم تایید تمامی اندیشه ها و سخنانش معتقدم درس های بسیاری می توان از او آموخت.

دکتر علی شریعتی سخنرانی ای دارد با موضوع «متمدن و متجدد» که در آن به تعریف و تفکیک این دو واژه مهم می پردازد.

تحریف معنای یک واژه توسط سودجویان (از هر قشری اعم از سیاسی یا...) یا استعمال آن در جایی که به آن تعلق ندارد در طول تاریخ به ویژه در زمان حاضر،متداول بوده،هست و خواهد بود به طوری که یافتن مصداق از گذشته و حال کار مشکلی نیست و این وظیفه آگاهان و دلسوزان یک اجتماع است که درست و نادرست را برای مردم تشریح کنند.

دکتر شریعتی جامعه شناس و تاریخ دانی است که  سخنانش نه تنها کهنه نشده اند بلکه به تعبیری گویا تصویری ارائه شده از زمان ما و شاید آینده پیش روست و به نظرم علتش "جامعه شناسی" به حق و نشات گرفته از طبیعت دغدغه مند و دلسوز اوست تا بیان حفظیاتی از یک سری نقل قول ها و متون و نهایتا این است تفاوت مدرَک با دَرک!

در این سخنرانی دکتر به بیان تفاوت دو کلمه حائز اهمیت "تمدن و تجدد" و توضیح مقوله "روشنفکری و روشن فکر" و سیاست های غرب برای جذب "مصرف کننده" به هر طریقی من جمله "تغییر شخصیت" پرداخته است که مخاطب خردمند با شنیدن یا خواندن این سخنان به ابعاد فاجعه ای که جامعه ما به آن دچار و با آن تهدید می شود پی می برد.

به جز موضوعاتی که عرض شد شریعتی به یکی از بیماری های رایج عصر حاضر ما می پردازد و از آن با عناوین "اسیمیله" و "الیناسیون" یاد می کند،به نظرم همان اصطلاح رایج "با کلاس و بی کلاسی" مد نظر غالب افراد پیرامون ماست.

اگر بخواهم مقدمه بر "سخنان" دکتر را به درازا بکشانم لطف و استفاده مطلوب سلب خواهد شد بنابراین با این دیدگاهم که این سخنان "بیان درد و واقعیت ها"ست و تا نسبت به درد و بیماری آگاهی نداشته باشیم برای مداوا نیز اراده و رغبتی نخواهیم داشت متن پیش رو را که برگرفته از فایل صوتی سخنرانی است تقدیم شما می کنم.



او در این سخنرانی می گوید:


«بحث امشب، تجدد و تمدن است. و قبلاً بايستی از خانم‌ها و آقايان معذرت بخواهم که در ايامی که موضوع خاصی طرح است، و قاعدتاً بايد هر سخنران و هر گوينده ‏ای موضوع صحبتش را متناسب با موضعی که اين روزها مطرح است تعيين بکند، موضوع صحبت من ظاهراً تناسبی ندارد؛ ولی اين از جهت ظاهری است، و از جهت باطنی به نظر من تناسب بسيار زيادی دارد؛ به خاطر اينکه همه مذاهب بزرگ عالم، و بالاخص مذهب اسلام، براي تکامل بشری و برای غنای فرهنگی و معنوی انسان و دورکردن انسان از وحشی گری و نزديک کردن انسان و بشريت به اوج قله تمدن و فرهنگ و معنويت به وجود آمده اند و ظهور کرده اند، و اينکه مي‏گويم «بالاخص اسلام» ، برای اين است که مذاهب ديگر عالم، مذاهب بزرگ و بحق، غالباً وجهه معنوی و اخلاقی و روحی و همچنين تکامل معنوی و روحی بشری را، رسالت خودشان تعيين کرده اند، در صورتی که اسلام، درعين حال، يک مذهب تمدن‌ساز و جامعه ساز است. بنابراين اگر موضوع صحبت من، «تمدن يا تجدد» است و بحث درباره اينکه «فرهنگ چيست؟»، «وحشی گری چيست؟»، «متمدن کيست؟» و «متجدد کيست؟»، می ‏بینیم که در متن اسلام نهفته است، و يکی از اساسی ترين مسائلی است که هر مسلمانی بايد مدام به نام اسلام، در ذهنش مطرح کند؛ بالاخص روشنفکران و تحصيل ‌کرده‏ هایی که به جامعه های اسلامی وابسته هستند، که رسالت مستقيم تجدد يا تمدن خود را و جامعه خود را بر عهده دارند.

يکی از حساس‌ترين مسائل و بلکه حياتی ‏ترین مسأله ای که امروز بايد برای ما مطرح بشود، ولی متأسفانه تاکنون مطرح نشده، مسئله تجددی است که امروز در همه جامعه‏ های غير اروپایی و همچنين در جامعه های اسلامی با آن روبرو هستيم، و طرح اينکه اين تجدد يا تمدن چه رابطه ای با هم دارند، و آيا چنانچه به همه ما فهمانده اند، تجدد مترادف با تمدن است، و يا نه، تجدد بحث دیگری است و يک پديده اجتماعی ديگری است و با تمدن هيچ گونه رابطه‏ ای ندارد؟ ولی متأسفانه به نام تمدن، تجدد را به خورد جامعه های غير اروپايی داده اند.


در اين صد و صد و پنجاه سالی که همه جامعه های غير اروپايی و ازجمله جامعه های اسلامی در برخورد با غرب و در تماس با تمدن غربی قرار گرفتند، می بایستی که متجدد می شدند، و غرب هم رسالت متجددکردن اين جوامع را بر عهده گرفت، ولی به نام متمدن‌کردن وآشناکردن اين جامعه ها با تمدن به ما تجدد دادند («ما» که مي‏گويم، یعنی همه جامعه های غير اروپایی)، و چنين معنی کردند که، همين تمدن است. و سال‌ها پيش بایستی که روشنفکران ما متوجه می شدند و به مردم ما می فهماندند و ما را روشن می کردند که تجدد مسئله دیگری است، و تمدن مسئله دیگری است، و جامعه هایی که تمدن می خواهند، به تمدن از طريق تجدد نمی توان رسيد. اما نگفتند. چرا تحصیلکرده ها و روشنفکران از جامعه های غير اروپایی در اين صد و صد و پنجاه سالی که اروپا رسالت متجددکردن اين جامعه ها را بر عهده داشت و هدفش متجددکردن همه انسان های غير اروپایی بود، متوجه چنين مسأله ای نشدند؟ علتش را در ضمن اين بحث خواهم گفت.


بنابراين می بینیم که اين، اساسی ترین مسأله ای است که برای ما، به عنوان انسان هایی در اين قرن - که با چنين پدیده ای که با سرنوشت ما و جامعه ما و همچنين با اعتقاد و انديشه ما و روح ما سر و کار دارد، مستقيماً و روزمره سر و کار داريم - ، و همچنين حساس ‏ترین مسأله ای است که برای ما، به عنوان مسلمان - که وابسته به دينی هستيم که در مسأله تمدن و تجدد، فرهنگ بشری و زندگی دنيایی انسان هم تعهد و هم هدف و هدايت دارد - مطرح است.


برای اين بحث، من چند اصطلاح دارم که با آن اصطلاحات صحبت خواهم کرد، و اگر آنها مبهم باشند، همه بحثم مبهم خواهد بود. لذا قبل از اينکه شروع به اصل مسأله بکنم و مطلب را طرح کنم، ناچارم زبان خود را و مفهوم خاصی را که برای اين اصطلاحات قائل هستم معنی کنم و اين مفاهيم را ابتدا توضيح بدهم. من روی چند کلمه و اصطلاح اساسی که کليد شرح اين بحث است تکيه می کنم و بعد از معنی کردن اين اصطلاحات وارد بحث می شوم.


اول: اين اصطلاح روزمره و رايج «روشنفکر»، که در جامعه ما و همه جوامع دنيا، چه اروپايی و چه غيراروپايی، به‌شدت رايج است، چه معنايی دارد؟ به چه کسی می گوییم «روشنفکر»؟ چه کسانی هستند و چه رسالت و نقشی در جامعه خودشان برعهده دارند؟ اصلاً روشنفکران کيان‌اند؟

روشنفکران در اروپا، يک قشر خاص و مشخص جامعه اروپايی هستند، که کيفيت پيدايش شان، تکوين شان و رشدشان، و همچنين طرز عمل شان در جامعه و نقشی که در جامعه خودشان بازی می ‏کنند، روشن است. در کشورهای غير اروپايی مانند کشورهای اسلامی و کشورهای آفریقايی، عده ای هم پيدا شدند به نام «روشنفکر» (اينها هم دارای يک قشر روشنفکری هستند)، و مردم هم به آنها روشنفکر می گويند. اينها چه فرقی با روشنفکران اروپايي دارند؟ آيا فرقی دارند يا کاملاً ادامه نهضت روشنفکران اروپايی هستند؟


دوم: کلمه «اَسيميله» يا «اَسيميلاسيون» است. اين کلمه اساس همه مباحث و سرنوشتی است که ما - ما غير اروپایی ها، و ما مسلمان ها - امروز دچارش هستيم. و يک بحث ديگر به نام «اليناسيون»؛ اليناسيون، یعنی از خود بيگانه شدن آدمی؛ يعنی انسان خودش را گم بکند و شیء ديگر يا کسی ديگری را به جای خود در خودش احساس کند. و اين يک نوع بيماری بزرگ اجتماعی و روحی انسان است.

«اَسيميلاسيون» يعنی انسان خودش را عمداً و يا غير عمد شبيه به کس ديگر بسازد؛ يعنی خود را شبيه ديگری ساختن. انسان وقتی که به اين بيماری دچار می شود، هرگز متوجه شخصيت و اصالت و خصوصيات خودش نيست، بلکه اگر متوجه باشد، نسبت به آن نفرت پيدا خواهد کرد. برای اينکه او از همه خصوصيات شخصی يا اجتماعی و فاميلی و يا ملی خودش دور شود، خودش را به‌شدت و با وسواس فراوان و بی قيد و شرط شبيه به ديگری می کند تا از ننگی که در خودش و در هر چه که منسوب به خودش هست، احساس می کند، بری باشد، و از هر گونه افتخار و فضائلی که در ديگری احساس می کند، برخوردار بشود. اليناسيون به چندين کيفيت و صورت وجود دارد و به چندين عامل بستگی دارد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ فروردين ۰۲ ، ۱۰:۳۰

یونس الصَّدفي رَحِمَهُ الله می گوید:

 

«عاقل تر از شافعی ندیدم،یک روز در مورد موضوعی با او مناظره کردم سپس از هم جدا شدیم

 

با من که روبرو شد دستم را گرفت و گفت:

 

ای ابو موسی؛مگر امکان پذیر نیست که برادر باشیم حتی اگر در مساله ای با هم به توافق نرسیده باشیم!»

 

ما رأيت أعقل مِن الشَّافعي، ناظرته يومًا في مسألة، ثمَّ افترقنا، ولقيني، فأخذ بيدي، ثمَّ قال: يا أبا موسى، ألَا يستقيم أن نكون إخوانًا وإن لم نتَّفق في مسألة.

سِيَر أعلامِ النُّبَلاء للذَّهَبي ١٠/١٦

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ فروردين ۰۲ ، ۰۷:۱۰

ویلیام جیمز دورانت (به انگلیسی: William James Durant) (زادهٔ ۵ نوامبر ۱۸۸۵ – درگذشته ۷ نوامبر ۱۹۸۱)، فیلسوف، تاریخ نگار و نویسندهٔ آمریکایی در کتاب ارزشمند خود "تاریخ تمدن - The Story of Civilization" در بخش The Age Of Faith - عصر ایمان،تحت عنوان "اوضاع کشورهای اسلامی" معلومات و مشاهداتش از کیفیت ایمان و نحوه نمازگزاری مسلمانان را با خوانندگان به اشتراک می گذارد و می نویسد:

«پس از مال و زن،علاقه به رستگاری اخروی در آرزوهای انسانی مقامی معتبر دارد.وقتی که معده از غذا انباشته شد و غریزهٔ جنسی سیری گرفت،انسان فرصت کافی به دست می آورد که به سوی خدا توجه کند.با وجود تعدد زوجات،مسلمین وقت کافی برای اندیشیدن به پروردگار خویش داشتند و مبادی اخلاقی و شریعت و حکومتشان را بر اساس دین استوار می کردند.

اسلام از همهٔ دین ها روشنتر و ساده تر است.بر اساس اسلام شهادت لا اله الا الله و محمد رسول الله است،و در مرحلهٔ دوم ایمان به قرآن و مندرجات آن.

...

حدیثی هست که جبرائیل از پیامبر پرسید: «حقیقت اسلام چیست؟» و او جواب داد: «اسلام شهادت لا اله الا الله و محمد رسول الله،نماز کردن،زکات دادن،روزهٔ رمضان،و حج خانۀ خداست برای کسی که مستطیع باشد » . بنابراین نماز و زکات و روزه و حج «چهار عمل واجب» است که بر هر مسلمانی مقرر است و با شهادت الوهیت و نبوت «ارکان پنجگانۀ اسلام» به شمار می روند.

پیش از نماز وضو باید گرفت و چون در روز پنج نماز باید گزارد، نظافت، بحق از لوازم ایمان است.

...

پیامبر مسلمانان را از اهمال در کار وضو بر حذر می داشت و می فرمود که خدا نماز بی وضو را نمی پذیرد.تأکید می کرد که پیش از نماز دندان ها را تمیز کنند، ولی مسواك را از واجبات وضو قرار نداد. واجبات وضو، شستن صورت و دست و پاست ( مائده، 6). جُنُب باید غسل کند. زنی که از حیض پاك شده یا بار نهاده باشد باید پیش از نماز غسل کند.

در جامعه های اسلامی سپیده دم و ظهر و عصر و  غروب آفتاب و هنگام خواب مؤذن بر گلدسته بالا می رود و به وسیلۀ اذان مسلمانان را به نماز می خواند. اذان چنین است :

الله اکبر الله اکبر. الله اکبر الله اکبر. اشهد ان لا اله الا الله. اشهد ان لا اله الا الله. اشهد ان محمداً رسول الله. اشهد ان محمداً رسول الله . حي علی الصلوة. حي علی الصلوة. حي علی الفلاح. حي علی الفلاح. الله اکبر الله اکبر. لا اله الا الله .

براستی چه نیرومند و شریف است این دعوت که مردم را پیش از طلوع آفتاب به بیداری دعوت می کند؛ چه خوب است انسان به هنگام نیمروز از کار بازایستد، و چه بزرگ و باشکوه است که خاطر انسان در سکوت شب به جانب خداوند جل جلاله توجه کند.

چه خوشاهنگ است صدای مؤذنان در گوش مسلمان و غیرمسلمان که این جانهای محبوس در پیکر خاکی را از فراز هزاران مسجد دعوت می کند که به سوی بخشندهٔ زندگی و عقل توجه کنند و به جان با او پیوند گیرند.

در این پنج وقت، هر مسلمانی در هر گوشۀ دنیا باید از کار خود، هر چه هست، دست بردارد، تطهیر کند، رو به جانب کعبه بایستد، و رسوم و تشریفات نماز را به همان صورت که مسلمانان دیگر در اوقات مختلف روز عمل می کنند به انجام برساند .

هر که وقت دارد و بخواهد، برای نماز به مسجد می رود؛ معمولا همیشه مسجد برای نمازگزاران گشوده است و هر مسلمان سنی یا بدعتگذاری برای وضو و نماز یا استراحت به آنجا می رود.

در زیر سقف مسجد مدرسان به شاگردان خود تعلیم می دادند، قاضیان دعاوی را حل و فصل می کردند، و فرمان یا سیاست خلیفه اعلام می شد. مردم در آنجا جمع می شدند تا دربارهٔ مسائل مورد علاقۀ خود سخن گویند، اخبار تازه بشنوند،و احیاناً دربارهٔ کارهای بازرگانی و مالی گفتگو کنند؛ زیرا مسجد، چون کنیسۀ یهود، مرکز کارهای روزانه و خانۀ عام جماعت بود.

روز جمعه، نیم ساعت پیش از نیمروز، مؤذن به پا می ایستد و، از پس صلوات پیامبر و خاندان و اصحاب وی، مسلمانان را به نماز می خواند. 

به روز جمعه بهتر است نمازگزاران پیش از حضور در مسجد غسل کنند، لباس پاکیزه بپوشند، و عطر بزنند. اگر غسل نکرده باشند، باید در مسجد وضو بگیرند.رسم چنین است که وقتی مردان به مسجد می روند، زنان در خانه بمانند تا حضورشان ولو در حجاب، بعضی مردان را از توجه کامل به خدا باز ندارد.

نمازگزاران کفش خود را دم در بیرون می آورند و پابرهنه یا با جوراب وارد می شوند و، چون وقت نماز می رسد، پهلوی هم، به یک یا چند صف، رو به محراب که به سوی قبله است می ایستند.

امام جماعت به پا می خیزد و ضمن خطبۀ کوتاهی مردم را وعظ می کند. 

آنگاه نماز به پا می شود و امام جماعت آیاتی از قرآن می خواند؛نمازگزاران دیگر نیز به دنبال او می خوانند، یا فقط به خواندن سورهٔ فاتحه اکتفا می کنند، و نماز را با رسوم معین از رکوع و سجود و تشهد و سلام به سر می برند.

در نماز مسلمانان سرود، تشریفات، آیین های مقدس، و نیمکت مخصوص نیست.چون به نزد مسلمانان دین و دولت یکی است، مخارج کارهای دینی از اموال عمومی پرداخت می شود.

امام مانند کشیش مسیحی موظف نیست، یک مرد معمولی است که معاش خود را از کاری دنیایی به دست می آورد؛ برای مدتی از طرف متولی مسجد به امامت مسجد تعیین می شود و دستمزد مختصری می گیرد .دین اسلام رسوم کاهنی و کشیشی ندارد. بعد از نماز مسلمانان آزادند و می توانند دنبال کار خود بروند. همین قدر کافی است که ساعتی به خدای خود توجه کرده اند و جانشان از کارهای اقتصادی و اختلافات اجتماعی اوج گرفته و،بدون آنکه توجه کنند، به وسیلۀ شرکت در مراسم نماز جماعت، دلهایشان به یکدیگر الفت یافته است.»

منبع:

William James Durant,The Story of Civilization,Volume4,Page 210-211-212-213-214

تصاویر منابع:

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ فروردين ۰۲ ، ۱۳:۰۰


چه کسی از ما ـ جماعت مسلمانان ـ صُهیب Sohayb-Soheyb رومی رَضِيَ اللهُ عَنهُ را نمی‌شناسد؟ و قسمتی از داستان و شمه‌ای از زندگانی او را نمی‌داند؟!

ولی اکثر ما نمی‌دانیم که صهیب رومی، رومی نبود؛ بلکه از اصل و نژاد عربی خالص، پدرش نمیری و مادری تمیمی بود.

این‌که صهیب رَضِيَ اللهُ عَنهُ  به روم منتسب است. داستانی است که هنوز تاریخ آن را در حافظه دارد و قصه را بازگو می‌کند.

در حدود دو دهه قبل از هجرت، سَنان بن مالک از طرف کسری پادشاه فارس حکومت «ابله» را در دست داشت.

یکی از عزیزترین فرزندانش، پسری بود که کمتر از پنج سال داشت به نام صهیب. صهیب دارای چهره‌ای گلگون و موی قرمز بود، او طفلی پر نشاط و خروش بود، دارای دو چشم آبی بود که زیرکی و نجابت از آن مشاهده می‌شد.

مادر صهیب با پسر خردسال و جمعی از خدمه و اطرافیان، برای استراحت به دهکدۀ «ثنی» در خاک عراق رفت. بعد از مدتی گروهی از افراد مسلح ارتش روم، به دهکده حمله بردند: نگهبانان و محافظان را کشتند و اموال را به غارت بردند و زن و اطفال را به اسارت گرفتند.

از جملۀ اسیر شدگان یکی هم صهیب بود.

در سرزمین روم صهیب در بازار برده فروشان فروخته شد. و مانند هزاران بردۀ دیگر که کاخ‌های خاک روم از آن‌ها پر بود، صهیب دست به دست می‌گشت، و از خدمت مالکی، به خدمت دیگری در می‌آمد.

صهیب مجال و فرصت یافت در اعماق جامعۀ روم نفوذ کند و از کنه و ماهیت آن سردر آورد، و از داخل به آن آشنا شود، با چشم خود می‌دید، در کاخ‌ها چه رذایل و زشتکاری‌هایی لانه کرده و جریان دارد، و با دو گوش خود می‌شنید چه جنایت‌ها و شتمی رخ می‌دهد. بدین سبب از آن جامعه بیزار بود و به دیدۀ حقارت به آن می‌نگریست. و با خود می‌گفت:

مگر طوفان، چنین مجتمعی را از آلایش پاکیزه کند.

...

هرگز از اشتیاق و آرزویش به آزادی از بردگی و پیوستن به قوم وقبیله خود کاسته نشد. سخن یکی از کاهنان نصاری که به یکی از صاحبان صهیب گفته بود، اشتیاق و علاقۀ او را به سرزمین اعراب بیشتر کرده بود.

کاهن گفته بود:

نزدیک است زمانی که پیامبری از مکه در جزیره‌العرب، ظهور کند که رسالت عیسی بن مریم را تصدیق می‌کند و مردم را از تاریکی به روشنایی هدایت می‌کند.

پس از آن فرصتی فراهم شد، صهیب از صاحبان خود فرار کند، و به طرف مکه ـ ام‌القری، و کعبۀ آمال عرب، و محل بعثت پیامبر منتظر ـ رو نهاد.

و همین که در مکه ماندگار و مستقر گشت، به خاطر لکنت زبان و قرمزی مویش، مردم اسم صهیب رومی را بر او نهادند.

صهیب با یکی از بزرگان مکه به نام عبدالله بن جدعان، شریک و هم پیمان شد و کار داد و ستد و تجارت را با او شروع کرد. این کسب و کار، خیر و برکت فراوان و مال و ثروت زیادی را برایش به ارمغان آورد.

اما کار و امور تجارت، گفتۀ کاهن نصرانی را، از خاطر صهیب نبرد، و هر وقت سخنان کاهن، به ذهنش خطور می‌کرد، مشتاقانه از خود می‌پرسید:

کی چنان امری اتفاق می‌افتد؟!

ولی طولی نکشید به جواب سؤال خود نایل آمد:

روزی صهیب تازه از سفری به مکه برگشته بود، به او گفتند: محمد بن عبدالله صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ سَلَّم مبعوث شده و مردم را دعوت می‌کند که به خدای یگانه ایمان بیاورند، و آن‌ها را تشویق می‌کند که عدالت و نیکوکاری را پیشه کنند، و آن‌ها را از کارهای زشت و ناپسند نهی می‌کند، و برحذر می‌دارد.

صهیب پرسید:

محمد همان شخص نیست که به امین معروف است؟

گفتند: آری همان است.

پرسید: منزلش کجاست؟

گفتند:

در دارالارقم، منزل عبدالله بن ارقم در نزدیکی صفا است. اما مواظب باش احدی از قریش تو را نبیند، چون اگر تو را ببیند، بلایی به سرت می‌آورند که نپرس، چون تو یک نفر غریبی و قوم و قبیله‌ای نداری که از تو حمایت کنند و عشیرتی نداری تو را یاری دهند.

صهیب با کمال احتیاط به دارالارقم رفت و مواظب بود کسی او را نبیند وقتی به آنجا رسید، عماربن یاسر رَضِيَ اللهُ عَنهُما را هم دم در دید، صهیب عمار را قبلاً دیده بود و او را می‌شناخت، لحظه‌ای متردد ماند، سپس به او نزدیک شد، و پرسید: عمار چه می‌خواهی؟

عمارسپرسید:

تو چه می‌خواهی؟

صهیب گفت: می‌خواهم پیش این مرد بروم و ببینم چه می‌گوید؟

عمار هم گفت: من هم همین را می‌خواهم.

صهیب گفت: پس بیا توکل به خدا باهم داخل شویم.

صهیب بن سنان رومی و عماربن یاسر، نزد پیامبر صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ سَلَّم رفتند، و به سخنانش گوش دادند. نور ایمان سینۀ هر دو را روشن کرد، و هر یک برای بیعت و پذیرش اسلام می‌خواست پیشی گیرد. و گواهی دادند جز الله معبودی بر حق نیست و محمد بنده و فرستادۀ خداست. تمام آن روز را در خدمت پیامبر بودند، واز سرچشمۀ زلال هدایتش بهره گرفتند و از نعمت مصاحبتش برخوردار شدند.

با فرا رسیدن شب و کم شدن آمد و شد، در تاریکی شب از خدمت پیامبر صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ سَلَّم مرخص شدند. در این هنگام هریک از آن دو نوری در سینه داشت، که برای روشن کردن تمام جهان کافی بود.

صهیب به سهم خود با بلال، عمار، سمیه، خَبّاب و ده‌ها نفر دیگر از مسلمانان، اذیت و آزار قریش را تحمل کردند. و به حدی شکنجه و عذاب آن‌ها را تحمل کرد که اگر بر کوه نازل می‌شد، آن را از بیخ می‌کند. تمام این سختی و زحمتها را صبورانه و با قلبی مطمئن بر خود هموار می‌کرد، زیرا می‌دانست راه بهشت به خار مشکلات مفروش است.

موقعی که پیامبر صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ سَلَّم به یارانش اجازه داد: به مدینه مهاجرت کنند، صهیب تصمیم گرفت با پیامبر و حضرت ابوبکر صدیق رَضِيَ اللهُ عَنهُ هجرت کند، اما قریش که از قصدش آگاه شده بودند، مانع شدند و جلوش را گرفتند، و نگذاشتند به هدفش برسد: مراقب و نگهبان بر او گماشتند که از چنگشان در نرود، و مال و ثروت و طلا و نقره به دست آمده از تجارت را با خود نبرد.

بعد از مهاجرت پیامبر و رفیقش، صهیب همیشه در پی فرصت بود که بتواند هجرت کند و به آن‌ها ملحق شود، اما موفق نمی‌شد، چون چشم تیز بین مراقبان، از دور و نزدیک، باز و بیدار بود و همیشه او را می‌پاییدند، و چاره‌ای جز توسل به حیله نداشت.

در شبی که هوا سخت سرد بود، صهیب بیش از معمول به قضای حاجت رفت، وانمود کرد که اسهال است، به محض این‌که به اتاق بر می‌گشت باز به قضای حاجت می‌رفت.

مراقبان در بین خود گفتند:

بی‌خیال باشید، لات و عُزّی، او را به درد شکم مبتلا کرده و به خود مشغول است، از این رو رفتند بخوابند، و خود را به خواب تسلیم کردند.

صهیب از بین آن‌ها بیرون خزید و به طرف مدینه به راه افتاد. بعد از چند لحظه، مراقبان متوجه شدند که صهیب رفته است. آشفته، از خواب پریدند، و بر پشت اسب‌های تیز پا نشستند، و به تاخت در آمدند، تا به صهیب رسیدند. صهیب همین که دید آن‌ها نزدیک شده‌اند به روی تپه‌ای بلند رفت و تیرها را از تیردان بیرون کشید و کمانش را آماده کرد و گفت: ای‌جماعت قریش! می‌دانید که من از هرکس در تیراندازی ماهرترم و تیرم هرگز خطا نمی‌کند.



قسم به خدا دستتان به من نمی‌رسد، مگر اینکه به هر تیر که در اختیار دارم یک نفر را کشته باشم، و پس از آن با شمشیری که در دست دارم می‌جنگم، یکی از آن‌ها بانگ برآورد که:

به خدا اجازه نمی‌دهیم، خودت با ثروتت از دست ما در بروی، تو وقتی نزد ما آمدی گدایی بیش نبودی و پیش ما ثروتمند شده و مال اندوخته‌ای.

صهیب گفت: آیا اگر ثروتم را به شما دهم، آزادم بروم؟

گفتند: البته.

صهیب محل اختفای ثروتش را در منزلش در مکه به آن‌ها نشان داد، آن‌ها رفتند ثروتش را برداشتند، و راه او را باز کردند.

صهیب به منظور حفظ آیین و دین خود به طرف مدینه شتافت، برای ثروتی که با خون جگر و زحمت اندوخته بود، و عمر و جوانی خود را در پایش باخته بود، افسوس نخورد.

و هرگاه خستگی او را از پا در می‌آورد، و آسایش را برایش لذت بخش می‌نمود، شوق دیدار پیامبر صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَسَلَّم در قلبش استقرار یافته، و به او نیرو و تجدید قوا می‌بخشید، و به سفرش ادامه می‌داد و راه رفتن را از سر می‌گرفت.

وقتی به قبا رسید پیامبر صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَسَلَّم او را دید. و به طرفش آمد و به گرمی به او خوشامد گفت، و اعلام کرد:

ابویحیی معاملۀ پر منفعتی کردی و سه بار آن را تکرار کرد.

شادی و سرور، چهرۀ صهیب را فرا گرفت و گفت: یا رسول‌الله به خدا قسم هیچ‌کس قبل از من این خبر را به شما نداده است.

و معلوم است جز حضرت جبرئیل هیچ‌کس به تو نگفته است.

واقعاً معاملۀ پرمنفعتی بود و وحی آسمانی هم آن را تأیید و تصدیق کرد، و حضرت جبرئیل بر آن گواهی داد. خداوند متعال آیۀ زیر را نازل فرمود:

﴿وَمِنَ ٱلنَّاسِ مَن يَشۡرِي نَفۡسَهُ ٱبۡتِغَآءَ مَرۡضَاتِ ٱللَّهِۚ وَٱللَّهُ رَءُوفُۢ بِٱلۡعِبَادِ ٢٠٧﴾

[البقرة: ۲۰۷].

«و از مردم کسی هست که جانش را در طلب خشنودی الله می‌فروشد؛ و الله نسبت به بندگان مهربان است».

بنابراین باید گفت:

خوشا به حال صهیب بن سنان رومی رَضِيَ اللهُ عَنهُ و فرجام نیکویش .


برای اطلاعات بیشتر به منابع زیر مراجعه کنید: ۱ـ الإصابة ۴۱۰۴ ۲ـ طبقات ابن سعد ۳/۲۲۶ ۳ـ أسد الغابة ۳/۳۰ ۴ـ الاستیعاب (حاشیۀ الإصابة) ۲/۱۷۴. ۵ـ صفة الصفوة ۱/۱۶۹ ۶ـ البدایة والنهایة ۷/۳۱۸-۳۱۹. ۷ـ حیاة الصحابة جزء ۴. ۸ـ الأعلام.


برگرفته شده از:کتاب یاران پیامبر،دکتر عبدالرحمن رأفت پاشا،ترجمه محمد‌طاهر‌حسینی،نشر احسان

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ اسفند ۰۱ ، ۰۹:۵۶


«گر درختی از خزان بی برگ شد

یا کرخت از سُورَت سرمای سخت


هست امیدی که ابر فرودین

برگ ها رویاندش از فر بخت


بر درخت زنده بی برگی چه غم

وای بر احوال برگ بی درخت..»


شفیعی کدکنی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ اسفند ۰۱ ، ۲۳:۵۱


معتقدم درک و فهم انسان به مرور زمان در ارتباط با سخن ها یا متون و کتاب ها تغییر می کند و اغلب این درک و فهم اصطلاحا پخته تر می شود.
بنابراین به نظرم باید برخی سخن ها و متون مفید را بصورت دوره ای مرور کرد.
سال ها پیش وقتی استاد،حدیث ذیل را تدریس می کرد آنچه که از متن یا توضیح حدیث متوجه‌می شدم محدود به دانش ترجمه لغات از عربی به فارسی بود اما این روزها که روزهای پایانی ۳۰ سالگی ام را سپری می کنم درک دیگری نسبت به این روایت دارم.نه تنها کهنه نشده و گرد و غبار نگرفته بلکه تازگی دوچندان پیدا کرده و برایم سرشار از درس است.
دوست دارم این درس زیبا و خردمندانه را با شما نیز به اشتراک بگذارم.

پیامبر صلی الله علیه وسلم دست بر روی شانه یار و صحابی گرانقدرشان عبدالله فرزند عمر بن خطاب رَضِيَ اللهُ عَنهُما گذاشتند و در قالب پند به ایشان فرمودند:

كُنْ في الدُّنيا كأنَّك غريبٌ أو كعابرِ سبيلٍ

یعنی ای عبدالله؛در دنیا همچون فردی غریب یا یک رهگذر و مسافر باش.

عبدالله رَضِيَ اللهُ عَنهُ هم با الگو قرار دادن این فرمایش پیامبر صلی الله علیه وسلم به دیگران می گفت:

إذا أصبحتَ فلا تنتظِرِ المساءَ ، وإذا أمسيْتَ فلا تنتظِرِ الصَّباحَ ، وخُذْ من صِحَّتِك لمرضِك ، وفي حياتِك لموتِك

یعنی:وقتی بامداد بر تو آمد،منتظر شب نباش
و وقتی شب شد،منتظر صبح نباش
در موقع تندرستی و سلامتی،برای روزهای بیماری ات توشه برگیر
و در زندگی،برای مرگ و مردنت هم توشه فراهم کن.

منبع : صحیح بُخاري ۶۴۱۶


پ ن:این روایت به معنای به اصطلاح بریدن از زندگی یا القای افسردگی و نا امیدی نیست
بلکه می توان برداشت های مثبت بسیاری از آن داشت.
وقتی ارزش وقت و فرصت را بدانی آن را غنیمت می شماری
صبح هنگام آغاز کار و زندگی یا شب هنگام استراحت و خواب به بهانه داشتن عمر و فرصتی طولانی برای جبران،بدی یا گناه نمی کنی و تمام سعی و تلاش ات را بر فراهم کردن توشه ای نیک و خوب می گذاری و نعمت سلامتی و داشتن وقت را غنیمت می شماری.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ اسفند ۰۱ ، ۱۰:۳۲
وقتی می خواهند به جریان فتح ایران و در ادامه به اسلام و مسلمانان بتازند طوری قضیه را وارونه جلوه می دهند که مخاطب تصور می کند ایران پیش از اسلام چه بهشت برینی بوده و مردم در چه آسایش رویایی و آن چنانی ای به سر می بردند و بنابر ادعا اعراب (مسلمانان) ایرانیان را به بردگی و فلاکت سوق دادند.
خلاصهٔ نتیجه هدف و خواست و مقصود تمام سعی و تلاش ها و قصه پردازی های این افراد.


حسن پیرنیا ملقب به مشیر الدوله،سیاست مدار،حقوقدان و تاریخ نگار ایرانی و نخست وزیر ایران در اواخر عهد قاجار بود.


او در کتاب "ایران باستان-تاریخ ایران قدیم از آغاز تا انقراض ساسانیان" که تاکنون نیز بارها به چاپ رسیده است بصورت خلاصه به نحوه تشکیل نهضت مسلمین به طرف ایران و فتح دو دولت نامی آن زمان/دو آقای دنیای قدیم یعنی ایران و روم و دلایل اصلی فروپاشی حکومت ساسانی می پردازد و می نویسد :

«...ولی نهضت واقعی و بزرگ اعراب به خارج شبه جزیره عربستان بعد از طلوع اسلام یعنی از ربع دوم قرن هفتم میلادی شروع شد و مسلمین در این نهضت بزرگ خود با دو دولت نامی آن زمان مواجه شدند - دو دولتی که به قول پروفسور زارّه دو آقای دنیای قدیم بودند.
یکی امپراطوری روم و دیگری شاهنشاهی ایران در این ممالک زمینه ای برای فتوحات مسلمین تهیه شده بود زیرا هر دو دولت در حال انحطاط بودند و به واسطهٔ جنگ های متواتر متمادی با یکدیگر رمقی نداشتند.از طرف دیگر اعراب مردمانی بودند تازه نفس و معتاد به سختی ها و مشقت های زندگانی کویر عربستان و صحراگردی و با صرف نظر از این خصوصیات به تازه گی دارای مذهبی شده بودند که اصول تساوی و وحدت عقیده را ما بین آنها ایجاد و از خود گذشتگی و فداکاری را با علی درجه تشویق می نمود.چه اجر کشتن و کشته شدن را بهشت برین قرار می داد و غنائم و ذخائر بی شماری را در صورت فتح از خزانه این دولت های قدیم به تصرف فاتحین در می آمد.

این بود که نهضت عربی کاری کرد که سابقه نداشت.
شاهنشاهی ساسانیان واژگون و امپراطوری روم تقریبا تمام مستملکات خود را در آسیا و آفریقا فاقد گردید (اگر مسلمین دارای بحریهٔ قوی بودن. دولت روم هم منقرض می گردید) و مسلمین دولتی تشکیل دادند که از پشت دیوار چین تا جبل طارق وسعت آن بود.

در این جا به خودی خود مسئله طرح می شود ایران آن زمان در چه حالی بود؟در دو کلمه می توان آن را توصیف کرد.ایران این زمان درست فاقد تمام چیزهائی بود که مزایای مسلمین محسوب می شد زیرا آن چه در ایران آن زمان دیده می شود این است:

۱) هرج و مرج عقاید و افکار به واسطه تشتتات مذهبی (مذهب زرتشت با فرق مختلفه آن مثل زروانیان و گیومرثیان و غیره - مذهب مانی - مذهب مزدک - مذهب عیسوی - مذهب بودائی - چنان که از فصل دوم این باب معلوم خواهد شد).

۲) هرج و مرج سیاسی و نفوذ فوق العاده نجبا و روحانیین و فقدان شاه عاقل و قوی الاراده که زمام امور را به دست گرفته اصلاحاتی بنماید.بهترین دلیل این وضع تغییر دوازده شاه است در مدت چهار سال.

۳) فرسودگی و خرابی قشون از جنگ های بیهودهٔ خسرو پرویز.

۴) فقر و پریشانی مردم از دادن مالیات ها و عوارض سنگین و سرباز و و سوار که خسرو پرویز بر مردم تحمیل کرد.

۵) بالنتیجه کثرت ظلم و جور - انحطاط زراعت و تجارت و صنایع».

منبع:ایران باستان تاریخ ایران قدیم،مشیر الدوله پیرنیا،انتشارات دبیر۱۳۸۷،ص ۲۲۸-۲۲۷


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ اسفند ۰۱ ، ۱۵:۳۷

عُروَةُ بنُ الزُّبَیر رَحِمَهُ الله :


بهترین و مطلوب ترین نعمتی که در دنیا به بندگان اعطا شده،عقل

و ارزشمندترین نعمت در آخرت،رضایت و خشنودی الله عَزَّ وَ جَلّ است.


«أَفْضَلُ مَا أُعْطِيَ الْعِبَادُ فِي الدُّنْيَا الْعَقْلُ وَأَفْضَلُ مَا أُعْطُوا فِي الْآخِرَةِ رِضْوَانُ اللَّهِ عَزَّ وَجَلَّ»


منبع:كتاب العقل و فضله،لابن أبي الدنيا-٣٣

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ اسفند ۰۱ ، ۰۸:۵۱

اگر ضعف اخلاقی در یک جامعه را مشکلی بزرگ و ناهنجاری بدانیم مطمئنا عدم وجود حرمت و امنیت اخلاقی در نظام خانوادگی یک جامعه،بحران و خطر محض است که در حقیقت به مرگ آینده و تمدن و پیشرفت آن اجتماع خواهد انجامید.

صرف نظر از دیدگاه شرعی،تصور کنید خانواده ای را که پدر یا پسر خانواده به دید جنسی به دختران یا خواهرانش نگاه می کند؟آیا می توان به آینده چنین خانواده ای خوش بین و امیدوار بود؟

حالا اگر مجوز همین مساله را یک سلسله حکومت یا آیین صادر کند وضعیت اخلاقی اجتماعی آن جامعه به چه صورت خواهد بود؟


بر اساس منابع مختلف خوَیدودَه یا ازدواج با محارم،از جمله مواردی بود که در ایران باستان/ایران پیش از اسلام،رواج داشت.موضوعی که به گفته پروفسور کریستن سن،ایران شناس شهیر دانمارکی،پارسیان (زردشتیان) امروزی از آن احساس شرم و شناعت می کنند و به همین دلیل سعی در انکار چنین مساله ای دارند.اما انکاری بی اساس و سبک سرانه!


کمبوجیه،دومین شاه دودمان هخامنشی و فرزند ارشد کوروش بود و از مشهورترین رفتارهای زشت این شاه دیوانه،آغاز و ترویج ازدواج با محارم است.


خانم پروفسور،مری بویس ( Mary Boyce )،استاد دانشگاه و پژوهشگر برجسته در رشته مطالعات زرتشتی به بیان این قضیه می پردازد و می نویسد:



«کمبوجیه گستردن شاهنشاهی پدر را پی گرفت...یونانیان (منبع اصلی ما برای تاریخ هخامنشی) نیکی های چندانی از وی یاد نکرده اند و تا آنجا که به کیش زردشتی مربوط است،مهم ترین ادعا دربارهٔ وی این که،نخستین کسی بود که عمل خْوَئِتْوَدَثَه،یعنی زناشویی با نزدیکان،را انجام داده است.

بر اساس متون پهلوی،این نوع زناشویی،شایان ستایش بسیار است و چه بهتر که میان اعضای خانواده،یعنی میان پدر و دختر،برادر و خواهر،و حتی مادر با پسر،انجام شود.

...بنابراین نخستین زناشویی این چنینی،که محقق شده،زناشویی پسر وی،یعنی کمبوجیه،با دو تن از خواهرانش است.

به گفته هرودوت (Herodotus III.31) وی دلباختهٔ یکی از خواهرانش شده بود و می خواست با او زناشویی کند،ولی چون نقشه اش بر خلاف عرف روزگار بود،پس قاضیان را فرا خواند و از آنان پرسید که آیا قانونی هست که اجازه دهد مردی با خواهر خود -که راضی باشد- زناشویی کند.آنان پاسخی به وی دادند که هم جانشان را ایمن می داشت و هم مطابق عدالت بود.

آنان گفتند که قانونی نیافته اند که زناشویی خواهر و برادر را جایز شمارد،ولی قانون دیگری یافته اند که اجازه می دهد شاه پارس ها،می تواند،هرچه دلش خواست،انجام دهد».

به همین سبب،کمبوجیه،نخست با این خواهر و سپس با خواهر دیگرش (آتسا) زناشویی کرد.

اگر جزئیات گزارش هرودوت قابل اعتماد باشد،نشان می دهد که تا پیش از روزگار کمبوجیه،خوئتودثه برای ایرانیان غربی ناشناخته بود.

با این همه شگفت خواهد بود که عملی برخواسته از بلهوسی یک پادشاه،وظیفه ای دینی و لازمه ایمان انگاشته شود.

وانگهی خانتوس لیدیایی که هم روزگار هرودوت بوده است نیز چنین اشاره می کند:

«مغان با مادران خویش همبستر می شوند.آنان ممکن است چنین رابطه ای هم با دختران و خواهران خود داشته باشند.»

وجود عمل زناشویی همخونی،آن هم به صورت گسترده،در میان جوامع باستانی اثبات شده است».


منبع:مری بویس،زردشتیان باورها و آداب دینی آنها،ترجمه:عسکر بهرامی،تهران،ققنوس،۱۳۸۱،ص ۸۱-۸۰




پی نوشت ها:


.پندار نیک؟کردار نیک؟!

.الله،خداوند یکتا را شکر،به خاطر نعمت اسلام

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ اسفند ۰۱ ، ۲۱:۵۵


سید روح الله موسوی خمینی،رهبری و بنیانگذار نظام جمهوری اسلامی ایران،شناخته شده به امام خمینی،در مورد ارتش صدر اسلام (اهل بیت و صحابه) و پیروزی شگفت انگیز این ارتش در مقابل دو ابر قدرت آن زمان،یعنی ایران (ساسانی) و روم،می گوید:



«ارتش اسلام در صدر اسلام، با آنكه ارتشى ضعيف بود به حسب ساز و برگ، شايد هر چند نفر يك شمشير داشتند، هر چند نفر يك اسب داشتند لكن چون قوّت ايمان داشتند، در ظرف كمتر از نيم قرن بر تمام قدرتهايى كه در آن وقت بود غلبه كردند؛ تمام قدرتها را خاضع كردند.»


منبع:صحیفه امام،ج ۶،ص ۵۳۱


. ملت صدر اسلام،خالص ایمان بود و ایمان بود که غلبه می کرد:


«من از خداى تبارك و تعالى میخواهم كه ماها را بيدار كند و ما را به صورت صدر اول اسلام درآورد و ملتهاى ما را مثل ملت صدر اول اسلام كند كه خالصْ ايمان بود و خالصْ قدرت ايمانى بود و قدرت اسلامى بود؛ كه غلبه كردند يك جمعيت چند هزار نفرى بر يك امپراتورى كه بيشتر از تمام جمعيت اين مسلمينى كه می خواستند جنگ بروند [بود]. دو مقابلِ اين جمعيت پيشقدمهايشان بودند، و در عقبْ ... زايدِ بر اين داشتند! اين پيشقدمهايشان دو مقابلِ تمام جمعيت اسلام بود و مع ذلك اينها بر آنها غلبه كردند! و اين نبود جز اينكه ايمان بود كه غلبه پيدا می كرد.»


منبع:صحیفه امام،ج ۶،ص ۵۰۴


. صدر اسلام را مطالعه کنید...

. آن كسى كه در رأس بود، در زندگى از همه افراد پايين تر بود:


«صدر اسلام را مطالعه كنيد ببينيد چه جور بوده وضع آنهايى كه ممالك را فتح كردند، آنهايى‏ كه دنيا را گرفتند، آنهايى كه قدرتشان را بر عالَم نشان دادند، زندگیشان چه جور بود؟ وقتى حرير فرش كرده بودند در يكى از دار السلطنه‏ ها؛ اين جوان هاى اسلام آمدند آنجا گفتند: «اگرچه حرام نفرموده است فرش حرير را لكن چون لباس حرير را- اينطور نقل می کنند- حرام فرموده، ما روى فرش حرير هم نمی نشینیم». با سر شمشير در حضور سلطان كنار گذاشتند اينها را و روى زمين نشستند. اينها آدم بودند، اينها قوى بودند. آن كسى كه در رأس بود، در زندگى از همه افراد پايين تر بود.»


منبع:صحیفه امام،ج ۶، ص ۳۳۰-۳۲۹


. در جایی دیگر می گوید:


« در صدر اسلام، اصحاب رسول اكرم و ارتش رسول اكرم پاسدار اسلام و قرآن بود.»


منبع:صحیفه امام،ج ۷،ص ۸۴


. چه وقت می شود :


« چه وقت می شود كه مسلمانها توجه بكنند به تعليمات اسلام؟ توجه بكنند به اينكه صدر اسلام چه جور بود؟ چه وقت توجه می کنند به اينكه وضع رسول اكرم، وضع ائمه ما و وضع خلفا، كه چه جور بودند آنها؟ چه جور زندگى می کردند و چه جور پيشبرد كردند ...؟ يك مشت جمعيتى كه هيچ چيز نداشتند چطور دو امپراتورى را اينطور از بين بردند ..» 


منبع:صحیفه امام،ج ۷،ص ۳۹۴


. در مورد نحوه تعامل آنها با مردم می گوید:


« [در صدر اسلام] ارتشِ اسلام مردم از آنها خوفى نداشتند. مردم با هم رفيق و برادر بودند ... از آن طرف قدرت اينطور بود كه ايران را، آن امپراتورى بزرگ ايران را، شكست دادند، آن امپراتورى بزرگ روم را هم شكست دادند. در عين حالى كه وضع يك وضع سادهای بود، بين خودشان به دستور قرآن رحمت بود، و بر ديگران شدت ..»


منبع:صحیفه امام،ج ۸،ص ۱۲۷


. همه اش عدالت بود:


« ميل همه ما اين است كه ما يك حكومتى داشته باشيم، همان جور حكومتهايى كه در صدر اسلام بود كه عدالت بود، همه اش عدالت بود و زايد بر آن، آن مسائلى كه در قرآن كريم و در اسلام هست آنها هم باشد...»


منبع:صحیفه امام،ج ۸،ص ۴۱۶


. در مورد علت جنگ های صدر اسلام هم می گوید:


«جنگهايى كه در صدر اسلام واقع شد، مقصد جنگ نبوده است، و مقصد كشورگشايى هم نبود. مقصد اين بوده است كه يك نظامى عادلانه كه در آن نظام عادلانه، احكام خدا جارى بشود باشد.»


منبع:صحیفه امام،ج ۹،ص ۱۱۰


. و این ها غلبه کردند چون قوی بودند و ایمان داشتند :


«این‌ها غلبه کردند بر این دو امپراتورى بزرگ که امپراتورى روم بود و ایران و بزرگ‌ترین امپراتوری‌هاى آن وقت این‌ها بودند. این یک مشتى عرب از باب اینکه قوى بودند و ایمان داشتند و از ملت بودند و این طور نبود که بخواهند براى استفاده یک کارى بکنند، این‌ها می‏خواستند خدمت بکنند.»


منبع:صحیفه امام،ج ۹،ص ۲۱۶


پی نوشت: هدف از این پست،صرفا جنبه علمی داشته و به هیچ وجه به منظور موضع گیری سیاسی نیست.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ اسفند ۰۱ ، ۱۷:۴۳


پروفسور کریستین سن در کتاب معتبر خود "ایران در زمان ساسانیان" می نویسد:


«اهتمام در پاکی نسب و خون خانواده، یکی از صفات بارز جامعه ایرانی به شمار میرفت، تا حدی که ازدواج با محارم را جایز می شمردند و چنین وصلتی را خویذو گدس (در اوستا خوایت ودث) می خواندند.

این رسم از قدیم معمول بود حتی در عهد هخامنشیان. اگر چه معنی لفظ خوایت ودث در اوستای موجود مصرح نیست ولی در نسکهای مفقود مراد از آن بی شبهه مزاوجت با محارم بوده.

... بطریق ماربها هم عصر انوشیروان در کتاب حقوق سریانی که راجع به ازدواج است گوید: عدالت خاصه پرستندگان "اهورمزد" به نحوی جاری می شود ، که مرد مجاز است با مادر و خواهر و دختر خود مزاوجت کند.

... با وجود اسناد معتبری که در منابع زرتشتی و کتب بیگانگان معاصر عهد ساسانی دیده میشود،کوششی که بعضی از پارسیان جدید برای انکار این عمل،یعنی وصلت با اقارب می کنند، بی اساس و سبک سرانه است».


منبع:آرتور کریستن سن،ایران در زمان ساسانیان،ترجمه رشید یاسمی،تهران،دنیای کتاب،۱۳۶۸،ص ۴۳۵-۴۳۴-۴۳۳





۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ اسفند ۰۱ ، ۱۱:۱۵

نیکبختان به حکایت و امثالِ پیشینیان پند گیرند، زان پیشتر که پَسینیان به واقعه یِ او مَثَل زنند. دزدان دست کوته نکنند، تا دستشان کوته کنند.

 

نرود مرغ  سویِ دانه  فراز

چون دگر مرغ بیند اندر بند

 

پند گیر  از مصائبِ دگران

تا نگیرند دیگران به تو پند

گلستان سعدی، بابِ هشتم در آدابِ صحبت

انسان هایِ نیک بخت هنگامی که وقایعِ زندگیِ گذشتگان را مطالعه می کنند ، درسِ عبرت می گیرند تا برایِ کارهایِ بَد، شاهدِ مثالی برایِ آیندگان نباشند. آدم هایِ دزد تا وقتی که دستشان قطع نشود، دست از دزدی بر نمی دارند.

یک پرنده هنگامی که پرنده ای دیگر را در بند ببیند، هیچگاه به طرفِ دانه نمی رود.

بنابراین از بَلاهایی که در زندگی بر سرِ دیگران آمده است درسِ عبرت بگیر تا تو در آینده ، درسِ عبرت برایِ دیگران قرار نگیری.

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ اسفند ۰۱ ، ۱۰:۵۷

عده ای که در پذیرش حق،عناد و سرکشی دارند دکتر زرین کوب را برای مقدمه و اصلاحاتی که در چاپ های بعدی «دو قرن سکوت» لحاظ داشتند و بعدها تالیف کتب و مقالاتی که در دفاع از اسلام و تاریخ اسلامی بود،به ویژه به خاطر نوشتن کتاب «کارنامه اسلام»،متهم به ترس و اجبار و یا چاپلوسی می کنند!

ناگفته نماند که این عده قبل از بیان این اتهامات،با آب و تاب به «دو قرن سکوت» استناد می کنند اما خب وقتی (علاوه بر منابع و دلایل معتبر مختلف) پای تجزیه و تحلیل متن کتاب و استدلال و استناد به دیگر کتب و آراء و نظریات دکتر به میان می آید به این اتهامات بی اساس متوسل می شوند.



لازم به ذکر است اصلاحات بعدی (در سال ۱۳۳۶) بر دو قرن سکوت یعنی ۶ سال پس از تالیف اولیه و نوشتن دو اثر بامداد اسلام (در سال ۱۳۴۶) و کارنامه اسلام (در سال ۱۳۴۸) هم سال ها پیش از انقلاب ۱۳۵۷ بوده که با توجه به شرایط ناسیونالیستی و سیاسی حکومت وقت،آن اتهامات جز به یک سری سخنان واهی نمی مانند.


در این بخش به قسمتی از متن سخنرانی سرکار خانم دکتر قمر آریان،پژوهشگر و نویسنده،از نخستین زنان فارغ التحصیل رشته ادبیات و از نخستین استادان دانشگاه زن در ایران،همسر استاد زرین کوب که نزدیک ترین فرد به ایشان و یار و یاورشان در تالیف آثار بودند اشاره می شود که اهمیت "بیت الحکمه" ی تمدن اسلامی و ضرورت ترجمه "کارنامه اسلام" به زبان انگلیسی را یادآور می شوند که نشانگر علاقه ایشان به تاریخ و تمدن اسلام و اثر کارنامه اسلام است!


آیا ایشان هم متهم به ترس یا چاپلوسی می شوند؟!


خانم دکتر آریان در کنگره بزرگداشت دکتر زرین کوب در تالار مجتمع فرهنگی بروجرد می گویند:


«امروز دکتر زرین‏کوب نیست که شاهد اشتیاق و محبت شما عزیزان باشد.شما در حقیقت‏ این جشن و بزرگداشت را برای عظمت فرهنگ این سرزمین گرفته ‏اید. آنچه عبد الحسین زرین‏کوب به فرهنگ این سرزمین افزود برای هفتاد و چند سال عمر او که‏ وقتی مسافرت ها،دید و بازدید ها،رنجوری ها،و ساعات خواب و استراحت را از آن کم کنیم،چیز زیادی باقی نمی ‏ماند. او این دقایق باقی مانده را زاهدانه صرف آفرینش آثار خود کرد.

آثاری که هریک از آنها از حیث دقت و عمق در تمام عرصه و فرهنگ انسانی شاهکارهای کم‏ نظیری است.

ای کاش امنای این کشور در مقابل این همه بنیادهای گوناگون که بعد از انقلاب به وجود آمد، بنیادی هم نظیر«بیت الحکمه»قرون اولیه اسلام ایجاد می‏ کردند که کارش انحصارا در عرصه‏ معنویات بود و با کمک مترجمین لایقی که خوشبختانه در ایران امروز فراوان هستند،آثار ارزنده‏ نویسندگان معاصر را به یکی از زبانهای رایج دنیا ترجمه می ‏کردند تا جهانیان بدانند که ما فقط به‏ گذشتهء پر افتخار خود نمی ‏نازیم.

فی المثل اگر کتاب کم حجم«کارنامه اسلام»،که تاکنون بارها و بارها تجدید چاپ شده است، مثلا به انگلیسی ترجمه می‏ شد،خدمات اسلام را چه از نظر علمی،ادبی و هنری و چه از نظر انسانی و اجتماعی به مراتب بیشتر و بی ‏غرض تر از تمام آثار گرونه بوم و اشپولر و باقی‏ اسلام‏ پژوهان جهان به دنیا معرفی می‏ کرد.

من امروز می ‏فهمم که چرا در قرون اولیه اسلام،غزالی،ابو ریحان،ابو علی سینا و بسیاری از بزرگان علم و ادب ما آثار مهم خود را به زبان عربی می نوشتند.

زیرا در دنیای آن روز از کنار اقیانوس اطلس تا سواحل رود سند همه جا ملک اسلام بود و همه زبان عربی می دانستند.

این‏ کتاب ها مورد استفاده میلیون ها اهل علم قرار می گرفت و احیانا به زبانهای دیگر ترجمه می شد».


منبع:مجله بخارا - شماره ۳۸/صفحه ۳۰۸


پی نوشت:آریان و زرین‌کوب در سال ۱۳۳۲ با هم ازدواج کردند و تحصیلات خود را در مقطع دکتری نیز ادامه دادند. ( استاد زرین‌کوب نفر اول و خانم آریان نفر دوم در کنکور دکتری بود ).

و پس از فارغ‌التحصیلی، سال‌های سفرشان آغاز شد.خانم قمر آریان سال‌های بسیاری را همراه با همسرش در هند، چندین کشور اروپایی و عربی و لبنان گذراند.
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ اسفند ۰۱ ، ۱۷:۴۷