| دفترچه

دفترچه ای برای یادداشت،بایگانی و به اشتراک گذاری هرآنچه که ارزشمند است.

| دفترچه

دفترچه ای برای یادداشت،بایگانی و به اشتراک گذاری هرآنچه که ارزشمند است.

|  دفترچه

تا بُوَد وِردَت دُعا وُ درسِ قرآن غَم مَخور

بایگانی
آخرین نظرات
نویسندگان

۱۶۶۳ مطلب توسط «حسین عمرزاده» ثبت شده است

در ابتدا خود به برخی منابع جسته گریخته و کتب و نویسندگان تاریخ متوسل می شوند و طوطی وار می گویند که:اگر می خواهی در مورد سرزمین و آیین آباء و اجدادی ات بدانی تاریخ بخوان.

اما وقتی با تحلیل و بررسی قوی منابع تاریخی مواجه می شوند،به راحتی با به کار بردن این جمله که :«تاریخ را فاتحان می نویسند» ، هم از میدان فرار می کنند و هم تمام علم تاریخ و اعتبار آن را زیر سوال می برند.گویی در هر عصری فقط تعدادی تاریخ نگار در یک نقطه جغرافیایی و تحت سلطه یک حکومت می زیسته اند و دیگر نقاط جهان خالی از زیست بشر و وجود تاریخ نگاران بوده که وقایع را به درستی ثبت کرده باشند! و یا اینکه تاریخ را منحصر در متن کتاب ها می دانند و قراین تاریخی و باستانی (همچون سکه ها و کتیبه ها و گل مهرها و ظروف و حکاکی های صورت گرفته بر روی آنها و...) را فقط وسیله هایی برای جذب توریست و گردشگر! 

پس از آنکه نوشته های تاریخی را از اعتبار ساقط کردند،متون دینی که خود به آن ها می بالیدند را هم تحریف می کنند.آخر هدف وسیله را توجیه می کند و پندار،گفتار و کردار ها به هر شکلی،زمانی نیک خواهند بود که در جهت اسلام ستیزی کاربرد داشته باشند.

مثلا در موضوع عقیده می گویند بر خلاف اعراب بت پرست و دیگر جهانیان،همواره یکتاپرست بوده اند در حالیکه حداقل اگر چندگانه پرست هم نباشند شکی در ثنویت و دوگانه پرست بودن شان به موجب اعتقاد به دو آفریننده (اهورامزدا خالق نیکی،و اهریمن آفریننده شر و بدی) نیست.در فقه و احکام دین داری هم زندگی امروزی شان از نظر پاکیزگی وحرمت خانواده (در مقابل مشروعیت ازدواج با محارم) و...را که کاملا متاثر از زندگی مسلمانان است،به نفع آیین خودشان مصادره می کنند.

حالا زمینه آماده است که استقبال ایرانیان از سپاه مسلمانان و گرایش بدون زور شمشیر آنان به اسلام را به راحتی زیر سوال ببرند.مخاطب امروزی شان از خود می پرسد ما که یکتاپرست بودیم و دینی سرشار از آموزه های اخلاقی و حقوق بشری و ایده آل داشتیم.پس نه تنها انگیزه فتوحات اسلامی مادی بوده و افسانه های کتابسوزی و تجاوز و...حقیقت دارند بلکه (بر اساس توهمات و تحریفات باستان گرایان) اسلام هم در حقیقت از آیین باستانی ما کپی برداری کرده!

یکی از سنت های دیرین این ها که امروزه از پذیرش وجود آن شرم می کنند و با توجه به متون و مدارک معتبر،تلاشی بی فایده بر انکار آن دارند،موضوع ازدواج با محارم است.

رسمی که در آن روزگاران در دیگر نقاط جهان هم انجام می شده اما متاسفانه در ایران پیش از اسلام،برای آن مشروعیت و ثواب دینی تعریف شده بوده است.

ایگور میخایلوویچ دیاکونوف،شرق شناس مطرح و از بهترین پژوهشگران در زمینه مطالعات شرق نزدیک باستان در این باره می نویسد:

«در سال دوم میلادی فرهادک با مادر خویش موزا عقد ازدواج بست. برخی عقیده دارند که این موضوع حاکی از پیروزی زرتشتیگری در سرزمین پارت می باشد و دلیل دیگریست بر پدیدن آمدن واکنش و احساسات ضد یونانی در ایران.

لازم است تذکر دهیم که انتساب ازدواج با نزدیکترین محارم و ذوی القربی ( مادر و خواهر ) منحصراً به زرتشتیگری درست نیست.

چنان که می دانیم شاهان هخامنشی نیز با خویشان نزدیک خود مزاوجت می کردند و حتی سلاطین یونانی هم خواهران خویش را به زنی می گرفتند.»

منبع:اشکانیان ، م.م.دیاکونوف ، کریم کشاورز ، چاپ سوم ، ۱۳۷۸ ، تهران ، انتشارات پیام ، ص۱۲۷

تصاویر مدرک:

 

می گفت در ایران باستان (منظورش پیش از اسلام است) زنان نقشی اساسی در تاریخ ایران داشته اند و این نقش غیر قابل انکار است.سپس برای زدن مهر تایید به ادعایش،از ۳ زنی که در تاریخ ایران به پادشاهی رسیدند سخن می گوید!

این روش اسلام ستیزان است که با یک سری کلمات و جملات شعاری،تاریخ را وارونه به خورد مخاطبان می دهند.

چرا عرض شد وارونه؟! چون (به طور مثال در این موضوع) هیچگاه از چگونگی به قدرت رسیدن این زنان و سرانجامی که نه به دست دشمن خارجی،بلکه توسط عوامل داخلی رقم خورده حرفی به میان نمی آورند تا مبادا بنیان ساختمان سست پایه شان از هم بپاشد.

اما بپردازیم به این ۳ زن به اصطلاح ایرانی که به قول اینان به مقام پادشاهی از نوع مستقل اش رسیدند و بر سرزمین پهناور ایران و (باز به گفته این جماعت برای بزرگ نشان دادن این اتفاق) بر چندین کشور آسیایی حکمرانی می کردند.

اولین این زنان «موزا» نام دارد که ایرانی هم نیست و در اصل کنیزی رومی (ایتالیایی) بوده که در زمان اشکانیان،توسط آگوستوس پادشاه روم،به فرهاد چهارم پادشاه اشکانی ایران هدیه داده می شود. (هدیه ای حداقل به ضرر شخص پادشاه)

موزا به سرعت در دربار پیشرفت کرد و به همسر مورد علاقه فرهاد چهارم تبدیل شد و از پادشاه فرزندی به نام فرهادک (فرهاد پنجم) به دنیا آورد.بعدها این شهبانوی مورد مباهات جریانات باستان گرای اسلام ستیز،شوهرش فرهاد چهارم را زهر خورانده و به همراه پسرش فرهادک به قدرت می نشیند و نهایتا پس از شش سال سلطنت مشترک به دست بزرگان اشکانی برکنار شدند و به رم گریختند و ارد سوم جانشین آن دو شد.

ناگفته نماند شرمساری و خجالت آور بودن سرگذشت این شهبانوی پر افتخار (البته پر افتخار برای جریانات اسلام ستیز) فقط در دسیسه و سم خوراندن به شوهر خلاصه نمی شود.بلکه قسمت تهوع آورتر این زندگینامه مربوط می شود به ازدواج با پسرش فرهادک (فرهاد پنجم) که احتمال همکاری فرهادک در قتل پدر و پادشاه وقت را تایید می کند!۱

سکه فرهادک (فرهاد پنجم)،که تصویر مادرش،موزا،در پشت آن قرار دارد:

 

دو شهبانوی دیگر که در لیست پادشاهان زن ایران باستان گنجانده شده اند،دو خواهر ساسانی،پوران دخت و آزرمی دخت،دو دختر خسرو پرویز،پادشاه ساسانی هستند.

این دو چگونه به قدرت می رسند و اساسا پادشاهی شان به چه شکل بوده است؟

خسرو پرویز،پادشاه ساسانی ایران که خود را خدا می نامید،به دست پسرش شیرویه محاکمه و بعد به قتل می رسد.البته پیش از آنکه کشته شود شیرویه تمام برادرانش (هفده یا هجده نفر) را در مقابل چشمان پدر ابتدا دست و پا بریده و سپس قتل عام می کند. خسرو را هم در انبار گنج خانه نگه ‌داشت تا از گرسنگی بمیرد، ولی چون بعد از گذشت پنج روز دیدند هنوز زنده است، او را به ضرب تیر از پا درآوردند.۲

شیرویه پس از چند ماه در اثر بیماری طاعون می میرد.پس از او پسر ۸ ساله اش اردشیر سوم،جانشین وی شد، که او نیز پس از یک دوره حکومت تقریباً دو ساله، توسط اسپهبد و فرمانده لشکر ایرانی شهر براز،ربوده و کشته شد.۳

بوران (پوران دخت) در چنین اوضاع آشفته ای،پس از بی مرد شدن ساسانیان و بعد از برکنار کردن شهر براز به کمک فرخ هرمز،به پادشاهی می رسد.

سلطنتی که مدت زیادی طول نکشید و به دست پسر عمه پوران دخت (شاپور شهروراز) از هم پاشیده شد.

شاپور شهروراز حتی از پوراندخت هم کمتر سلطنت کرد.

دکتر شهرام جلیلیان،نویسنده،مترجم و استاد دانشگاه می نویسد:«پوسیدگی و فرسودگی شاهنشاهی ساسانیان بیش از آن بود که یک شاهدخت بتواند آن را بهبود ببخشد،شاهدختی که دست نشانده بزرگان بود...بوران با همه دادگری و نیک اندیشی زنانه خود،دست نشانده بزرگان تیسفون بود و هیچ گاه چنان نیرومند نبود که بتواند گستاخی های بزرگان و اشراف زورمند تیسفون را لگام زند.»۴

 

آزرمی دخت دومین دختر خسرو پرویز،خواهر پوران دخت و سومین پادشاه زن ایران باستان،پس از برکنار شدن پسر عمه اش شاپور شهروراز به قدرت رسید.

اما پادشاهی ای که سال بعدش به دست قهرمان مشهور باستان گرایان،رستم فرخ زاد،و به تلافی کشته شدن پدرش نابود شد.

رستم،زمانی که آزرمی دخت به پادشاهی می رسد با سپاهی به پایتخت حمله می کند،به همراه دویست مرد حبشی به بانو که شاه ایرن بوده تجاوز می کند،دست و پای او را می برد،میل در چشم او فرو می کند و نهایتا او را به همراه قاتلان پدرش فرخ هرمزد،می کشد.۵

 

رومن گیرشمن،باستان شناس مطرح فرانسوی اوکراینی تبار،تصویری کامل تر از وضعیت آشفته این دوران ارائه می کند:

«کشور،به علت جنگ ها،مالیات و ظلم و ستم خرد شده،در امواج رقابت ها و هوس ها غرق گردیده بود.شاهزادگان فقط ملعبه ای در دست دسته ها بودند،تاج بر سر می گذاشتند تا چند ماه بعد کشته شوند.

چون مرد کم آمد،زنان را بر تخت نشاندند.چنانکه دو دختر خسرو،بوران و آزرمیدخت به سلطنت رسیدند.

فرماندهان بزرگ قشون نیز به اتکاء سربازان خود یا همراهی بوزنطیان،در صدد تصرف تاج و تخت بودند،هرچند از خاندان ساسانی نبودند و هیچ حقی برای کسب این مقام نداشتند.

خلاصه اعضای خاندان ساسانی – که تقریبا همه آنان از بین رفتند – چندان نادر بودند که در سال ۶۳۲ برای نصب شاهی جدید،ناگزیر شدند شاهزاده ای را در استخر – که وی بدانجا پناه برده بود – پیدا کنند.او را از نهانگاه در آوردند و در همان شهر تاجگذاری کردند.»۶

 

خانم دکتر کتایون مزداپور،زبان شناس و پژوهشگر زبان های باستانی ایرانی که خود زرتشتی است،در پژوهشی مرتبط با همین موضوع و تحت عنوان «چگونگی و ساختارهای بر تخت نشستن زنان فرمانروا در ایران باستان» ضمن پرداختن به سه موردی که قبلا عرض شد و موارد مشابه دیگر،به نوع نگاه آن دوران و قوانین درباری و دینی نسبت به زنان،چگونگی به قدرت رسیدن آن موارد معدود و سطح و میزان قدرت آنان پرداخته و می نویسد که (بر خلاف تحریفات اسلام ستیزان) «در ایران ساسانی،داشتن جنسیت مذکر به خودی خود یک امتیاز به شمار می آمد و در آن،مردان بر زنان برتری داشتند»۷ و «اگر نایب السلطنه و بازمانده ای مذکر از خاندان شاهی ایران باقی نمانده بود،به ناچار یک زن از همان خاندان را برای دوره ای هرچند کوتاه به شاهی بر می گزیدند»۸.

بنابراین؛در تاریخ ایران باستان «سه نوع استثنای کلی برای به تخت نشستن یک زن در ایران باستان وجود داشته است:

۱- سهیم شدن یک شاه بانو در پادشاهی همسر خود که یک شاه بود

۲- اعمال نفوذ و دسیسه همسر شاه تا دستیابی وی به تخت شاهی

۳- عدم وجود هر جانشین یا نایب السلطنه مذکر که ناچار به انتخاب یک زن به عنوان فرمانروا می انجامید.»۹

 

جهت اطلاع بیشتر؛به همین مقاله مختصر (۲۴ صفحه) اما بسیار مفید مراجعه بفرماید.

دریافت مقاله به صورت P.D.F

 منابع:

 

(۱) پارتیان،مالکوم کالج،ترجمه مسعود رجب نیا،ص۴۱تا۴۳

(۲) ایران در عهد باستان،محمد جواد مشکور،انتشارات اشرفی،چاپ چهارم۱۳۶۳،ص۴۵۹و۴۶۳

(۳) همان،ص ۴۶۶

(۴) تاریخ تحولات سیاسی ساسانیان،شهرام جلیلیان،نشر سمت،چاپ دوم،ص ۵۳۷

(۵) همان،ص ۵۵۰

(۶) ایران از آغاز تا اسلام،ر.گیرشمن،ترجمه محمد معین،چاپ شرکت انتشارات علمی و فرهنگی،ص ۳۶۹و۳۷۰

(۷) چگونگی و ساختارهای بر تخت نشستن زنان فرمانروا در ایران باستان،الهام استادی و کتایون مزداپور،پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی،دو فصل نامه علمی،سال دهم،شماره دوم،۱۳۹۸،ص۳

(۸) همان،ص۹

(۹) همان،ص۱و۲

 

 تصاویر منابع:

اگر از اهل ایمانی مهیا باش آفت را
که دندان می‌گزد پیوسته انگشت شهادت را

صائب تبریزی

علی دشتی،در کتابی که در ایراد گیری به پیامبر اسلام صلی الله علیه وسلم نوشته است می نویسد:

- «در این شبهه ای نیست که حضرت محمد از اقران خویش ممتاز است و وجه تمایز او هوش حاد، اندیشه عمیق و روح بیزار از اوهام و خرافات متداول زمان است و از همه مهمتر قوت اراده و نیروی خارق العاده ای است که یک تنه او را به جنگ اهریمن می کشاند. با زبانی گرم مردم را از فساد و تباهی برحذر می دارد، فسق و فجور و دروغ و خودخواهی را نکوهش می کند، به جانبداری از طبقه محروم و مستمند برمی خیزد ... .»۱

- «بدون هیچ تردیدی محمد از برجسته ترین نوابغ تاریخ سیاسی و تحولات اجتماعی بشر است. اگر اوضاع اجتماعی و سیاسی در نظر باشد، هیچیک از سازندگان تاریخ و آفرینندگان حوادث خطیر با او برابری نمی کنند، نه اسکندر و سزار، نه ناپلئون و هیتلر، نه کورش بزرگ و چنگیز، نه آتیلا و امیر تیمور گورکان هیچیک را با وی مقایسه نتوان کرد ... .»۲

منبع:

(۱):۲۳ سال،علی دشتی،نسخه الکترونیکی،ص۵۰

(۲):همان،ص ۵۳

پی نوشت:

از نشانه های برجسته جوامع یا افرادی که دچار فقر علمی و آگاهی هستند،«شخصیت پرستی» است!
یعنی در نزد این ها،صرف شخصیت ها و القاب و شهرت شان برای استناد کفایت می کند و در کل به چالش کشیدن این شخصیت ها ممنوع است چه رسد به بررسی استدلال ها.
در طول تاریخ اسلامی،علاوه بر مؤمنین واقعی،همواره افرادی (معدود به نسبت اکثریت) وجود داشته اند که در جهت اسلام ستیزی،یا تظاهر به مسلمانی می کرده اند (منافقین) و یا مسلمانانی (از هر قشری) که عمدتا به دلیل ضعف عقیدتی و تقوا،از اسلام برگشته و با آن دشمنی می کردند و اساسا اصطلاح ارتداد مربوط به همین افراد است.
موضوع ما گروه دوم است.یعنی کسانی که در ابتدا بعضا به اصطلاح مسلمان آتشین بوده اند و بعدها بنا به هر دلیلی خود به دشمنان این دین مبدل گشته اند و اسلام ستیزان یا افراد بی اطلاع،همین برگشتن این ها را حجتی مثلا قوی می دانند!
فلانی را می شناسی؟قاری قرآن بوده،روحانی و آخوند بوده،فعال مذهبی و...بوده،او چنین حرف هایی در مورد اسلام و قرآن و پیامبر می زند!
اینطور مواقع استدلال جایگاهی ندارد و فقط اینکه کسی با فلان سابقه دینی (فارغ از سطح و کیفیت این سابقه) آن حرف ها را زده یا مطالب را نوشته مهم است!

علی دشتی،نویسنده و دیپلمات پیش از انقلاب ایران هم که از او و کتابش نقل قول شد نیز از این دسته است.خود تحصیلکرده حوزه بوده اما بعدها به اسلام و عقاید آن می تازد.

لازم به ذکر است او به لحاظ جایگاه علوم شرعی در جهان اسلام اصلا شناخته شده و مطرح نبوده و نیست.در ارتباط با شخصیت و گفته ها و نوشته هایش که معمولا حاوی شبهاتی سطحی هستند هم قبلا توسط پژوهشگران کار شده است و به راحتی با جستجو در اینترنت می توان به این مطالب و کوشش های ممتاز به خصوص در نقد مستدل کتاب ۲۳ سال دست یافت.

نباید فراموش کرد که مطابق باور و آموزه های اسلامی؛سخن یا رفتار غلط،حتی اگر از درست ترین انسان مسلمان هم سر بزند باز هم غلط است و شخصیت و سابقه دینی مذهبی،ملاک پذیرش و یا رد نیست.بلکه ملاک و معیار و اساس فقط دلیل و استدلال است.

تصاویر مدارک:

نبود دانشمند مطرح و رشد علمی به آن شکل و گستردگی ای که در ایران پس از اسلام به وجود آمد به این معنا نیست که پیش از اسلام،مرد و زن ایرانی استعداد علمی نداشته یا کند ذهن بوده است۱.

بلکه علت را باید در نوع سیستم دینی و سیاسی حاکم بر آن روزگاران جستجو کرد.

سیستم دینی و سیاسی طبقاتی و کاستی ای که  قلم و کتابت را آموخته دیوان۲ و در صورت ضرورت منحصر به عده ای خاص از اشراف (که درصدشان مطمئنا به هیچ وجه با اکثریت جامعه هم قابل قیاس نبوده) می دانست.

به تعبیری؛شما اگر دهقان زاده یا...متولد می شدید،تا ابد و نسل اندر نسل همانی می بودید که قبلا بودید و (حتی در صورت دارا بودن شرایط رشد و ترقی هم) اجازه جابجایی از طبقه خود به دیگر طبقات اجتماع را نداشتید.۳چنانکه دادگرترین پادشاه ساسانی حق سوادآموزی را از فرزند طبقه بازارگان ایرانی دریغ کرد.۴

مردم باید مطابق میل و خواست سیستم حاکم می بودند و حتی اگر شاه را دوست نمی داشتند از نظر حکومت لایق باقی ماندن پوست بر بدنشان نبودند.۵

درباره هیتلر و نژاد پرستی نازی ها شنیده ایم اما جالب است اگر بدانیم که قرن ها پیش از آن ها نازی هایی افراطی تر  بر جان و مال و دین مردم این سرزمین حکومت می کردند.

تا حدی که هرکسی را که به هر دلیلی که خودش هم در آن هیچگونه دخالتی نداشته،دچار نقص عضو یا کوتاهی قد و...بود لایق زندگی و ترقی نمی دانستند!

و علت اینکه در بسیاری موارد قبل از قتل عام شاهزادگان و پادشاهان حتما آن ها را کور و تکه تکه می کردند هم همین بوده است.(چون معتقد بودند شخص کور و...از امتیازات ویژه پادشاهی محروم است)

جناب رضا مرادی غیاث آبادی در مورد ریشه دار بودن این تفکر در دیانت زرتشتی (دیانت رسمی و باستانی ایران) می نویسد:

«یکی از دستورات و رویه های نژادپرستانه فاشیسم و نازیسم آریاگرا عبارت است از قتل عام و نسل کشی معلولان جسمانی و عقب افتاده های ذهنی،و یا دستکم طرد و حذف آنان از جامعه با این توجیه که این عده اشخاص پلید و ناپاک و مضری هستند که می توانند مانع رشد و ترقی و اعتلای «انسان برتر» و «نژاد برگزیده» شوند.

نازی های ملی گرا تلاش کردند که خلوص خون و نژاد آریایی را بوسیله برنامه های اصلاح نژادی،شامل عقیم سازی اجباری بیماران روانی و معلولان ذهنی و اعدام بیماران روانی بستری شده در آسایشگاه ها در قالب بخشی از برنامه مرگ آسان،حفظ کنند.

...چنین دستورات و توصیه هایی در دین زرتشتی دارای سابقه است. به موجب فرگرد دوم متن اوستایی وندیداد،جمشید به فرمان اهورامزدا مأمور می شود تا انسان ها و دیگر موجودات آفریده اهورامزدا را نجات دهد و در یک سرزمین نمونه و آرمانی گرد هم بیاورد.چرا که قرار است هر شخص یا موجود دیگری به جز این عده به سرنوشت محتوم هلاکت دچار شوند.

یکی از انواع گروه های انسانی که از راه یافتن بدان جامعه باز می مانند و حق زندگی و زنده ماندن را از دست می دهند،معلولان جسمی و عقب افتاده های ذهنی هستند.

اعم از اشخاصی که قوز یا قد کوتاه دارند و یا دارای چشمان ضعیف و اندام شکسته هستند.

چرا که مطابق با آموزه های دین زرتشتی،این انسان ها «داغ خوردگان اهریمن» (شیطان صفت) به حساب می آیند و لازم است تا از اجتماع تصفیه شوند.

اهورامزدا در بندهای ۲۹ و ۳۷ از فرگرد دوم وندیداد به صراحت و تأکید به جمشید هشدار می دهد که:«مبادا اینان بدان جایگه راه یابند».۶

ناگفته نماند؛امروزه نئو نازیست های آریا گرا وجود دارند که با اسلام ستیزی و حمله به فتوحات اسلامی،در صدد احیای همین تفکرات پیش از اسلام حاکم بر این سرزمین هستند!

منابع و پی نوشت ها:

۱:اگر هم مواردی وجود داشت و اسلام ستیزان هم امروزه به همان موارد اندک مباهات می کنند،همان ها به دست پادشاهان مثلا دادگر شکنجه و کور شده و به قتل می رسند!

چنانکه بزرگمهر حکیم به خاطر باد معده انوشیروان دادگر ! سگ خطاب شده و شکنجه  و فوت می شود. مراجعه کنید به شاهنامه:

بدو گفت کای سگ تو را این که گفت

که پالایش طبع بتوان نهفت

۲:مراجعه کنید به شاهنامه،طهمورث:

کشیدندشان خسته و بسته خوار

به جان خواستند آن زمان زینهار

كه ما را مكش تا يكى نو هنر

بياموزى از ما كِت آيد بِبَر

كى نامور دادشان زينهار

بدان تا نهانى كنند آشكار

چو آزاد گشتند از بند او

بجستند ناچار پيوند او

نبشتن بخسرو بياموختند

دلش را بدانش بر افروختند

 

۳: نامه تنسر به گشنسب،تصحیح مجتبی مینوی،انتشارات خوارزمی،ص۵۷

۴:شاهنامه:

بدو گفت شاه ای خردمند مرد / مگر دیو عقل تو را خیره کرد

تو بازاره‌گان بچه گردد دبیر / هنرمند و به دانش و یادگیر

چو فرزند ما برنشیند به تخت / دبیری بباید پیروز بخت

برو همچنان بازگردان شتر / مبادا کز او سیم خواهیم و در

۵:شاهنامه:

هر آن كس كه بر پادشا دشمنست

روانــــش پرســتار آهـِـرمنســـــــت

دلى كو ندارد تـن شـــــــــاه دوســت

نبايد كه باشد ورا مغز و پوست

 

۶:رضا مرادی غیاث آبادی،رنج های بشری،ص۶۱ و اوستا،وندیداد،ترجمه جلیل دوستخواه،فرگرد دوم،ص۶۶۵ تا ۶۷۳،بندهای ۲۹ و ۳۷

از ایران باستان (پیش از اسلام) چه آثار مکتوبی بر جای مانده است؟

کلیپ مصاحبه رادیو فرانسه با دکتر محمدعلی کاتوزیان،استاد تاریخ و ادبیات ایران در دانشگاه آکسفورد انگلستان

نکاتی از این مصاحبه:

 

  • این ادعا که حکومت های باستانی ما آثار مکتوب زیادی در زمینه های مختلف علمی و فلسفی و ادبی و غیره از خود بر جای گذاشتند،اما اعراب این آثار را تماما سوزانده اند،شایعه و در واقع افسانه ای بیش نیست.

  • و اگر واقعا دانشمندانی در این زمینه ها می داشتیم،دست کم اسامی آن ها به ما می رسید.

  • آثار بسیاری (در زمینه دین زرتشتی و...) که مربوط به تاریخ باستان ایران هستند پس از فتح ایران توسط سپاه مسلمانان و در قرون اول اسلامی در ایران به عربی ترجمه و منتشر شدند و دوره درخشان ادبیات و فرهنگ و علوم ایرانی هم مربوط به ایران پس از اسلام است و اصلا قابل مقایسه با وضعیت پیش از اسلام نیست!


دریافت فایل
حجم: 38.9 مگابایت

از ریختن گمیز (ادرار گاو) در دهان مرده و شستشوی بدنش با آن،تا در معرض دیدگان سگ قرار دادن جنازه در آیین ایران پیش از اسلام/زرتشتی!

 

در طول تاریخ،دیانت زرتشتی بارها به جهت مقابله با ادیان ابراهیمی و به دلیل وجود زشتی ها و موارد خلاف عقلی که دارا بوده است و همین موضوع موجب شرمساری پیروان و ترک دین افراد می شده،اصطلاحا آپدیت و بروز رسانی شده است.۱

جریانات باستانگرای اسلام ستیز،علی رغم موجود بودن متن شرعیِ خلاف عقل و فطرت انسانی آیین رسمی پیش از اسلام ایران،همواره سعی دارند چهره ای رویایی با شعار زیبا و فریبنده: پندار،گفتار و کردار نیک۲ به آیین باستانی پیش از اسلام این سرزمین ببخشند!

در این بین،بسیاری مواقع کار از توجیه و تحریف موضوع فراتر می رود و تمام صورت مساله انکار می شود!

مسائلی همچون مشروعیت خویدوده (ازدواج با محارم)۳ و استعمال مواد مخدر و مست کننده (بنگ و حشیش و هوم)۴،نظام طبقاتی و کاستی شدید۵ که مردم را از رشد و پیشرفت باز می داشته،اهریمنی و دیو پرست خواندن پیروان دیگر ادیان و نسل کشی بی رحمانه آنان به همین بهانه۶،جواز قتل و طرد معلولان جسمی و ذهنی به بهانه ایجاد یک سرزمین آرمانی و نمونه۷ (آریایی) و...

یکی از این موارد که بنا به قلم نویسندگان مطرح همواره وجود داشته و به خاطر زشتی و قباحت بسیار،برای خود عوام زرتشتیان امروزی هم قابل قبول و باور نیست استعمال و جایگاه ویژه ادرار گاو،آن هم نه فقط محدود به شستشو،بلکه نوشیدن آن با هدف رهایی از پلیدی ! بوده است.

گاو پرستی هندوها را به تمسخر می گیرند غافل از اینکه این تقدس گاو ریشه در اعتقادی باستانی و مشترک با خودشان دارد و با قصد و غرض و پنهان شدن پشت شعار حیوان دوستی و حمایت از حقوق حیوانات،به موضوع نجاست و آلودگی سگ در اسلام (که عقلا و منطقا حقی هم از این حیوان ضایع نمی سازد) حمله می کنند،و در مقابل «نگاه سگ» را نجات بخش از دیو و اهریمن می دانند!

بر پایه تفکر مزدیسنایی (زرتشتی) وقتی کسی می میرد دیوی به نام نَسو (Nasu) بر تن مرده می تازد و آن را ناپاک می کند.بر اساس این اعتقاد این دیو هنگامی که در تن کسی حلول و رسوخ می کرد،آن فرد می مرد. به همین جهت به همان اندازه ای که این دیو ناپاک و نجس و خطرناک بود، آن لاشه و مرده نیز نجس و خطرناک محسوب می شد و هر کس از سه قدمی به مرده ای نزدیک‌تر می‌شد، ناپاک شده و لازم بود مراسم دیوزدایی و برشنوم که غسل مس میت (و به وسیله ادرار گاو) بود۸ درباره اش انجام شود تا پاک شود.

شرق شناس آمریکایی،ویلیام جکسن که نتیجه مشاهداتش از زندگی زرشتتیان یزد را در سفرنامه اش روایت می کند،درباره رسم ریختن گمیز (ادرار گاو) در دهان مرده و شستشوی بدنش با آن،تا در معرض دیدگان سگ قرار دادن جنازه در آیین ایران پیش از اسلام/زرتشتی با هدف راندن دیو نسو می نویسد:

«آداب تدفین زرتشتیان یزد عملاً ادامه همان رسم قدیم اوستایی است،و در اساس مانند آداب پارسیان هند است،به استثنای بعضی اختلافات کوچک که ناشی از مقتضیات محلی یا وضع کنونی در مقابل اوضاع گذشته است.

... چون شخصی به حالت مرگ می افتد معمولاً موبدی را فرا می خوانند تا آداب و اعمال واپسین را بجای آورد.موبد دعای «توبه گناهان» (پتیت پشیمانی) را می خواند،و آداب تدهین مرگ را با ریختن قطرات گمیز بر روی لبان مرده انجام می دهد.

...اندکی بعد از فوت،جسد شخص مرده را که اینک جز مسئولین امر کسی نباید بدان دست زند،در یک طرف اتاق می گذارند و می شویند.

...شخصی که بدن مرده را می شوید دستکشی پشمین بر دست دارد.که دستیارش در حالی که او به بدن مرده دست می کشد بر آن به وسیله ملاقه دسته بلند برنجینی گمیز (شاش گاو) می ریزد.در شستن مرده هرگز آب به کار نمی رود...مرده شوها،چون کارشان به پایان رسید،خود را به طور کامل می شویند تا از آلودگی ناشی از دست زدن به مرده پاک گردند.

آنگاه برای اولین مرتبه مراسم سگ دید به عمل می آید.این آیین قدیمی،که قدمتش به عهد اوستا می رسد،چنان است که باید سگی به جسد مرده نگاه کند،زیرا معتقدند نگاه او تأثیر خاصی در راندن نسو،دیو پلیدی،دارد.

...در یزد برای مراسم «سگ دید» سگ خاصی را به کار نمی برند؛بلکه معمولا سگ های ولگرد عادی را به کار می گیرند.لقمه هایی از نان در اطراف جسد،یا به رسم قدیمتر در روی سینه مرده،می گذارند تا سگ آنها را بخورد.»۹

سوال همیشگی ای که مطرح می شود؛چرا نباید ایرانی،آیین به اصطلاح آباء و اجدادی اش را ترک می کرد و اسلام را نمی پذیرفت؟!

زمانی عدم رغبت و تمایل ایرانیان به دفاع از پادشاهی،و در مقابل،استقبال از اسلام و سپاه مسلمانان و رهایی بخش دانستن آنان را می فهمیم،که نسبت به وضعیت دینی و اجتماعی سیاسی حاکم بر گذشته سرزمین مان آگاه و مطلع باشیم.

نکته دیگر این که:متون کتاب ها و مدارک با آنچه ویدیوها و ادعاهای متعصبانه روایت می کنند کاملا متفاوت است.

 

منابع و پی نوشت ها:

 

(۱):کریستین سن،ایران در زمان ساسانیان،رشید یاسمی،دنیای کتاب۱۳۶۸،ص ۲۰۸،۲۰۹و۵۷۱

(۲):این شعار،یک شعار دینی است تا اخلاقی.پروفسور کریستین سن می نویسد که:در سه اصل «اندیشه نیک»،«گفتار نیک» و «پندار نیک» بی شک در اصل تکالیف دینی منظور نظر بوده است.

بنگرید به:کریستین سن،ایران در زمان ساسانیان،رشید یاسمی،انتشارات نگاه۱۳۸۴،ص۴۶

(۳):علاوه بر مدارک دینی،به قلم کریستین سن این موضوع به حدی ثابت و آشکار است که کوشش بعضی از پارسیان جدید برای انکار آن،بی اساس و سبک سرانه است.

بنگرید به: کریستین سن،ایران در زمان ساسانیان،رشید یاسمی،دنیای کتاب۱۳۶۸،ص ۴۳۳،۴۳۴و۴۳۵

(۴):بنگرید به:ارداویراف نامه،ترجمه رشید یاسمی،ص ۱۱ و روزگاران،عبدالحسین زرین کوب،ص۳۲ و دینکرد هفتم،موبد آذر فرنبغ،ترجمه راشد محصل،ص۲۴۵ و ۲۴۶ و ...

(۵):متن نامه تنسر به گشنسب،تصحیح مجتبی مینوی،انتشارات خوارزمی،ص۵۷،۶۴،۶۵و۷۰

(۶):طبق اوستا،ترجمه جلیل دوستخواه،آبان یشت ص ۳۱۱ ،شماره ۷۶ و ۷۷:«ویستورو» پسر نوذر از شاهان پیشدادی می گوید:به اندازه موهای سرم دیوپرستان (غیر زرتشتی ها) را بر خاک افکندم و قتل عام کردم.

سلسله اشکانیان هم که به دست اردشیر بابکان و ساسانیان قتل عام و نسل کشی شدند به خاطر فاصله گرفتن از دین زرتشت بود.

بنگرید به: نامه تنسر به گشنسب،تصحیح مجتبی مینوی،انتشارات خوارزمی،ص۹۳

علت رویارویی اسفندیار (قهرمان دین زرتشت) با رستم دستان نیز نپذیرفتن آیین زرتشت از سوی رستم بود که شاهنامه به آن پرداخته است.ادعای پیامبری زرتشت در زمان گشتاسب،پدر اسفندیار صورت می گیرد و پس از آنکه گشتاسب با نوشیدن «هوم و حشیش» و نشئه شدن و مشاهده رویاهایی به زرتشت ایمان می آورد، در حقیقت فرایند زرتشتی کردن مردم به زور شمشیر (که باستانگرایان سعی می کنند این نوع رفتار را به فاتحان مسلمان نسبت دهند) از این زمان آغاز می شود.همچنانکه اسفندیار در مقابل رستم و از روی مباهات می گوید:

کنون کارهـــایی که مـن کرده ام

ز گردنکشـــان سر بر آورده ام

نخستین کمر بستم از بهــــر دین

تهی کردم از بت پرستان زمین

کس از جنگ جویان گیتــــی ندید

که از کشتگان خاک شد ناپدید

نکته در خور تامل این که؛ این رویارویی و نبرد در زمان زرتشت اتفاق می افتد و زرتشت همان پیامبری که مدعی هستند اهل گفتگو و دیپلماسی بوده و به جنگ و خونریزی رغبتی نداشته،تلاشی برای جلوگیری از این درگیری نمی کند.اسفندیار هم زمانیکه که یکی از اطرافیانش توصیه به پشیمانی از نبرد با رستم می کند گویا در راستای ابلاغ عقیده زرتشت این چنین می گوید:

چنین گفت کز مردم پاک دیــــن

همـانا نزیبـد که گویــــــــد چنین

گر ایدونک دســـتـور ایران تـــوی

دل و گوش و چشم دلیـران توی

همــی خوب داری چنیـن راه را

خـــــــــــرد را و آزردن شــــــاه را

همه رنج و تیمار ما باد گشــت

همان دین زردشت بیداد گشت

که گوید که هر کو ز فرمان شاه

بپیـــــچد به دوزخ بــود جایـگـاه

خانم دکتر میترا مهرآبادی در توضیح این گفتار و شرح این ابیات شاهنامه می‌گوید: «بر مردم پاک کیش زیبنده نیست که این چنین سخن بگویند. اگر تو که دستور ایران و دل و چشم و گوش دلیران هستی، این آزردن شاه را خوب بدانی. پس به راستی که دیگر همه آن رنج و اندوه ما باد شد و کیش زردشت بیداد گشت. چرا که زردشت می‌گوید هر که سر از فرمان شاه بپیچد، جایگاهش در دوزخ خواهد بود.»

بنگرید به:مهرآبادی میترا، شرح شاهنامه، نشر روزگار، تهران ،جلد 2،صفحه 542

لازم به ذکر است دو خواهر اسفندیار در شاهنامه یاد شده‌اند که به‌آفرید و همای هستند. گشتاسپ به هر کسی که بتواند ارجاسپ را در جنگ نخست از ایران بیرون براند، زناشویی با همای را نوید می‌دهد.چون اسفندیار در بیرون راندن سپاه ارجاسپ کامیاب می‌شود، همای و برادرش اسفندیار با یکدیگر پیوند زناشویی می‌بندند. هر دو خواهر اسفندیار در جنگ دوم با ارچاسپ به بند کشیده شده و به دز رویین برده می‌شوند. هر دو آن‌ها در رشته رخدادهای سوگواری پس از مرگ اسفندیار پدیدار می‌شوند. آنچنان که خالقی مطلق گفته، به‌آفرید که اسفندیار او را از بند رهانده، هم در کنار همای، همسر اسفندیار بوده‌است، ولی فردوسی از آن چیزی سخن نگفته تا با اسلام ناسازگار نباشد، هرچند که هنگامی که درباره سوگواری پس از مرگ اسفندیار در دربار سخن می‌راند، با برابر شمردن شمار خواهران اسفندیار با شمار همسران او، به گونه ضمنی می‌گوید که به‌آفرید هم همسر اسفندیار بوده.

(۷):به موجب فرگرد دوم متن اوستایی وندیداد،جمشید به فرمان اهورامزدا مأمور می شود تا انسان ها و دیگر موجودات آفریده اهورامزدا را نجات دهد و در یک سرزمین نمونه و آرمانی گرد هم بیاورد.یکی از انواع گروه های انسانی که از راه یافتن بدان جامعه باز می مانند و حق زندگی و زنده ماندن را از دست می دهند،معلولان جسمی و عقب افتاده های ذهنی هستند.اعم از اشخاصی که قوز یا قد کوتاه دارند و یا دارای چشمان ضعیف و اندام شکسته هستند.چرا که مطابق با آموزه های دین زرتشتی،این  انسان ها «داغ خوردگان اهریمن» (شیطان صفت) به حساب می آیند و لازم است تا از اجتماع تصفیه شوند.

رضا مرادی غیاث آبادی،رنج های بشری،ص۶۱ و اوستا،وندیداد،ترجمه جلیل دوستخواه،فرگرد دوم،ص۶۶۵ تا ۶۷۳،بندهای ۲۹ و ۳۷

(۸): برِشنوم یا برِسنوم؛ از جمله مراسم مذهبی و از آیین های غسل و تطهیر در دیانت زرتشت است که با ادرار گاو (گمیز)،گرد وغبار و آب به مدت ۹ شب انجام می شد و به «برشنوم نه شب»معروف بوده است.

این غسل در گذشته در میان زرتشتیان به صورت گسترده انجام می شده است و اعضای هر خانواده باید آن را حداقل یک بار انجام می دادند.

(۹)سفرنامه جکسن،ابراهم و ویلیامز جکسن،ترجمه منوچهر امیری و فریدون بدره ای،انتشارات خوارزمی،ص۴۳۸-۴۳۹

دریافت نسخه P.D.F نوشتار

تصاویر منابع:

کپی برداری موبدها از ادیان ابراهیمی

دینکرد هفتم ص ۲۴۵ و ۲۴۶

ویل دورانت:«در قرون وسطی،حمام ویژه مسلمانان به شمار می آمد.»۱

 

یکی از مهمترین خدمات اسلام،نشر فرهنگ نظافت شخصی و استحمام است که در زندگی روزمره بشر نقشی اساسی و حیاتی دارد و در جای جای قرآن و سنت (احادیث صحیح) که دو منبع مهم اسلام هستند و دیگر کتاب های اسلامی به ویژه در زمینه فقه (احکام) به اهمیت و ضرورت طهارت (پاکیزگی و بهداشت) تصریح شده است.تا حدی که پاکیزگی؛نصف ایمان۲،یکی از شرایط کسب محبوبیت و دوست داشته شدن نزد الله۳، و حتی در جاهایی،رعایت نکردنش دلیل عذاب و مجازات معرفی شده است۴.

در این بین مطمئنا استفاده از آب حرف اول را می زند و به همین جهت هم در کتب فقهی به لحاظ میزان تاثیر در پاکیزگی،آب ها مورد تقسیم بندی قرار گرفته اند۵.

برای کارنامه عملی بهداشت مسلمانان هم همین بس که در روز می بایست حداقل برای ۵ وقت نماز (علاوه بر نوافل و تلاوت قرآن و یا به جهت استحباب و ثواب هرچه بیشتر آن) دارای وضو (که با آب صورت می گیرد) باشند و همین موضوع (شسته شدن دست ها،پاها و صورت) که در طول روز و به خاطر انجام کارهای روزمره بیشتر در معرض آلودگی قرار دارند خود گوشه ای از حکمت و ارزش این تشریع را می رساند.

چرا گفته شد خدمات؟! مگر پیش از اسلام وضعیت مردم از این بابت چگونه بوده است؟

قبل از آنکه به نقطه دیگری از جهان بپردازیم بهتر است نگاهی مستند داشته باشیم به وضعیت ایران پیش از اسلام یا به گفته جناب مرتضی مطهری:ایرانِ موبدی.

دیانت رسمی ایران پیش از اسلام،زرتشتی گری و سلسله ساسانیان به گواه تاریخ و تاریخ نگاران،زرتشتی ترین سلسله حکومتی بوده است. یکی از متون دینی مهم به جای مانده از آن دوران متن «ارداویراف نامه» است که به بیان اعتقادات زرتشتیان از زبان «ویراف» پس از مصرف «بنگ و حشیش» می پردازد!

جریانات باستانگرا با تظاهر به «طبیعت دوستی» سعی می کنند قداست افراطی آب و چگونگی اجرا و پیاده سازی این تفکر در ایران پیش از اسلام را با توجیهاتی همچون اینکه آب و دیگر عناصر را هرگز به معنای عبادت نمی پرستیده اند بلکه صرفا از آن پرستاری و مواظبت کرده اند و... وارونه جلوه دهند.

جناب رضا مرادی غیاث آبادی،باستان شناس، به نقل از ارداویراف نامه در مورد نوع نگاه (تحمیلی) آن دوران به آب و استحمام می نویسد:

«یکی دیگر از گناهان و اعمال زشت آدمیان به موجب متون زرتشتی،حمام رفتن زیادی است.چرا که به زعم آنان حمام رفتن موجب آلوده شدن آب و آتش و زمین می شده است.

در این زمینه در متن زرتشتی پهلوی ارداویرافنامه آمده است که او کسی را در دوزخ می بیند که : «اوم دید رووان مردیِ که گُه اود نَسا اود ریمَنی خوردن دهند»

«دیدم روان مردی که گُه و مردار و چرک به خوردش می دادند». ارداویراف می پرسد که گناه این مرد چه بود که چنین کیفر گرانی را تحمل می کند؟

سروش و آذر از سوی اهورامزدا جواب می دهند : «این رووانِ اوی دُروَند مردم که او گرمابَگی واس شُد هند»

«این روان آن مردم دروندی است که بسا به گرمابه می رفتند»۶.

در وهله اول ممکن است این تصور ایجاد شود که شاید موضوع و علت عذابی این چنین در این دیانت اسراف و عدم صرفه جویی باشد.اما با مطالعه دیگر مدارک دینی این آیین و همچنین نوشته های پژوهشگران متخصص متوجه بعد حقیقی موضوع می شویم.

پروفسور کریستین سن،شرق شناس و تاریخ نگار مطرح دانمارکی ضمن اشاره به تقدس افراطی آب و آتش در میان زرتشتیان از وضعیت نظافت و جایگاه حمام در بین آنان می نویسد:

«نصوص متعدد اوستا ثابت می کند،که پرستش عناصر طبیعی از اصول دیانت زردشتی بوده،چنانکه می دانیم زردشتیان کمال مواظبت را مرعی می داشته اند،که آب و آتش و خاک را آلوده نکنند.مؤلفان خارجی هم این مطلب را تأیید کرده اند.

آگاثیاس گوید (۲۴/۲) :«ایرانیان احترام آب را بیش از هر چیز واجب می شمردند،چنانکه حتی صورت خود را در آب نمی شستند و جز برای آشامیدن آب دادن به نباتات به این عنصر مقدس دست نمی زدند».

در کتاب وندیداد شرح مبسوطی راجع به آب و تأثیر آن در تطهیر مندرج است.فقط چیزی که در تطهیر مؤثرتر از آب محسوب می شد،بول گاو بود.»۷

اینکه پروفسور به نقل از وندیداد نوشته اند که بول (ادرار) گاو (و در جاهایی حتی ادرار گوسفند و انسان) در نظافت از آب مؤثرتر و پاک تر دانسته می شده فقط محدود به استعمال روی بدن نبود.بلکه در مواقع بسیاری (از عقد تا مرگ و...) دستور بر نوشیدن (معروف به:نیرنگِ) گُمیز (ادرار گاو) بود.

خانم پروفسور مری بویس شرق شناس و زرتشتی شناس مشهور که به ایران هم سفر کرده و علاوه بر تحقیقات علمی،نوشته های شان محصول و نتیجه مشاهدات ایشان از زندگی زرتشتیان است در کتاب   “A Persian stronghold of Zoroastrianism” در بخش قوانین و مراسم مربوط به تطهیر در مورد مرسوم بودن این نوشیدنی (نیرنگ) می نویسد که نیرنگ را با خواندن دعاهای مختلف بر ادرار گاو به مدت هفت روز،آن را برای خوردن آماده می کنند.آیین تقدیس ادرار به وسیله هفت موبد (روحانی زرتشتی) انجام می گرفت که در هر شب و به مدت شش شب باید یک وندیداد به طور دقیق بر روی نیرنگ به جا آورده شود.۸

خانم دکتر کتایون مزداپور زبان شناس و پژوهشگر زبان های باستانی ایرانی که خود متولد یزد و اصالتا زرتشتی است درباره مواقعی که از نیرنگ استفاده می شده می نویسد که :

«خوردن نیرنگ و به کار بردن آن تا سال ۱۳۵۰/۱۹۷۰ هنوز منسوخ نشده بود...در مواقعی چون پتت کردن (خواندن دعای توبه) پیش از سدره پوشی و بستن عقد ازدواج نیز هنگام نشوه رفتن و سی شور شدن اندکی از آن را می خوردند.

همچنین به ویژه آن را در دهان شخصی که در حال نزع بود یا جان سپرده بود،می ریختند.

این نام و رسم ها را امروزه بچه ها نمی شناسند.در هندوستان خوردن نیرنگ هنوز مرسوم است.»۹

پاکیزه تر بودن ادرار گاو نسبت به آب در نگاه زرتشتیان را در منابع بسیاری می توان یافت.

دوشن گیمن ایران شناس معروف بلژیکی در مورد برخی آداب دفن و تشییع زرتشتیان می نویسد  که مُرده ابتدا با گُمیز (ادرار گاو) و سپس با آب شسته می شود.۱۰

در اوستا نیز می خوانیم که زرتشتیان قبل از اینکه مردگان خویش را در جایی به نام دخمه طعمه سگان لاشخور و کرکس ها سازند می بایست تن و گیسوی خود را با شاش گاو و گوسفند یا انسان شستشو دهند.۱۱

این آلودگی و فاصله از بهداشت فقط به آیین زرتشتی هم ختم و خلاصه نمی شد بلکه دنیای مسیحیت و جهان اروپا هم (علی رغم تحریف گسترده امروزه تاریخ،نفوذ وسیع رسانه ای و گسترش بیماری غرب زدگی در میان مردم مشرق) به آن دچار بوده است.

ویل دورانت تاریخ نگار برجسته مسیحی-آمریکایی در کتاب تاریخ تمدن در مورد رسم و رسوم جهان مسیحیت در قرون وسطی می نویسد که:

«در قرون وسطی نظافت هنوز از صفات اولیای خدا و وسیله نزدیک شدن به درگاه حق محسوب نمی شد.

مسیحیان اولیه گرمابه های رومی را ناپسند،و این گونه مراکز را گودالهایی برای انحراف ها و هرج و مرج های جنسی می شمردند.به علاوه،چون به طور کلی در تعالیم مسیحیت سخن از نکوهش و ترک تن بود،رعایت اصول بهداشتی متضمن اجری نمی توانست باشد.»۱۲

این در حالیست که مسلمانان علاوه بر اعتقاد و رعایت ذاتی خودشان نسبت به پاکیزگی،به هرجا که قدم می گذاشتند هم اضافه بر تاسیس مساجد و مدارس و بیمارستانهاو...،توجه ویژه ای به تاسیس حمام داشتند و اساسا «حمام» ویژه مسلمانان به شمار می آمد.

اگر این ادعا صحت دارد پس آراستگی و نظافت ظاهری امروزی اروپا از کجا آمده است؟!

پاسخ را نیز در ادامه از قلم ویل دورانت می خوانیم:

«یکی از ثمرات جنگهای صلیبی رواج حمام های عمومی بخار در اروپا به تقلید گرمابه های مسلمانان بود.»۱۳

دقیقا زمانی که اروپا و دنیای مسیحیت نظافت و حمام را گناه می دانست مسلمانان در شهرهاشان هزاران حمام (با آب سرد و گرم) که در آنها پرسنل و آرایشگر برای زنان و مردان موجود بود داشتند.

خانم دکتر زیگرید هونکه (Sigrid Hunke) نویسنده و شرق شناس آلمانی:

«از زمانیکه به ژرمنها درس منزه بودن و بکارت اخلاقی نوع مسیحی داده شد،تا خجالت بکشند و بدانند که لخت بودن سبب تحریک جنسی و رابطه نامشروع خواهد بود،شستشوی بدن و نظافت هم – گرچه این نظافت در پستو و مخفی گاه هم انجام می توانست بگیرد – گناه شناخته شد.و به همین نسبت که نظافت و حمام کردن گناه شد،کثافت را هم منزه بودن و بکارت اخلاقی دانستند و جایگزین یکدیگرش کردند.

مشاهده این وضعیت برای مسلمانان تمیز،غیر قابل تصور بود.مسلمانان که شستشوی بدن یعنی نه تنها وظیفه مذهبیشان بود بلکه در آن آب و هوای گرم،میل طبعیشان نیز بود.

این بخصوص برای شهرنشینان بغداد،شهری که در قرن دهم میلادی با هزاران حمام گرم و کارگران حمام و مشتمالچی (ماساژ دهنده) و سلمانی و آرایشگر که برای مردها و همچنین برای زن ها امکان شستشوی هفتگی و حتی روزانه را فراهم کرده بود،غیر قابل تصور می نمود.

تازه بعد از اینکه جنگجویان صلیبی که از کشورهای اسلامی دیدن کرده بودند و مسافرینی که از اسپانیا و جزیره سیسیل آمده بودند و رسوم نظافت مسلمانان را آموخته بودند و از آن سرسختانه دفاع می کردند،سبب شد که دوباره شستشو و حمام کردن و نظافت،راه خود را در اروپا باز کند.

بدین ترتیب،سدی که اروپای مسیحی دور خودش کشیده بود تا در مقابل تمدن اسلامی خودش را حفاظت کند،از ده ها محل،قابل نفوذ شده بود.

صدها نفر از مردمانش با چشم و عقل خودشان،شیفته و مجذوب و بلکه باید گفت شاگرد تمدن مسلمانان شده بودند.»۱۴

بنابراین آیا دور از ذهن است که یکی از عوامل مهم گرایش ایرانیان به اسلام و ترک آیین غلط گذشته و آباء و اجدادی شان را مشاهده همین سطح پاکیزگی در اسلام در مقابل رسم و رسومات پیشین خودشان و سایر ادیان جهان دانسته شود؟!

پاکیزگی ای که محدود به تن و بدن نبود و در گام نخست ذهن و قلب را با عقیده ای پاک و بی شائبه،درخشش و صیقل می بخشید...

دریافت نسخه پی دی اف              

                                                                               

------------------------------------------------

منابع:

 

(۱):ویل دورانت،تاریخ تمدن،ج۴،بخش۴،ص۵۰۱

(۲): الطُّهُورُ شَطْرُ الإيمانِ .صحیح مسلم،صفحه یا شماره:۲۲۳

(۳): إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ التَّوَّابِينَ وَيُحِبُّ الْمُتَطَهِّرِينَ.آیه ۲۲۲ سوره البَقَرَة

(۴): استَنْزِهُوا من البول؛ فإنَّ عامَّة عذاب القبر منه . منبع:الدارقطني

(۵):در کتاب های فقهی،باب الطهارة،انواع المیاه

(۶): Gignoux,Philippe,Le Livre D`Arda Viraz,Paris,Editions Recherche sur les civilisations,1984,Chapitre 41.

رنج های بشری،رضا مرادی غیاث آبادی،ص۳۰

(۷): آرتور کریستین سن،ایران در زمان ساسانیان،ترجمه رشید یاسمی،ص۲۱۱و۲۱۲

(۸): A Persian stronghold of Zoroastrianis،Mary Boyce، The Laws and Raites of Purity،92

کانون دین زرتشتی در ایران،مری بویس،ترجمه حسین ابراهیمیان،انتشارات توس،بخش:قوانین و مراسم مربوط به تطهیر

 (۹): کتایون مزداپور،شمع و لنگری،ص ۳۵

(۱۰): دوشن گیمن،دین ایران باستان،ترجمه رویا منجم،نشر علم،ص ۱۴۸ تا ۱۵۰

(۱۱): اوستا،ترجمه جلیل دوستخواه،انتشارات مروارید،ج۲،ص۷۴۷-۷۴۸

(۱۲):تاریخ تمدن،ویل دورانت،جلد چهارم،عصر ایمان،بخش دوم،ابوالقاسم طاهری،انتشارات علمی و فرهنگی،ص۱۱۲۵

(۱۳):همان منبع

(۱۴): فرهنگ اسلام در اروپا،زیگرید هونکه،ترجمه مرتضی رهبانی،دفتر نشر فرهنگ اسلامی۱۳۶۲،ج۱،ص۹۴-۹۶

 

تصاویر مرتبط:

رنج های بشری ص ۳۴

زرتشتیان صورت خود را هم نمی شستند

فعالیت جدی جریانات باستانگرایی و زردشتی بازی ها از دوره ناصری آغاز و شدت آن در دوره پهلوی بود.بطوری که تحت نام روشنفکری و وطن دوستی،تاریخ پیش از اسلام ایران که باید از آن درس گرفته شود و مایه عبرت باشد تحریف و برجسته می شد و با تالیف کتاب هایی که امروزه هم مورد استناد جریانات باستانگراست،به اسلام تاخته می شد.

 

 

جناب مرتضی مطهری در کتاب "پیرامون انقلاب اسلامی" توضیح می دهد رژیم پهلوی چگونه از افشای دروغین بودن ادعای سوزاندن کتاب های ساسانیان در فتح ایران، جلوگیری می کرد:

«...در یکى از کنفرانس ها بعد از تمام شدن صحبت،دانشجوئى پرسید اگر اسلام به عنوان یک ایدئولوژى قادر بود ملت را نجات دهد و تمدنى بوجود آورد،چرا در طول چهارده قرن،چنین کارى انجام نداد ؟ در جواب او گفتم به دلیل همین بی خبرى من و شما از تاریخ اسلام،همین که شما و امثال شما نمی دانند که اسلام،یکى از عظیم ترین تمدن هاى تاریخ بشر را در طى پنج قرن بوجود آورده از جمله عوامل عقیم ماندن این فرهنگ است.

اگر ملت ما با فرهنگ اصیل خود قطع ارتباط نکرده بود،محال بود این چنین زیر بار سلطه ابرقدرتها برود تمام تلاش کشورهاى استعمارگر در بریدن و پاره کردن بندهاى وابستگى فرهنگى یک ملت به میراث هاى فرهنگى خویش است شما شاهد بودید که در جریان به اصطلاح جشن هاى دو هزار و پانصد ساله،رژیم چه تلاش گسترده اى را براى نفى تمدن اسلامى بکار برد در خصوص این گونه تلاش هاى رژیم ذکر موردى که براى خودم پیش آمده،بى مناسبت نیست.

در سالهاى گذشته آن زمان که حسینیه ارشاد به تعطیل کشانده نشده بود،اتفاق نیفتاد که در هیچ موردى موضوع سخنرانیها به روزنامه ها داده شود و آنها اعلان را چاپ نکنند جز در دو هفته اى که قرار شد من در مورد کتاب سوزی هاى مصر و ایران سخنرانى بکنم و تشریح کنم که داستان این کتاب سوزی ها مجعول است.

روزى که قرار بود سخنرانى انجام شود اعلان آن به روزنامه ها داده شد اما شب که روزنامه ها درآمد،هیچکدام اعلان را چاپ نکرده بودند وقتى موضوع را پرس و جو کردیم،گفتند از بالا دستور داده اند در همان زمان ما نتوانستیم در کتاب (( خدمات متقابل ایران و اسلام )) که در دست چاپ بود جریان کتاب سوزى را بنویسیم زیرا اعلام کرده بودند که اجازه چاپ نخواهند داد.

رژیم سالها در میان ما تبلیغ می کرد که اسلام نه تنها تمدنى را پایه گذارى نکرد بلکه تمدن هاى گذشته را هم نابود کرد من به آن برادر دانشجو گفتم که اگر اسلام در طول تاریخ و در بدو ظهور خود هیچ تمدنى ایجاد نکرده بود،حرف شما صحیح می بود اما ما پنج قرن بر جهان سیادت علمى و فرهنگى داشتیم،تا آنجا که اروپاى امروز خود را مدیون تمدن و فرهنگ اسلامى می داند.

من در موضوعاتى که مورد تحقیقم بوده اند برایم مثل روز روشن است که فلسفه هاى اجتماعى اسلام،بمراتب مترقى تر از فلسفه هاى زندگى غربى است.
اقبال لاهورى , فلسفه اى دارد به نام فلسفه خودى و منظورش از این فلسفه بازگرداندن ملت هاى مسلمان به خود اسلامى خودشان است...»


منبع: صفحه ۹۷ کتاب پیرامون انقلاب اسلامی نسخه چاپی و صفحه ۱۲۲ و۱۲۳نسخه الکترونیکی

بسیاری از شبهات (دروغ ها وعوام فریبی های) اسلام ستیزان در گذشته پاسخ داده شده اند و به راحتی می توان با استفاده از اینترنت و جستجویی نه چندان سخت به آن پاسخ ها و استدلال های صورت گرفته در آنها دست یافت.

یکی از این شبهات که با آب و تاب هم مطرح می شود و در حقیقت در بردارنده نوع رفتار و اعمال خود این جریانات اسلام ستیز در مقابل جوامع و ملت ها هست که در طول تاریخ روا داشته اند و به خاطر ضربه فکری ای که از اسلام خورده اند و ضعف عقیدتی در مقابل اسلام سعی می کنند،از روی ناجوانمردی و عناد به اسلام و مسلمانان نسبت مذبوحانه و بی حاصل بدهند؛افسانه کتاب سوزان و دشمنی با کتاب و دانش (مشهور به افسانه کتابسوزی ایران و مصر) است.

 

 

ویل دورانت (William James Durant) نویسنده و تاریخ نگار برجسته آمریکایی که تقریبا همگان با اثر پر آوازه اش «تاریخ تمدن» آشنا هستند با طرح این سوال که :آیا واقعا عَمرو بن عاص (رَضِيَ اللهُ عَنهُ،سردار و صحابی گرامی پیامبر اسلام ) کتابخانهٔ اسکندریه را به سوختن داد؟ به بررسی و پاسخ این ادعا و افسانه می پردازد:

 

«آیا واقعاً عمرو کتابخانهٔ اسکندریه را به سوختن داد؟

 

این قضیه اول بار در کتاب عبداللطیف بغدادی (۵۵۸-۶۲۹ه ق ،۱۱۶۲-۱۲۳۱م)،یکی از علمای اسلام،آمده است.پس از آن ابن العبری (۶۲۴-۶۸۵ه ق،۱۲۲۶-۱۲۸۶م)،یک مسیحی یهودی نژاد از مردم مشرق شام،که به نام ابوالفرج یک تاریخ مختصر عالم به عربی نوشته بود،قصه را با تفصیل بیشتر نقل کرد و گفت که یکی از مردم اسکندریه به نام یوحنا فیلوپونوس از عمرو تقاضا کرد نسخه های کتابخانه را به او ببخشد،عمرو نامه ای به خلیفه نوشت و از او اجازه خواست،و به گفتهٔ روایت عمرو بدو جواب داد:«اما دربارهٔ کتابها،اگر مندرجات آن موافق کتاب خداست که احتیاجی بدان نداریم،و اگر مخالف آن است که به کار نمی خورد؛همه را بسوزان.»و این حکایت افسانه مانند،این جواب افسانه آمیز را چنین خلاصه می کند:«همه را بسوزان که مندرجاتشان در یک کتاب،یعنی قرآن،هست.»به گفتهٔ ابن العبری،عمرو فرمان داد تا کتابها را بین حمامهای شهر توزیع کردند تا به جای سوخت به کار رود،و تا مدت شش ماه طومارهای پاپیروس و پارشمن سوخت ۴۰۰۰ کوره بود (۲۲ه ق،۶۴۲م).

از جمله دلایل ضعف این روایت این است که:

۱) قسمت مهم کتابخانهٔ اسکندریه را مسیحیان متعصب به دروان بطرک تئوفیلوس به سال ۳۹۲ میلادی سوزانیده بودند؛

۲) باقیماندهٔ کتابخانه همچنان مورد بی اعتنایی و دستبرد کسان بود و پیش از سال ۶۴۲ میلادی قسمت اعظم آن از بین رفته بود؛

۳) در مدت پنج قرنی که از وقوع تا ثبت حادثهٔ مفروض در کتاب عبداللطیف بغدادی فاصله بود،هیچ یک از تاریخنویسان مسیحی دربارهٔ آن سخن نیاورده اند،در صورتی که سعید بن البطریق،تاریخنویس مسیحی،که از سال ۳۲۱ ه ق (۹۳۳ م) اسقف اعظم اسکندریه بود،فتح این شهر به دست اعراب را با تفصیل فراوان نقل کرده است.به همین جهت،غالب تاریخنویسان این قضیه را نمی پذیرند و آن را افسانه می پندارند

 

منبع:تاریخ تمدن،ویل دورانت،ابوالقاسم پاینده،انتشارات علمی و فرهنگی۱۳۸۱،ج۴،بخش اول،ص۳۶۱

 

تاریخ تمدن ویل دورانت

رفتار و عملکرد خود در برابر دیگر ادیان و پیروانشان و نوع نگاه خودشان به علم و دانش را سعی می کنند با ساختن افسانه هایی مهمل و بی اساس،به اسلام و مسلمانان نسبت بدهند.

 

 گوستاو لو بُن (Gustave Le Bon) فیلسوف،مورخ و پزشک مطرح فرانسوی در این زمینه می نویسد:

 

 

«راجع به سوزاندن کتابخانه اسکندریه که عمر را به آن متهم ساخته اند همین قدر می نویسم که یک همچو حرکت وحشیانهٔ تا اینقدر مخالف با وضع و عادات این فاتحین بوده که واقعا جای بسی تعجب است که یک همچو افسانهٔ مهملی چگونه درین مدت متمادی به شهرت خود باقیمانده و آنرا تلقی به قبول نموه اند.

لیکن در عصر حاضر بطلان این عقیده به درجه ای ثابت و محقق شده که دیگر محتاج به تحقیق و بررسی زایدی نیست.

این مطلب به طور کلی معلوم و مبرهن گردیده که قبل از اسلام خود نصاری همانطوری که همهٔ معابد و خدایان اسکندریه را با نهایت اهتمام منهدم نمودند کتابخانه نامبرده را هم سوزانیده بر باد دادند و از کتب نامبرده در زمان مسلمین چیزی باقی نمانده بود تا آنرا بسوزانند.»

منبع:تمدن اسلام و عرب،گوستاو لو بن،ترجمه فخر داعی گیلانی،چاپخانه علمی۱۳۱۸،ص۲۷۵

گوستاو لو بن

«وقتی موبدها (روحانیون زرتشتی) از روی اسلام کپی برداری می کنند!»

با استناد به پروفسور کریستین سن

 

گاهی می بینیم جریانات باستانگرای اسلام ستیز به جهت وجود تشابهاتی در یک سری موضوعات همچون ماجرای خلسه ویراف و پل صراط و...،ادعا می کنند تمام ادیان ابراهیمی همچنین اسلام از آیین زرتشت تقلید کرده اند!

در طول تاریخ دین زرتشت بارهای بار توسط موبدان (روحانیون زرتشتی) آپدیت و بروز رسانی شده است و یکی از مهمترین این آپدیت ها زمانی رخ داد که اسلام وارد ایران شد.موبدان زرتشتی پس از مشاهده اسلام آوردن ایرانیان و خرده گرفتن آنها به عقاید زشت و خلاف عقل دین زرتشت،بسیاری از خرافات و این احکامات را از اوستا حذف کردند.

پروفسور کریستین سن،ایران شناس و تاریخ نگار مشهور دانمارکی نوشته است:

«قراینی در دست داریم،که از روی آن می توان گفت شریعت زردشتی در قرن نخستین تسلط عرب تا حدی اصلاح شده و تغییر پیدا کرده است و زردشتیان خود مایل بوده اند،که بعضی از افسانه ها و اساطیر عامی و بعضی از اعتقاداتی را که در فصول اوستا ثبت شده بود،حذف کنند.»۱

زمانی  به این موضوع عادی و پیش پا افتاده نگاه خواهیم کرد که بدانیم تا همین چند سال پیش و حتی شاید بتوان گفت در همین زمان ما هم موارد مهمی بوده که دیگر توسط خود زرتشتیان منسوخ و تقریبا به فراموشی سپرده شده اند.

مواردی همچون درون دخمه گذاری مردگان و طعمه سگان لاشخور و کرکس ها کردن آنها و رسم استحمام با «گُمیز» (ادرار گاو،گوسفند و انسان) و نوشیدن «نیرنگ» (ادرار گاو که طی مراسمی خاص تهیه می شده است) که در سال ۱۳۵۰ (دوره پهلوی) برچیده شد اگرچه که هم اکنون هم به گفته خانم دکتر کتایون مزداپور که اصالتا متولد یزد و زرتشتی هستند،در میان زرتشتیان (پارسیان) هند مرسوم و متداول است و باز به قول خود خانم دکتر مزداپور «این نام و این رسم ها را امروزه بچه ها نمی شناسند».۲

پروفسور کریستین سن در پاورقیِ نقل قولی که از ایشان بازگو شد هدف اصلی از آن تغییرات در آیین زرتشتی را  می نویسد:

«به عقیده نیبرگ (دین،ص۱۴-۸ و ۲۹-۴۲۶) اوستا در مدارس دینی همیشه سینه به سینه حفظ می شده و تدوین قوانین اوستایی در اثر رقابت ادیان خارجی (دین یهود،مسیحی،بخصوص مانوی) صورت گرفته است،که دارای کتب مقدس بوده اند،ولی این اوستای مدون عملا هرگز اهمیتی نداشته است و به همین علت هم بعدها بعضی نسک های ساسانی فراموش شده.»۳

بنابراین برعکس ادعای جریانات اسلام ستیز که هدفشان مخدوش کردن چهره وحی و شریعت آسمانی اسلام است،نه تنها این اسلام نبوده که کپی برداری کرده بلکه خود زرتشتیان علاوه بر تقلید،بخش هایی مهم از اعتقادات و احکام خود را به لحاظ زشتی ای که دارا بودند و در جهت مقابله فکری با اسلام و دیگر ادیان حذف کرده یا تغییر داده اند و این شریعتی که (با تمام ایرادات عقیدتی و فقهی مخالف فطرت و عقل بشر همچون اعتقاد به دوگانگی و چندگانگی خدایان در برابر یکتاپرستی،ازدواج با محارم و مشروعیت بنگ و حشیش و...) امروزه ما به عنوان دین زرتشتی می شناسیم اصل و تمام دین و اعتقادی نیست که در زمان های پیشین بر قرار بوده است.در حقیقت محصول کوشش فوق العاده و فرآوری شده موبدها در مقابل اسلام است.

پروفسور کریستین سن:

«ما دین زرتشتی را از دو طریق مختلف می شناسیم،یکی از راه اوستای فعلی و کتب دینی پهلوی،که بعد از ساسانیان به رشته تحریر آمده است،دیگر از راه کتب اجانب،که راجع به این شریعت در زمان ساسانیان مطالبی نوشته اند.این دو طریق با هم تفاوت هایی دارند،ولی از مطالب مذکور سبب اختلاف آنان را در می یابیم.

شریعت زردشتی،که در زمان ساسانیان دین رسمی کشور محسوب می شد،مبتنی بر اصولی بود،که در پایان این عهد بکلی میان تهی و بی مغز شده بود.انحطاط قطعی و ناگزیر بود.

هنگامی که غلبه اسلام دولت ساسانی را،که پشتیبان روحانیان بود واژگون کرد،روحانیون دریافتند،که باید کوشش فوق العاده برای حفظ شریعت خود از انحلال بنمایند.این کوشش صورت گرفت.

عقیده به زروان و اساطیر کودکانه را،که به آن تعلق داشت،دور انداختند و آیین مزدیسنی را،بدون شائبه زروان پرستی،مجددا سنت قرار دادند.در نتیجه قصصی که راجع به تکوین جهان در میان بود،تبدیل یافت.پرستش خورشید را ملغی کردند،تا توحید شریعت اوهرمزدی بهتر نمایان باشد،مقام میثر (مهر) را طوری قرار دادند،که موافق با مهر یشت عتیق باشد.بسی از روایات دینی را یا بکلی حذف کردند یا تغییر دادند و بخش هایی از اوستای ساسانی و تفاسیر آن را،که آلوده به افکار زروانیه شده بود،در طاق نسیان نهادند،یا از میان بردند.این نکته قابل توجه است که یشت های مربوط به تکوین که خلاصه آنها در دینکرد باقی مانده،به قدری تحلیل رفته است،که چند سطری بیش نیست،و از آن هم چیزی مفهوم نمی شود.

همه این تغییرات در قرون تاریک بعد از انقراض ساسانیان واقع شده است.در هیچ یک از کتب پارسی اشاره بدین اصلاحات نرفته است.

این شریعت اصلاح شده زرتشتی را چنان وانمود کرده اند که همان شریعتی است که در همه ازمنه سابق برقرار بوده است.»۴

علاوه بر این که ادعای کپی برداری اسلام از آیین زرتشت جاهلانه و کذب محض است،مطالب  بالا خود دلیل محکم دیگری است بر واهی و باطل بودن افسانه کتابسوزی و اجبار ایرانیان به ترک آیین گذشته آباء و اجدادی شان و پذیرش دین اسلام که این جریانات به اسلام و مسلمانان نسبت می دهند.

و در خاتمه یکی از دلایل و علت های اصلی رها شدن و نابودی منابع دینی زرتشتی بعد از آن همه به قول پروفسور «کوشش فوق العاده» موبدها در جلوگیری از انحلال این آیین،بعد از فتح اسلامی ایران،افزون بر گرایش ایرانیان به اسلام،مشکلات مادی طبقه اشرافیِ روحانی این دین بود که پیش از اسلام از طریق حکومت های وقت (به ویژه ساسانیان) و از جیب مردم تغذیه می کردند.

پروفسور کریستین سن:

«گاهی شخص به فکر می افتد،که چرا قسمت بیشتر اوستای ساسانی،در ازمنه اسلامی نابود شده است.

می دانم،که مسلمانان زردشتیان را اهل کتاب می شمرده اند،بنابراین نابود شدن کتب مقدس آن طایفه را نمی توان به تعصب اسلامیان منسوب کرد و چنانکه دیدیم بیشتر قسمت های اوستای ساسانی در قرن نهم میلادی هنوز موجود بوده،یا لااقل ترجمه پهلوی آنها بانضمام تفسیر معروف بزند را در دست داشته اند.

مسلماً صعوبت زندگانی مادی،که در آن تاریخ گریبان گیر زردشتییان شده بود،مجال نمی داد که نسلا بعد نسل این مجموعه بزرگ مقدس را رونویس کنند و از اینجا پی می بریم،که چرا نسک های حقوقی و نظایر آن در طاق نسیان مانده است،زیرا که در آن زمان دولت زردشتی وجود نداشت و نسک های حقوقی بی فایده و خالی از اهمیت و اعتبار می نمود.»۵

 

منابع:

(۱): کریستین سن،ایران در زمان ساسانیان،رشید یاسمی،دنیای کتاب۱۳۶۸،ص ۲۰۸-۲۰۹

(۲):کتایون مزداپور،شمع و لنگری،به کوشش ویدا نداف،هیرمبا،ص۳۵

(۳): کریستین سن،ایران در زمان ساسانیان،رشید یاسمی،دنیای کتاب۱۳۶۸،پاورقی ص ۲۰۹

(۴):همان،ص۵۷۱

(۵):همان،ص۲۰۸

دریافت نسخه پی دی اف

 

کپی برداری موبدها از ادیان ابراهیمی

بررسی ادعای کتاب سوزان در ایران توسط مسلمین در قرون اول اسلامی

 

دفترچه:[ویرایش شده و به نقل از وبلاگ:من مسلمانم]


بخش سوم:شاهزاده و داستان
 


به نام خدا


در سومین گفتار به بررسی سومین ادعای مدعیان کتاب سوزی می پردازم . دولتشاه سمرقندی (متوفی۹۰۰هـ ) گزارشگر این واقعه در کتاب تذکرة الشعراء خویش اینچنین می گوید :


حکایت کنند که امیر عبدالله بن طاهر که به روزگار خلفای عباسی امیر خراسان بود روزی در نیشاپور نشسته بود ، شخصی کتابی آورد و به تحفه پیش او بنهاد ، پرسید که این چه کتابست ، گفت این قصه وامق و عذراست و خوب حکایتی است که حکما به نام شاه نوشیروان جمع کرده اند ، امیر فرمود که ما مردم قرآن خوانیم به غیر از قرآن و حدیث پیغمبر چیزی نمی خواهیم ما را از این نوع کتاب در کار نیست و این کتاب تألیف مغانست و پیش ما مردودست ، فرمود تا آن کتاب را در آب انداختند و حکم کرد که در قلمرو من هر جا که از تصانیف عجم و مغان کتابی باشد جمله را بسوزانند ، از این جهت تا روزگار آل سامان اشعار عجم را ندیده اند و اگر احیانا نیز شعر گفته اند مدون نکرده اند.(۱)


گزارش مذکور از واقعه ای که حدود ۷۰۰ سال قبل از آن اتفاق افتاده سخن می گوید و هیچ منبعی قبل از آن به این روایت اشاره ننموده است . محققین ایرانی و غیر ایرانی بر این گزارش ایرادهایی وارد نموده اند که در اینجا به سخن شش نفر از این محققین اشاره خواهد شد .
از محققین خارجی که در این زمینه اظهار نظر نموده اند می توان باسورث ، فرای و بارتولد را نام برد .
از میان این سه نفر باسورث تقریبا مفصل تر از دیگران این مطلب را موشکافی می کند و دلایل خود را برای رد این داستان به ترتیب زیر بیان می کند :
۱. وقتی مامون در سال ۸۰۹ مـ / ۱۹۳ هـ وارد مرو شد یک شاعر محلی به نام عباس یا ابوالعباسبا یک شعر فارسی از وی استقبال نمود .
۲.  در همین دوره زرتشتیان شروع به نوشتن کتب نمودند ، تاثیر این قرن بر دایرة المعارف دینکرد نیز واضح است.
۳.  نامه های منوچهر بلندپایه ترین کشیش فارس و کرمان نشانگر وجود جامعه زرتشتی در همین قرون در نیشابور است سپس نویسنده بسیاری از افراد را نام می برد که در همین دوره با زرتشتی ها گفتگو داشته اند .
۴.  اطرافیان امرای طاهری به این زبان شعر می گفته اند ، مانند واقعه ای که ابوتمام طائی شاعر بزرگ عرب پیش عبدالله بن طاهر آمد و در آنجا شیفته کنیزکی شد که به فارسی شعر می خواند .
۵.  ابن طیفور از یحیی بن حسن نقل می کند که وی می گوید : من نزد محمد بن طاهر کنار برکه ای نشسته بودم و یکی از غلامانم را صدا زدم و با او به فارسی حرف زدم . عتابی که همانجا بود وارد شد و با من به فارسی سخن گفت . به او گفتم : از کجا فارسی را می دانی ؟ . گفت : من سه بار به کشورتان آمده ام و کتاب هایی را که در خزانه ی مرو بود نوشته ام و این کتاب ها تا الان همانجایی است که یزدگرد است . آنچه را که لازم داشتم از آنها رونوشت برداشتم و ده فرسخ از آنجا دور شده بودم و به روستایی به نام ذودر رسیده بودم که به یاد آوردم که از یکی از کتب که نیاز داشتم رونوشت برنداشته ام . برگشتم و یک ماه در مرو ماندم . پرسیدم : چرا از کتابهای عجم رونوشت برداشتی ؟ . گفت : معانی و بلاغت در کتب عجم است . لغت مال ماست و معانی مال آنها سپس با من به زبان پارسی بسیار سخن گفت . (۲)
فرای نیز صحت روایت مورد نظر را زیر سوال برده و به روایت ورود مامون به مرو استناد می کند .(۳)
بارتولد نیز در دایرة المعارف اسلام ویرایش نخست از صفحه ۶۱۴  به بعد در این مورد سخن گفته و آن را رد می کند .(۴)
محققین ایرانی نیز در مورد این روایت اظهار نظر نموده اند و صحت آن را زیر سوال برده اند . در اینجا نظر سه نفر از آنها را نقل می کنم .
ملک الشعرای بهار در «سبک شناسی» اش درباره عصر تیموری که تذکرة الشعرا در همین عصر نوشته شده است می نویسد :
اهمال و تکاسل و عدم غور و عدم تحقیق و تتبع در تمام امور (از امور سیاسی و ملکداری گرفته تا شعر و نثر و تاریخ و تذکرة و دیانت و تصوف و امانت و تقوی) رسوخ یافت اینک ما برای نمونه ی لاقیدی و تکاسل و عدم تحقیق و تتبع و آشنا نبودن غالب نویسندگان به کتب قدیم ، خاصه کتب عربی که یگانه مأخذ هر علم و فنی بوده است ، مثالی از بهترین کتب ادبی آن عصر یعنی » تذکرة الشعرا » تألیف امیر دولتشاه بن علاء الدولة بختیشاه الغازی السمرقندی که در سنه ۸۹۲  هجری به اتمام رسیده است نقل می کنیم .
سپس نمونه هایی از اشتباهات دولتشاه را یادآور می شود که در اینجا دو مورد از این اشتباهات را نقل می کنم :
او مطابق حدس و قیاس که درباره ی شعرای فارسی نیز روا داشته است عمل کرده و مقدماتی بی اساس در هم آمیخته است .هیچ کس از عرب تا عجم چنین حکایتی درباره ی ابوالعلا نیاورده است .(۵)
عبدالحسین زرین کوب مورخ مشهور معاصر در کتابهای مختلف خویش در مورد این روایت و یا کتاب دولتشاه اظهار نظر نموده است که نمونه هایی از آن نقل می شود :
این حکایت را دولتشاه سمرقندی در قرن نهم هجری نقل کرده است و از جعل و یا لا اقل مبالغه خالی نیست.(۶)
درین زمان که به علت تجربه ی حوادث غریب و فوق العاده ی دوران تاتار ، ذوق عامه به قبول شایعات و نقل روایات افسانه ای در باب اشخاص تاریخی رغبت و آمادگی نشان می داد دولتشاه در طی تذکره ی خویش روح عصر را به نحو بارزی منعکس کرد. تمسک به مناسبتهای ضعیف برای استطرادهای طولانی که دستاویز اظهار اطلاعات باشد و اقدام به نقل روایات عاری از نقد و تحقیق و احیانا مغایر با واقعیت تاریخ به نحوی که مایه ی اعجاب خواننده گردد، شیوه تذکره نویسی وی را از جهت تاریخی کم بها و از جهت نویسندگی غالبا ملال انگیز نمود. . بلکه در ترجمه احوال شعرا و اسناد آثار به مؤلفان هم مرتکب خطاهایی شد که در اعتماد بر اقوال یا بر حافظه اجتناب ناپذیر می شود و همین معنی به اعتبار تذکره ی او لطمه ی بسیار زد .(۷)
وی در مورد کتاب هایی که در تذکره شعرا نوشته شده و کتاب دولتشاه را نیز در همین ضمن نام می برد می نویسد :معلومات تاریخی آنها را به سبب عدم دقتی که غالب آنها در مورد ذکر سنین و وقایع داشته اند باید با نهایت احتیاط تلقی نمود و غالبا باید آن معلومات را با آتچه از دواوین شعرا و مآخذ دیگر بر می آید تطبیق و تلفیق نمود.(۸)
سید محیط طباطبایی که از محققین به نام کشورمان می باشد در این مورد می نویسد :
در سراپای این چند سطر فقط یک عبارت درست هست و آن امیر خراسان‏ بودن عبد الله طاهر است.عجب است این عبد اللّه طاهر همان ایرانی زاده‏ ای است‏ که از پرتو خدمت به مأمون ، خود و پدرش به امارت خراسان و شرطه بغداد و امارت مصر رسیدند و این مأمون همان کسی است که ولع او به نقل و جمع‏ آثار اوائل تا درجه ی شیفتگی می‏ رسیده است در فهرست ابن ندیم و مقدمه‏ جاودان خرد هوشنگ و کتاب دینکرد پهلوی داستان‏ها از عشق و علاقه ی مأمون‏ به آثار پهلوی و یونانی ذکر شده است که نشان می دهد عبد اللّه طاهر زیردست او اگر کتابی مانند وامق و عذرا به دست می‏ آورد بایستی آن فورا پیش او بفرستد.
این عبد الله طاهر که دولتشاه به او چنین نسبت می دهد که می گفت غیر از قرآن و حدیث پیغمبر چیز دیگری نمی‏خواهیم برای رفع نیازمندی کشاورزان‏ خراسان دستور داده بود،همه ی رسوم و اصول مربوط به کاریزها را گرد آورند و کتاب کاریزنامه‏ ای به زبان عربی جهت دستور العمل عمومی تدوین می کرد. اگر وامق و عذرا را او به آب افکنده بود پس ترجمه ی عربی ابو ریحان و ترجمه ی شعر فارسی عنصری از روی کدام اصل صورت گرفته بود و در صورتی‏ که همه‏ تصانیف و مقال عجم را دستور داده بود بسوزانند آیا این کتاب دینکرد را در همان‏ زمان ممکن بود بجای اوستا از روی چه کتابی تلخیص و تدوین کنند و این‏ متون متعدد پهلوی که در دست مردم باقی مانده است از کجا بوجود آمده است؟(۹)


با توجه به مطالبی که آورده شد به نظرم نیازی به توضیحات اضافی نباشد و موضوع برای خوانندگان واضح و روشن باشد.

دفترچه:[ویرایش شده و به نقل از وبلاگ:من مسلمانم]

———————————————————————
(۱) دولتشاه سمرقندی ، تذکرة الشعراء ص ۲۶
(۲)   Iran. Journal of the British Institute of Persian Studies Volume 7 pp 103-106
(۳) The Cambridge History of Iran, Volume 4 pp 105-106
(۴) E. J. Brill’s first encyclopaedia of Islam 1913-1936 Volume 7 pp 614-615
(۵) رجوع شود به سبک شناسی اثر ملک الشعرای بهار صص ۱۸۵-۱۹۰
(۶)  تاریخ ایران بعد از اسلام زرین کوب ص ۵۱۳
(۷) از گذشته ی ادبی ایران زرین کوب ص ۱۵۸
(۸) تاریخ ایران بعد از اسلام زرین کوب ص ۶۸
(۹) مجله وحید شماره۱۰۹ ص ۱۱۰۸

 

آتشی که هرگز روشن نشد ۱

آتشی که هرگز روشن نشد ۲

بررسی ادعای کتاب سوزان در ایران توسط مسلمین در قرون اول اسلامی

 

دفترچه:[ویرایش شده و به نقل از وبلاگ:من مسلمانم]

بخش دوم:قتیبه و اهل خوارزم


به نام خدا


در این مقاله به دومین دلیل مدعیان «کتاب سوزی مسلمانان در ایران» می پردازیم. ابوریحان بیرونی دانشمند پرآوازه اهل خوارزم تنها ناقل این گزارش است. وی در کتابش «آثار الباقیة» اینچنین می نویسد :


و لما فتح قتیبة بن مسلم خوارزم المرة الثانیة بعد ارتداد أهلها ملّک علیهم اسکجموک بن ازکاجوار بن سبری بن سخر بن ارثموخ و نصبه للشاهیة و خرجت الولایة من أیدی نسل الأکاسرة و بقیت الشاهیة فیهم لکونها موروثة لهم و انتقل التاریخ إلی الهجرة علی رسم المسلمین و کان قتیبة أباد من یحسن الخط الخوارزمی و یعلم أخبارهم و یدرّس ما کان عندهم و مزّقهم کل ممزّق فخفیت لذلک خفاءا لا یتوصل معه إلی معرفة حقائق ما بعد عهد الإسلام.(۱)
و چون قتیبة بن مسلم در دفعه ی دوم خوارزم را گرفت و اهل آن مرتد شده بودند ، اسکجموک بن ازکاجوار بن سبری بن سخر بن ارثموخ را برای ایشان پادشاه قرار داد و ولایت از دودمان اکاسره بیرون رفت و تنها شاهی در ایشان چون ارثی بود پایدار ماند و تاریخ ایشان به هجری منتقل شد و با دیگر مسلمانان در تاریخ توافق رأی حاصل کردند. قتیبة بن مسلم هر کس را که خط خوارزمی می دانست از دم شمشیر گذرانید و آنانکه از اخبار خوارزمیان آگاه بودند و این اخبار و اطلاعات را میان خود تدریس می کردند ایشان را نیز به دسته ی پیشین ملحق ساخت بدین سبب اخبار خوارزم طوری پوشیده ماند که پس از اسلام نمی شود آنها را راست دانست.(۲)
همچنین وی می نویسد :
لما کان من اهلاک قتیبة بن مسلم الباهلی کتبتهم و قتله هرابذتهم و احراقه کتبهم و صحفهم بقوا أمیین یقولون فیما یحتاجون الیه علی الحفظ فلما طال علیهم الأمد فاتهم ما اختلف فیه و حفظوا ما اتفق علیه ثم الله أعلم.(۳)
قتیبة بن مسلم باهلی نویسندگان و هربدان خوارزم را از دم شمشیر گذرانید و آنچه مکتوبات از کتاب و دفتر داشتند همه را طعمه ی آتش کرد و از آن وقت خوارزمیان امی و بیسواد ماندند و تنها اعتماد ایشان در نیازمندیهای تاریخ به نیروی حافظه است و چون زمان طولانی شد مورد اختلاف خود را فراموش کردند و آنچه را که همگی بر آن بودند در خاطرها بماند.(۴)

 

  • شخصیت ابوریحان:


نخست قصدم بر آن نبود که در این مقاله در مورد شخصیت ابوریحان سخنی بگویم. اما سخن برخی افراد که در مورد ابوریحان بی انصافی کرده اند مرا به اضافه کردن این بخش به مقاله ام وادار نمود. در تحقیقی که برای نوشتن این مقاله داشتم چند بار به این مطلب برخورد نمودم که گفته بودند ابوریحان از آن رو گزارش های مذکور را نقل نموده که ملی گرا بوده و با عرب و دینشان (یعنی اسلام) دشمنی داشته است . اما کتب ابوریحان سخنی دیگر می گویند. شاید آنچه که وی در فصل چهارم از کتابش «الصیدنة فی الطب» نقل می کند نظر کامل وی را در مورد اسلام و زبان عربی آشکار کند :


دین و دولت ما به لحاظ گذشته خود عربی است .[ آنها] توأمان اند که بر فراز یکی از آنها نیروی الهی در اهتزاز است و بر فراز دیگری دست آسمانی [گسترده است].
بارها طوایف گوناگون از زیردستان به ویژه گیلانیان و دیلمیان گرد هم آمدند تا جامه توحش به دولت بپوشند اما آرزوی آنها برآورده نشد. روزانه پنج بار تا اذان در گوش هایشان به صدا در می آید ، صف اندر صف پشت سر امامان به نماز [می ایستند] و قرآن عربی مبین را می خوانند ، در مسجدها پارسایی را به این [زبان]برایشان موعظه می کنند – » [گسترده] بمانند بر دست ها و دهن » ، ریسمان اسلام پاره نشود و دژ آن ویران نگردد.
علوم را از همه سرزمین های جهان به زبان عرب ها نقل کرده اند ، آنها خود را آراسته اند ، دل پسند شده اند و زیبایی های زبانی آنها در شریان ها و وریدها دویده است ، هر چند که هر ملتی گویش خود را زیبا می پندارد ، به آن خو گرفته و به هنگام نیاز همراه معاشران و امثال خود آن را به کار می برد . من این را با خود قیاس می کنم : اگر علمی به آن زبان [خوارزمی] که مطلوب طبع من است جاودانه شود ، چنان بیگانه نماید که شتر بر ناودان و زرافه در آبراهه. پس به زبان های عربی و فارسی پرداختم . در هر یک از آنها تازه واردم ، به زحمت آنها را آموختم اما نزد من دشنام دادن به زبان عربی خوش تر از ستایش به زبان فارسی است.(۵)


دوباره به موضوع مقاله که گزارش ابوریحان از فتح خوارزم است برگردیم.

 

  • عدم تطابق با دیگر گزارش های تاریخی:


گزارش ابوریحان از فتوحات خوارزم که در سال ۹۳ هجری اتفاق افتاده سخن می گوید. در مورد این گزارش مطالبی قابل توجه است :
نخست آنکه گزارش های تاریخی با آنچه که ابوریحان نقل نموده تطابق ندارد . باید دانست که خوارزم در زمان قتیبه دو بار فتح شد.
نخستین بار شهر با صلح فتح شد و هیچ جنگی روی نداد. طبری این واقعه را در تاریخش ذکر می کند.(۶)
پس از شورش اهالی خوارزم دیگر بار لشکر مسلمین به سوی خوارزم حرکت نمود و این بار شهر با جنگ فتح شد.(۷)
عدم تطابق گزارش ابوریحان با آنچه که طبری نقل نموده از آن جهت است که در فتح نخست که قتیبه فرماندهی مسلمانان را بر عهده داشت جنگی روی نداد و کسی کشته نشد . فتح دوم اگر چه با اشاره ی قتیبه بود اما قتیبه نه در جنگ حضور داشت و نه بعد از فتح دوم به خوارزم آمد. آنچه که طبری در مورد واقعه ی فتح دوم نقل می کند اینچنین است:
سپس قتیبه مغیرة بن عبدالله را پس از عبدالله به همراه لشکر به سوی خوارزم فرستاد . این خبر به آنها رسید و هنگامی که مغیرة آمد فرزندان کسانی که خوارزمشاه آنها را کشته بود از وی کناره گیری کردند و گفتند : تو را کمک نمی کنیم . آنگاه وی به سوی شهرهای ترک گریخت و مغیره وارد (شهر) شد و (افرادی) را اسیر گرفت و عده ای را کشت . و باقی ماندگان با وی صلح نمودند و از آنان جزیه گرفت و پیش قتیبه بازگشت و قتیبه او را بر نیشابور عامل گردانید.(۸)
بر اساس این گزارش قتیبه در فتح دوم حضور نداشته و پس از فتح ، مغیرة بن عبدالله پیش قتیبه بر می گردد ، بنابراین به هنگام فتح قتیبه حضور نداشته و پس از فتح نیز وارد شهر نشده است.
از سوی دیگر در این گزارش ها آمده است که پس از فتح دوم قتیبه ، اسکجموک که شاه قبلی شان بوده دوباره بر آنان حاکم گرداند. در حالی که در روایت طبری آمده است که خوارزمشاه قبل از جنگ از شهر فرار می کند. پس بدون شک وی پس از فتح در شهر حضور نداشته که او را والی بگردانند.

 

  • گزارش مذکور از نگاه اهل تحقیق:


گزارش ابوریحان توسط سه نفر از محققین که هر کدام در زمینه های خاصی تحقیق داشته اند مورد بررسی قرار گرفته و رد شده است.
نخستین این سه نفر زاخائو بوده است. وی یکی از محققین آلمانی بوده که آثار بیرونی را تحقیق و ترجمه نموده و گزاف نیست اگر بگوئیم وی دوباره ابوریحان را به غرب شناساند. جدای از تحقیق در آثار بیرونی وی در زمینه تاریخ و فرهنگ شرق نیز تحقیقاتی داشته است . وی کتابی در مورد تاریخ و فرهنگ خوارزم نوشته و در همین کتاب می گوید که ابوریحان در شرح فتوحات قتیبه احتمالا تحت تاثیر داستان فتح استخر بدست اسکندر بوده و از آن یاد کرده است.(۹)
بارتولد محقق دیگری است که در این زمینه نظرش را ارائه نموده است. وی تحقیقات بسیاری در زمینه تاریخ ماوراء النهر داشته و حاصل کارش را در کتاب «Turkestan» که به فارسی نیز ترجمه شده به جاگذاشته است. وی در همین کتاب می گوید :
اگر سخنان بیرونی نویسنده قرن یازدهم میلادی را باور کنیم ، چنین بر می آید که فاتحان عرب و به ویژه قتیبة ابن مسلم (در آغاز قرن هشتم میلادی) در ایران و سغد و خوارزم ، کاهنان (که نمایندگان فرهنگ محلی بودند) و کتب ایشان را نابود کردند. ولی منابع متقدم تر از چنین نابودی ای که در واقع احتمال وقوع آن ضعیف است هیچ سخن به میان نیاورده اند.در اخباری که راجع به فتوحات عرب به ما رسیده هیچ رویدادی که حاکی از وجود روحانیان منتفذ محلی باشد که خلق را به مقاومت در برابر اعراب برانگیخته باشند منقول نیست.(۱۰)
آخرین محققی که در این مورد نظرش را نقل می کنم عبدالحسین زرین کوب مورخ معاصر ایرانی است. وی نیز این واقعه را مردود می شمارد و می گوید :
و از همین گونه است روایت بیرونی در باب فتح خوارزم که به موجب آن قتیبة بن مسلم کتب و علماء و کاهنان خوارزم را از بین برده است و در صحت آن روایت و در اصل وجود طبقه علماء و کاهنان در خوارزم که مردم را بر ضد عرب تحریک کرده باشند تردید قوی هست.(۱۱)


براساس آنچه که گذشت در صحت گزارش ابوریحان تردید وجود دارد و نمی توان با استناد به این گزارش مسلمانان را متهم به کتاب سوزی در قرون اول اسلامی نمود.

 

در مقاله بعد به بررسی گزارشی از دولتشاه سمرقندی که در آن از کتاب سوزی توسط عبدالله بن طاهر سخن می گوید خواهم پرداخت.

دفترچه:[ویرایش شده و به نقل از وبلاگ:من مسلمانم]
———————————————————————

(۱)آثار الباقیة تحقیق زاخائو صص ۳۵،۳۶
(۲)آثار الباقیة ترجمه اکبر داناسرشت ص۵۷
(۳)آثار الباقیة تحقیق زاخائو ص ۴۸
(۴) آثارالباقیة ترجمه اکبر داناسرشت ص ۷۵
(۵)الصیدنة فی الطب ترجمه باقر مظفرزاده ص ۱۶۸
(۶)تاریخ طبری ج ۶ ص۴۷۰ و ترجمه تاریخ طبری ج ۹ ص ۳۸۵۳
(۷)تاریخ طبری ج ۶ ص ۴۸۰ و ۴۸۱ و ترجمه طبری ج ۹ ص ۳۸۶۶
(۸)همان
(۹) Sachau «zur geschichte , I.S. 29» به نقل از ترکستان نامه نوشته بارتولد ترجمه کریم کشاورز ج ۱ پاورقی ص ۳۳
(۱۰)ترکستان نامه نوشته بارتولد ترجمه کریم کشاورز ص ۳۳و۳۴

(۱۱)تاریخ ایران بعد از اسلام نوشته زرین کوب ص  ۲۱

 

آتشی که هرگز روشن نشد ۱

آتشی که هرگز روشن نشد ۲

بررسی ادعای کتاب سوزان در ایران توسط مسلمین در قرون اول اسلامی

 

دفترچه:[ویرایش شده و به نقل از وبلاگ:من مسلمانم]



بخش اول:گزارش ابن خلدون


به نام خدا


دیروز در سایت فیس بوک مطلبی در مورد اسلام دیدم و علاقه مند شدم نظرات دیگر کاربران را نیز ببینم. در میان این نظرات یک نظر مرا بر آن داشت که این مطلب را بنویسم. این شخص در جواب یکی از کاربران که از وی خواسته بود افتخارات قبل از اسلام ایران را نام ببرد گفته بود که اگر از ایرانِ قبل از اسلام علمی نمانده تقصیر مسلمانان است که به هنگام فتح ایران کتب ایرانیان را طعمه حریق نمودند و از بین بردند. از آنجایی که تاریخ یکی از علاقه مندی های من است به همین خاطر اولین پستم را بررسی همین مطلب قرار دادم . آیا آتشی روشن شد که کتابهای ایرانیان را طعمه خود بسازد؟


اصل داستان:

 

کسانی که این مطلب را مطرح نموده اند چند مورد برای این مدعای خود آورده اند که در هر پست به بررسی یک مورد از این موارد می پردازیم. در این پست به بررسی مهم ترین دلیل این گروه می پردازیم.ابن خلدون یکی از علمای قرن هشتم هجری متولد ۷۳۲هجری قمری در دو کتاب «مقدمه» و «العبر» مطلب زیر را می آورد:


«ولقد یقال إنّ هذه العلوم إنّما وصلت إلى یونان منهم حین قتل الإسكندر دارا وغلب على مملكة الكینیة فاستولى على كتبهم وعلومهم. إلّا أنّ المسلمین لمّا افتتحوا بلاد فارس، وأصابوا من كتبهم وصحائف علومهم ممّا لا یأخذه الحصر ولمّا فتحت أرض فارس ووجدوا فیها كتبا كثیرة كتب سعد بن أبي وقاص إلى عمر بن الخطّاب لیستأذنه في شأنها وتنقیلها للمسلمین. فكتب إلیه عمر أن اطرحوها في الماء. فإن یكن ما فیها هدى فقد هدانا الله بأهدى منه وإن یكن ضلالا فقد كفانا الله. فطرحوها في الماء أو في النّار وذهبت علوم الفرس فیها عن أن تصل إلینا.»


و همانا گفته می شود که این علوم (علوم عقلی) از ایرانیان به یونان رسید زمانی که اسکندر دارا را کشت و بر مملکت کیانیان پیروز شد بر کتاب ها و دانش های آنها که از حد شمارش خارج بود دست یافت. زمانی که مسلمانان شهرهای فارس را فتح کردند و در آن کتاب هایی یافتند ، سعد بن ابي وقاص به عمر بن خطاب درباره ی آن کتاب ها و آوردنشان برای مسلمین نامه نوشت. عمر در پاسخ نوشت که آنها را در آب بریزید زیرا اگر آن چه در آنها وجود دارد سبب هدایت است پس خداوند ما را با راه نماینده تر از آن هدایت نموده و اگر در آنها گمراهی است خداوند ما را از آنها ایمن داشته است . پس آنها را در آب یا آتش افکندند و علوم ایرانیان از بین رفت و به ما نرسید.


اصل داستان همین است که آورده ام. اما چرا این داستان از نظر ما مردود و غیر قابل قبول است؟

 

  • ضعف ابن خلدون در تاریخ مشرق:

 

ابن خلدون جزو آن دسته از مورخین است که ضعف در نوشته های تاریخی اش به ویژه تاریخ مشرق مشخص است و اهل فن در این مورد اشاراتی داشته اند. یکی از بهترین نوشته هایی که در این مورد نوشته شده است اثر دکتر خالد کبیر علال به نام «أخطاء المؤرخ ابن خلدون في كتابه المقدمة» است. وی در این کتاب درباره ی بعضی از اشتباهات ابن خلدون سخن می گوید. نویسنده ، بخش دهم کتاب را به اشتباهات تاریخی ابن خلدون اختصاص می دهد که خلاصه اش اینچنین است:
احتمال اشتباه برای هر انسان وجود دارد اما گاهی اوقات بعضی از انسانها اشتباهات شان کم و گروهی دیگر اشتباهات شان بسیار است.کم بودن اشتباهات یک شخص در کار علمی اش نشان از آن دارد که وی در تحقیق خود تلاش و توجه بسیار نموده و به یک شیوه صحیح علمی پایبند بوده است و در مقابل،کسی که در کارهای علمی اش اشتباهاتش بسیار باشد نشان دهنده آن است که وی دقیقا برخلاف شخص اول عمل نموده است. با توجه به مطالب گفته شده ابن خلدون در تاریخ نویسی اش از کدام گروه است؟پس از بررسی بعضی از روایات ابن خلدون و خواندن انتقاداتی که بعضی از اهل علم از وی نموده اند برای من مشخص شد که ابن خلدون در بسیاری از مطالبی که در کتاب مقدمه و تاریخش نوشته است جزو گروه دوم است و در این مورد تعدادی از شواهد تاریخی را نقل می کنم که این را به روشنی نشان می دهد. اما قبل از آن در اینجا اشاره می کنم که بعضی از اهل علم از ابن خلدون در تاریخ نویسی اش انتقاد نموده اند. ابن حجر در مورد وی می گوید که او « به اخبار به روشنی آگاه نبوده است مخصوصا به اخبار مشرق و این مساله برای کسی که به سخنش نظر انداخته است روشن است». ( ابن حجر : إنباه الغمر بأبناء العمر ، ج۱ ص: ۲۳۲ .).
سپس یازده مورد از این اشتباهات را می آورد که من چند مورد را مختصرا نقل می کنم:


مورد اول: وی به هنگام سخن گفتن از شهادت عثمان و بیعت مردم با علی ، طلحه و زبیر را از والیان گماشته شده توسط عثمان می داند ( المقدمة ، ص: ۱۶۳ .) در حالی که این دو در هنگام شهادت عثمان در مدینه بودند.جالب اینجاست که خود وی شش صفحه بعد در همین کتاب این سخنش را نقض می کند.(المقدمة ، ص: ۱۶۹)

مورد چهارم: در مورد نامه ای است که یکی از خلفای بنی عباس فرستاده است. در دو جای کتابش این خلیفه را معتضد معرفی می کند (العبر ، ج ۳ ص: ۴۴۹، ۴۵۰) و دو صفحه بعد وی را مکتفی می داند.(همان ج ۳ ص: ۴۵۲، ۴۵۳).

مورد هفتم : وی زمان زندگی ابو علی سینا را همزمان با وزارت نظام الملک می داند و نظام الملک را نیز از وزرای بنی بویه می داند. (المقدمة ، ص: ۴۴۲). در حالی که ابو علی سینا در هنگامی که نظام الملک فقط بیست سال داشته از دنیا می رود و نظام الملک نیز وزیر دولت سلجوقی بوده و اصلا ربطی به بنی بویه نداشته است.(الذهبي: السیر ، ج ۱۹ ص: ۹۴).

در انتهای این بخش دکتر علال دفاع یکی از پژوهشگران به نام محمد فاروق النبهان را از ابن خلدون نقل می کند. محمد النبهان در مورد سخن بعضی از مورخین مسلمان مانند ابن حجر که از ابن خلدون انتقاد نموده اند می گوید : ابن خلدون به این مساله ( کم اطلاعی اش از تاریخ مشرق) اعتراف نموده است چون وی نمی خواسته تاریخ مشرق را بنویسد بلکه وی بر آن بوده است که اخبار مغرب و دولتها و قبایلش را بنویسد.( الفكر الخلدوني ، ص: ۹۲).
با توجه به مطالبی که آمد اگر ابن خلدون در تاریخ نویسی دقتش کم بوده و نسبت به تاریخ مشرق که ایران را نیز شامل می شود ضعف داشته است دور از انتظار نیست که وی دو واقعه جدا از هم را به هم آمیخته است. واقعه اول فتح مصر و واقعه دوم فتح ایران. از آنجایی که یک قرن و نیم قبل از وی داستانی ساختگی با عنوان آتش زده شدن کتب اسکندریه توسط مسلمانان در بعضی از کتب نقل شده بود می توان این احتمال را مطرح کرد که ابن خلدون با به هم آمیختن واقعه ی فتح ایران و این داستان مطلب مورد نظر را نوشته است. زمانی این احتمال تقویت می شود که بدانیم قبل از وی هیچ کس مطلبی بدین شکل نقل ننموده و وی اولین نفر است که این مطلب را نقل نموده است.

 

  • ابن خلدون نخستین نقل کننده ی مطلب مذکور:

 

تاریخ اسلام یکی از پربارترین تاریخ های جهان است. نویسندگان اسلامی در طول تاریخ تلاش بسیاری برای ثبت وقایع نموده اند و شاید کمتر اتفاق مهمی در این ادوار از دیدشان پنهان مانده باشد. با این حال ابن خلدون مطلبی نقل می کند که هیچ یک از گذشتگانش اشاره ای به آن نداشته اند. و این در حالی است که بعضی از مورخین مانند طبری برای آنکه نقل های تاریخی محفوظ بماند از افرادی که مشهور به دروغگوئی بوده اند نیز مطلب نقل نموده تا حتی این نقل ها از بین نرود اما اثری از مطلب مذکور را نمی توان در این کتب یافت. یکی از مهم ترین دلایل برای مردود دانستن مطلب مورد نظر همین است که ابن خلدون که پس از ده ها و شاید صدها مورخ دیگر پا به این عرصه گذاشته است مطلبی نقل می کند که هیچ یک از گذشتگانش ولو به صورت مختصر یا غیر مستقیم به آن اشاره ای نداشته اند. مورخانی که دقت نظرشان به حدی بوده که تک تک نامه های رد و بدل شده بین سعد بن ابي وقاص و عمر بن خطاب را نقل نموده اند اما از نامه ای که کوچکترین اشاره ای به این مطلب داشته باشد ذکری نیاورده اند.

 

  • نامه های رد و بدل شده میان سعد بن ابي وقاص و عمر بن خطاب:

 

واقعه نقل شده توسط ابن خلدون به فتوحات اسلامی در ایران که به فرماندهی سعد بن ابي وقاص بوده اشاره دارد. فتح ایران چندین مرحله مختلف داشته است و مهم ترین قسمت این فتوحات توسط خالد بن ولید و سعد بن ابي وقاص انجام گرفته است. مطلبی که ابن خلدون نقل می کند به فتوحات سعد بن ابي وقاص مربوط می شود. ابتدا باید زمان فرماندهی سعد را بیابیم تا بتوانیم به شکلی دقیق تر به مساله نگاه بیندازیم. آنچه که کتب تاریخ نقل نموده اند این است که سعد بن ابي وقاص از محرم سال چهاردهم هجری به عنوان فرمانده انتخاب شد و تا پایان همین سال یعنی تا فتح مدائن عنوان فرماندهی لشکر مسلمین را بر عهده داشت . آنچه که کتب تاریخی درباره ی این دوره زمانی نقل کرده اند بسیار مفصل است و ما را در این نوشته بسیار یاری می کند. طبری در این زمینه مفصل تر از گذشتگانش سخن می گوید و در واقع همه ی آنچه که گذشتگانش گفته اند را یک جا جمع نموده است. خلاصه ی آنچه که طبری در این زمینه نوشته اینچنین است: در محرم سال ۱۴ هجری و در مرحله ی سوم از فتوحات عراق سعد بن ابي وقاص به عنوان فرمانده مسلمانان برای جنگ قادسیه انتخاب شد. از روز انتخاب وی به عنوان فرمانده تا روز شروع جنگ قادسیه عمر هشت نامه برای سعد می فرستد و سعد نیز پنج نامه.پس از فتح نیز پنج نامه از سوی سعد و چهار نامه از سوی عمر بن خطاب فرستاده می شود. در هیچ یک از این نامه ها سخنی از کتاب و سوزانده شدن کتب نیست. پس از طبری مورخین بسیاری در این زمینه نوشته اند اما هیچ یک این چنین نامه ای نقل ننموده است.

 

  • تضعیف روایت توسط خود ابن خلدون:

 

یکی از مسائلی که به هنگام خواندن تاریخ باید در نظر بگیریم شیوه گفتار نویسنده است. گاهی اوقات نحوه ی نوشته ی یک نویسنده اطلاعاتی دقیق تر در مورد مطلب به ما می دهد. نویسندگان مسلمان برای نقل روایات از شیوه ای خاص استفاده می کنند بدین صورت که اگر نویسنده در ابتدای روایت از الفاظی مانند فلانی گفت ، یا فلانی به ما خبر داد و یا امثال این الفاظ استفاده نمود پس احتمال صحت روایت وجود دارد اما اگر از الفاظی مانند : ذکر شده یا روایت می شود یا گفته می شود و امثال اینها استفاده کرد نشان از آن دارد که خود نویسنده اطمینان کامل در مورد صحت مطلب ندارد . حافظ عراقی در همین مورد در شرحش بر مقدمه ابن صلاح می گوید :

(وإنْ وردَ مُمَرَّضاً)، أي: أُتِي به بصیغةِ التمریضِ ، كقولِهِ : ویذْكَرُ ، ویرْوَى ، ویقَاْلُ ، ونُقِلَ ، ورُوِي ، ونحوِها . فلا تحكمنَّ بصحتِهِ .(شرح التبصرة والتذكرة للحافظ العراقي ص ۴۵)

( و اگر ممرض بیاید ) یعنی با صیغه تمریض بیاید مانند : و ذکر می شود ، و روایت می شود ، و گفته می شود ، و نقل می شود ، و روایت شده و مانند آن بیاید پس به صحت آن حکم کرده نمی شود.
اگر ما به ابتدای مطلب ابن خلدون نگاهی بیندازیم در می یابیم که ابن خلدون مطلبش را اینچنین آغاز می کند: «ولقد یقال» یعنی «و همانا گفته می شود» پس طبق آنچه که گذشت این دلیل دیگری بر ضعف این روایت است.

 

  • دیگر اشکالات موجود در متن:

 

جز موارد قبل اشکالات دیگری نیز در متن این مطلب وجود دارد. ابتدای متن اینچنین آغاز می شود:
و همانا گفته می شود که این علوم (علوم عقلی) از ایرانیان به یونان رسید زمانی که اسکندر دارا را کشت و بر مملکت کیانیان پیروز شد بر کتاب ها و دانش های آنها که از حد شمارش خارج بود دست یافت.


نقل این سخن خود ردی است بر آن.پر واضح است که فلسفه و منطق سالها قبل از آنکه اسکندر به دنیا بیاید در میان یونانیان رایج بوده و در آن زمان ایرانیان را از این علوم بهره ای نبوده است چون نه اسمی از فیلسوفی ایرانی در آن دوران به میان آمده و نه کتابی در این علوم نوشته شده که نویسنده اش ایرانی باشد.نکته ی دیگر این است که در متن آمده «کتب ایرانیان از حد شمارش خارج بود.» اگر نگاهی به تواریخ بیندازیم خلاف این را می بینیم. هرودوت ، کتزیاس ، گزنفون و … از هم عصران هخامنشیان بوده اند و در مورد ایرانیان مطالب بسیار نقل نموده اند اما در کتب هیچ یک از این نویسندگان اثری نمی بینیم که در آن اشاره ای به کتاب در میان ایرانیان کرده باشند بلکه جامعه ای که نوشته های این افراد به تصویر می کشد جامعه ای است که به جنگ بیش از تعلیم اهمیت می دهد و جای تعجب ندارد که همه ی پزشکانی که تاریخ در این دوره اسامی شان را ثبت کرده غیر ایرانی بوده اند.رامسس مصری پزشک کوروش و داریوش ، دموکدس یونانی پزشک داریوش اول ، آپولونیدس یونانی پزشک اردشیر اول ، کتزیاس یونانی پزشک اردشیر دوم. تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل.بخش بعدی متن درباره مسلمانان است:
زمانی که مسلمانان شهرهای فارس را فتح کردند و در آن کتاب هایی یافتند ، سعد بن ابي وقاص به عمر بن خطاب درباره ی آن کتاب ها و آوردنشان برای مسلمین نامه نوشت.
این قسمت از نوشته درباره ی وجود کتب در ایران باستان سخن می گوید و ملی گرایان کنونی همین کتب را میراث ایران باستان می دانند و می گویند توسط مسلمین به آتش کشیده شده است. اما جستجو در کتب تاریخ به ما می گوید که در دوره ی ساسانیان تنها یک مدرسه در ایران وجود داشته است. این مدرسه آنچنانکه در تاریخ آمده به این دلیل ساخته شده که پادشاه ایران می خواسته شهر جندی شاپور را مانند شهرهای رومی بنا کند به همین دلیل مانند شهرهای رومی برای آن مدرسه ای نیز قرار داده تا از هر لحاظ مانند شهرهای رومی باشد. گردانندگان این مدرسه نیز از مسیحیان بوده اند و بسیاری از آنان نیز رومی بوده اند. حق تحصیل نیز از آن یک عده خاص بوده و اکثریت جامعه از حق تحصیل برخوردار نبوده اند. با این وضعیتی که بر جامعه حاکم بوده نمی توان انتظار داشت که این جامعه بتواند میراث عظیم علمی ای از خود به جا بگذارد چون اکثریت آن جامعه را بی سوادان تشکیل داده بوده اند. از سوی دیگر ، اگر هم میراثی به جا مانده باشد حاصل کار غیر ایرانیان بوده است زیرا آنها بوده اند که مدرسه را اداره می کرده اند نه ایرانیان. شاید به همین خاطر باشد که در دوره ی ساسانیان نیز مانند دوره های قبل پزشکان پادشاهان غیر ایرانی بوده اند و پزشک ایرانی در میان پزشکان یافت نمی شود جز برزویه . در هر صورت این مدرسه تنها مدرسه موجود در ایران بوده و تاریخ جز این مدرسه را نام نبرده و هیچ شکی نیست که در این مدرسه تعدادی از کتب از زبان های دیگر به فارسی ترجمه شده بود و تدریس می شد و تعدادی کتب دیگر نیز نوشته شد. ولی این کتب توسط مسلمین نابود نشدند بلکه بعدها به عربی ترجمه شدند چنانکه ابن ندیم در الفهرست اشاره می کند:
وقد كانت الفرس نقلت في القدیم شیئا من كتب المنطق والطب إلى اللغة الفارسیة فنقل ذلك إلى العربي عبد الله بن المقفع وغیره (الفهرست لابن ندیم ص ۳۳۷).

و ایرانیان درقدیم چیزهایی از کتب منطق و پزشکی را به فارسی ترجمه کرده بودند و عبدالله بن مقفع و دیگران آنها را به عربی ترجمه کردند.


ادامه ی مطلب جواب عمر بن خطاب به نامه سعد بن ابي وقاص می باشد:


عمر در پاسخ نوشت که آنها را در آب بریزید زیرا اگر آن چه در آنها وجود دارد سبب هدایت است پس خداوند ما را با راه نماینده تر از آن هدایت نموده و اگر در آنها گمراهی است خداوند ما را از آنها ایمن داشته است . پس آنها را در آب یا آتش افکندند و علوم ایرانیان از بین رفت و به ما نرسید.
این شیوه رفتار که از عمر در این قسمت از متن بیان شده مخالف با سیره عمر است به چند دلیل:

نخست آنکه عمر به اسلام پایبند بود و نیک می دانست که اسلام با علم هیچ مخالفتی ندارد بلکه به آن دعوت می دهد. و این مساله در آیات متعددی در قرآن بیان شده است. برای نمونه خداوند در آیه ۹ سوره زمر بیان می دارد : آیا کسانی که آگاهی دارند با نا آگاهان برابرند؟.

دوم آنکه عمر بن خطاب به علم و جایگاه آن آگاه بوده بلکه حتی در مورد پزشکان می گوید که اگر یک نفر برای علاج شخصی دیگر اقدام کند و از طب آگاه نباشد مسئول است. (مراجعه شود به کتاب مختصر في الطب بخش ما جاء في امرأة یموت ولدها في بطنها ویكون الجرح في موضع العورة فتحتاج إلى علاج الطبیب) و خود وی بارها به حارث بن کلده پزشک مشهور عرب مراجعه می کرده و از وی درباره ی داروی بعضی از امراض سوال می نموده است. (مراجعه شود به کتاب مختصر في الطب ص ۵ ، ۱۲ ، ۱۷ ، ۲۶ ، ۳۶).


نتیجه:

 

بر اساس دلایل بالا احتمال وقوع این چنین حادثه ای بسیار بعید است.

نخست آنکه ابن خلدون در تاریخ مشرق ضعف دارد.

دوم آنکه وی مطلب را با صیغه تمریض می آورد که نشان از عدم اطمینان ابن خلدون بر صحت روایت دارد.

سوم آنکه وی پس از قرنها نخستین نقل کننده مطلب مذکور است.

چهارم آنکه این واقعه با تاریخ نقل شده از آن دوران مخالفت آشکار دارد.

در مقاله بعد درباره دلیل دوم مدعیان کتاب سوزان توسط مسلمین که ابوریحان آن را نقل نموده است سخن خواهم گفت.

 

دفترچه:[ویرایش شده و به نقل از وبلاگ:من مسلمانم]

آتشی که هرگز روشن نشد۲

آتشی که هرگز روشن نشد۳

در داستان آفرینش زرتشتیان، گیاه خودروی ریواس که به هنگام رعد و برق در کوه می‌روید، موجب پدیدار شدن بشریت می‌شود. درمتون زرتشتی همچون «بندهش» و «زاداسپرم» از ده نبرد آفریدگان گیتی با اهریمن سخن به میان آمده که چهارمین آن نبرد گیاه ‌است:

«چون چهارم بر گیاه آمد. به مقابله او همان گیاه بکوشید. چون آن گیاه نخستین بخشکید. «امرداد» که او را گیاه نشان گیتی است، وی را برگرفت و او را خرد بکوفت و با آب تیشتری بارانی بیامیخت. پس از باران همه زمین را رستنی‌ها آشکار شد، ده هزار نوع اصلی و یک صدهزار نوع به نوع اندر نوع چنان رستند که از هرگونه‌ای و آیینی بود. او آن ده هزار نوع را به باز پس داشتن ده هزار بیماری آراست. پس از آن یک صد هزار نوع گیاه تخم برگرفت. از گرد آمدن تخم‌ها درخت «همه تخمه» را میان دریای فراخکرد بیافرید که همه گونه (های) گیاهان از او همی رویند و سیمرغ آشیان بدو دارد. هنگامی که از آن به فراز پرواز کند. آنگاه تخم خشک آن را به آب افکند و به باران باز به زمین باریده شود. به نزدیکی آن درخت «هوم سپید» را بیافرید که دشمن پیری، زنده گر مردگان و انوشه گر زندگان (است).»

 

هوم (این نوشیدنی مخدر مقدس زرتشتی) چیست:


شربتی مقدس از شیره گیاه " افدرا" شده که شاخه های آن را در آب می شویند و در هاون می کوبند و با شاخه ای از درخت انار می سایند و صاف می کنند. این شیره سپس با شیری که با هوم مخلوط می شود محصول نهایی است. هوم قبل از مراسم آماده می شود و بعد ضمن بر خواندن فصلهای ۹-۱۱ یسنا که اختصاص به ستایش هوم دارد مصرف می شود. تهیه آن برای دومین بار با یسنا ۲۲ آغاز می شود و در مدت خواندن اولین گاهان یسنا ۱۸-۳۴ ادامه می یابد.

به نوشته دکتر مهرداد بهار:

«هَومَ (هُومه) Haoma » نام ایزدبانوی درمان و نگاهبان گیاه مقدس و آیینی (هوم) است. جایگاه این ایزدبانو درون درخت «گوکرن (Gokarn ) » است. یسنه- هاتهای ۹ تا ۱۱ که هوم یشت خوانده می‌شود، و نیز بیستمین یشت اوستا به نام «هوم یشت» سرود ستایش و نیاش اوست. «هوم در اوستا» و «سوم در سنسکریت» نام گیاه مقدسی است که افشره آن گونه‌ای آشامیدنی آیینی بشمار می‌‌آید و آیین‌ها و نیایش‌های مربوط بدان در اوستای نو و در دین زرتشتی جای ویژه‌ای دارد. از نوشابه هوم با صفت «دوردارنده مرگ» یاد می‌شود و به نوشته بندهش هوم سرور و شهریار گیاهان است و در فرشکرد، بی‌مرگ (اَنوش) را او می‌آرایند.

پ.ن:در اسلام،به صراحت در مورد هر آنچه که موجب مستی و زايل شدن خِرَد و اختلال قدرت تفکر شود حکم به «تحریم» و دستور به «اجتناب» و دوری داده شده است.

در قرآن می خوانیم: «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنَّمَا الْخَمْرُ وَالْ... رِجْسٌ مِنْ عَمَلِ الشَّيْطَانِ فَاجْتَنِبُوهُ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُون» یعنی: ای کسانی که ایمان آورده اید ! همانا خَمر (شراب) و... پلید و از کارهای شیطان است،پس از آنها دوری کنید تا رستگار شوید.[سوره المائدة AL-MAEDA آیه ۹۰]

پیامبر اسلام صلی الله علیه وسلم هم فرموده اند: «كُلُّ مُسْكِرٍ خَمْرٌ، وكُلُّ مُسْكِرٍ حَرامٌ» یعنی: هر مست کننده ای خمر است و حرام. [منبع:صحیح مُسلِم (صفحه یا شماره: ۲۰۰۳) و صحیح بُخاري (صفحه یا شماره: ۵۵۷۵)]

 

این درحالیست که در آیین رسمی پیش از اسلام ایران،نه تنها نوشیدن و استفاده از مشروبات سُکر آور (مست کننده) و مواد مخدر (بنگ و حشیش) زشت و ناهنجاری نبود بلکه شاخصه برخورداری از خرد و راهکاری برای درک و دستیابی به اسرار دینی پنداشته می شد! (همچنانکه در ابتدا توسط شخص زرتشت برای اقناع گشتاسپ مورد استفاده قرار گرفت و بعدها نیز توسط موبدها (روحانیون) معروف زرتشتی ای همچون کرتیر و ویراف طی مراسماتی خاص نوشیده شد.)

مشروعیت مصرف مواد مخدر نشئه زا (هوم و حشیش) در دیانت زرتشتی - دیانت ایرانِ پیش از اسلام:

 

هوم در اوستا گیاه مقدسی است که در کتاب ریگ ودا، سوما نام دارد. افشره آن یک نوشیدنی آئینی به شمار می آید که در اوستای نو و دین زرتشتی متاخر جایگاه ویژه ای دارد. نوشابه هوم در اوستا با صفت "دور دارنده مرگ" همراه است و در بندهشن، هوم بعنوان سرور و شهریار گیاهان است. نیبرگ می نویسد: گیاه هوم گونه ای از "افدرا" است که در کوهستانهای ایران و افغانستان می روید و به آن "ریش بز" هم می گویند. از این گیاه آلکالوئیدی به نام "افدرین" بدست می آید که اثراتی مشابه آدرنالین دارد(آلکالوئیدها از مواد موثره تریاک هستند که نشئه زا و مخدراند)(۱)

 


در متون پیشا زرتشتی هند باستان یعنی ریگ ودا از خاصیت نشئه آور سوما(=هوم) سخن گفته شده و شیره این گیاه بعنوان یک نوشیدنی شادی بخش معرفی شده. «آریائیان هند و ایرانی علاوه بر پرستش آتش به پرستش سوما و نوشیدن افشره مخمر سوما علاقه وافر نشان داده اند. در سرود ستایش سوماپومانه از کتاب ریگ ودا چنین آمده: سومای شادی بخش را باید برای تریته و برای آشامیدن آندرا صاف کرد»(۲)

 


نوشیدن شراب سوما جزو اعمال و مناسک آریانها بوده و از فشردن برگهای این گیاه شرابی مقدس تهیه می شده که آنرا با شیر مخلوط می کردند و به حضار در بزم قربانی می نوشاندند و اثر سکر آمیز (=نشئگی) که در ایشان ظاهر می شد را به نیروی مقدس الهه آن گیاه نسبت می دادند(۳)

 


در سراسر اوستا غالبا از هوم (=haoma) که در کتاب مقدس برهمنان سوما (=soma) نام دارد، سخن گفته شده. در مهر یشت فقرات ۸۸-۹۰ و بهرام یشت فقره ۵۷ و ارت یشت فقره ۵، از این گیاه که نزد آریانهای ایرانی و هندی مقدس است، سخن به میان آمده. در واقع هوم یشت در میان یسنا جای داده شده و آن عبارت است از فقره اول یسنای ۹ تا فقره دوازدهم یسنای ۱۱ اوستا، که مجموعا به آن هوم یشت نیز می گویند. حتی در یشتها، بخش هوم یشت نیز هوم، بسیار ستایش شده است(۴)

 


در بندهشن نیز تخمه گیاه هوم از گاو پدید آمده و چنین گویند که هوم دور دارنده مرگ به هنگام فرشکرد، انوشگی(=زندگی جاویدان) را از او آرایند، هوم سرور گیاهان است(۵)

 


در اوستا اهمیت نوشیدن این نوشابه نشئه کننده و سکر آور چنین آمده: در یسنا اوستا هات ۹ تا ۱۱، زرتشت به هوم درود می فرستد و گفته شده که ویونگهان اولین کسی بود که از نوشابه هوم خورد و اهورمزدا فرزندی به نام جمشید به او داد. سپس آتبین دومین کسی بود که از نوشابه هوم خورد و اهورمزدا به او پسری به نام فریدون داد...
چهارمین کسی که از نوشابه هوم خورد پوروشسپ بود که اهورمزدا پسری به نام زرتشت به او داد. آنگاه زرتشت گفت درود بر هوم که نوشابه اش، شادی بخش ترین آشامیدنی است.

می ستایم سرزمینی را که تو در آن همچون پهلوان گیاهانٍ خوشبو و گیاه خوب مزدا می رویی، ای هوم.

در یسنا بیان شده که کمترین نوشابه هوم، کشتن هزار دیو را بس است. آری همه می های دیگر را خشم خونین درفش همراه است، اما می هوم، رامش اشه را در پی دارد و سرخوشی آن تن را سبک می کند. زرتشت می گوید: درود بر هوم، درود بر هوم مزدا آفریده، هوم مزدا آفریده، نیک است.... شتابان فرا رساد سرخوشی تو! روشن فرا رساد سرخوشی تو! سبک درآیاد سرخوشی تو!(۶)

 


اما زرتشتیان، جدای از نوشابه سکر آور هوم، ماده مخدر دیگری به نام بنگ (=منگ) نیز مصرف می کردند. در اوستا بنگهه و در پهلوی منگ یا بنگ نام گردی است که از سائیدن برگها و سرشاخه های گلدار گیاه شاهدانه می گیرند و در فارسی به آن "چرس" و "حشیش" هم می گویند و از مخدرات مشهور است (معروفترین چرس، چرس افغان است یعنی چرس محل تولد زرتشت)(۷)

 


در یکی از متون زرتشتی به نام ارداویرافنامه، موبدی به نام ارداویراف که با هفت خواهرش ازدواج کرده بود، با خوردن منگ (=بنگ) به دنیای مردگان می رود و بعد از به هوش آمدن، مشاهداتش را در کتاب ارداویرافنامه تحریر نمود(۸)

 


زرینکوب می نویسد: «گیاهانی چون شاهدانه که از آن بنگ درست می شد و گیاهی که از آن نوشابه ای به نام هوم به وجود می آمد، در مراسم دینی آریایی نقش مهمی داشتند و از رستنیهای مقدس به شمار می آمدند»(۹)

 


طبق کتاب دینکرد هفتم از متون معتبر زرتشتی، اهورمزدا دستور می دهد که ایزد نریوسنگ به اردیبهشت بگوید که به گشتاسپ جامی از مخلوط هوم و منگ بخوراند، و چون گشتاسپ این مخدرات را خورد به خواب رفت و هنگامیکه بیدار شد به دین زرتشت ایمان آورد(۱۰)

 

دینکرد هفتم ص ۲۴۵ و ۲۴۶



منابع:

 

[نقل شده]

(۱)اوستا، دوستخواه، ج۲، ص۱۰۸۶ و ۱۰۸۷
(۲)ریگ ودا، ترجمه محمدرضا جلالی نائینی، ص۳و۱۵۵
(۳)تاریخ جامع ادیان، جان ناس، ص ۹۶و۹۷
(۴)یشتها، پور داود، ج۲، ص۳۵۲تا۳۵۴
(۵)بندهشن، ترجمه مهرداد بهار، ص۸۶ و۸۷
(۶)اوستا، دوستخواه، ج۱، یسنا، هات۹_۱۱، ص۱۳۶تا۱۵۱
(۷)همان منبع، ج۲، ص۹۴۹
(۸)ارداویرافنامه، ترجمه یاسمی،ص۱۱
(۹)روزگاران، زرینکوب،ص۳۲
(۱۰)دینکرد هفتم، موبد آذرفرنبغ، ترجمه راشد محصل، ص ۲۴۵ و ۲۴۶

گشتاسپ شخصیت معروف ایران باستان و از نخستین ایمان آورندگان به زرتشت است.

در منابع زرتشتی ذکر شده که وی آیین زرتشت را ابتدا نمی پذیرد؛به او بنگ (حشیش) داده می شود و به حالت خواب و خلسه می رود و وقتی بیدار می شود به زنش می گوید زرتشت را نزد من آورید تا آیین وی را بپذیرم:

«آفریدگار اورمزد به نَریوسنگ ایزد گفت:برو،حرکت کن،ای نَریوسنگ سخنور،به سوی خانهٔ گشتاسب توانا (از نظر) گوسفند،و نامی در جاهای دور،و این را به اردیبهشت بگو که:«ای اردیبهشت فرمانروا تشت زیبایی که زیباتر از دیگر تشتها ساخته شده است برگیر - یعنی در فرمانروایی جامی چنین زیبا باید ساخت - ؛از سوی ما هوم و منگ به نزد گشتاسب بر،و آن را به گشتاسب فرمانروا بنوشان.»»

چون اردیبهشت فرمانروا،آن پیام را دریافت کرد،تشت زیبایی بر گرفت و با آن،هوم و منگ را به کی گشتاسب والامقام فرمانروا نوشانید و کی گشتاسب والامقام فرمانروا (در بستر) آرمید.

چون از بستر بیرون آمد به هوتوس گفت که:«ای هوتوس،باشد که زردشت سپیتمان با شتاب و پر تلاش به پیش من رسد،سپیتمان زردشت زود دین اورمزد و زردشت را به من بیاموزد.»»۱

در اوستا آمده است:

«فَروهر پئورو بَنگهه را می ستاییم.»۲

اوستا،یشت ها،فروردین یشت،ص۵۰۹

پئورو بنگهه:به معنای کسی که بنگ و حشیش بسیار دارد و از اسامی آریایی است.

منابع:

آرتا

۱:اسطوره زندگی زردشت،ژاله آموزگار و احمد تفضلی،چاپ و انتشار کتابسرای بابل،ص۱۰۴

۲:یشتهای اوستا،ابراهیم پور داود،انتشارات نگاه،بخش فروردین یشت،ص۵۰۹

زرتشت بیان می کند که اقوام،دوستان و همکارانش حرف او را گوش نمی دهند و از این بابت گله مند است. ۱

اوستا،جلیل دوستخواه

بی اعتنایی مردم به سخنان زرتشت به حدی است که در مدت ده سال تبلیغ فقط ۱ نفر را می تواند زرتشتی کند! ۲

وزیدگیهای زادسپرم

به همین دلیل متوجه می شود که مردم علاقه ای به پذیرفتن و شنیدن سخنان او ندارند و باید از قدرت و حکومت برای زرتشتی شدن مردم استفاده کند.

لذا منطقه خود را ترک می کند و به نزد پادشاهی به نام گشتاسپ می رود و با کمک ایزدان و استفاده از خوراندن بنگ (حشیش)،پادشاه،زرتشتی می شود. ۳

دینکرد هفتم ص ۲۴۵ و ۲۴۶

بعد از این اتفاق آیین زرتشت با زور شمشیر گسترش پیدا می کند.

برای نمونه اسفندیار که از عوامل حکومتی است و تازه زرتشتی شده است در میدان مبارزه بیان می کند:

کنون کارهایی که من کرده ام

ز گردنکشان سر بر آورده ام

نخستین کمر بستم از بهر دین

تهی کردم از بت پرستان زمین ۴

اسفندیار

نکته:مهم ترین عامل گسترش آیین زرتشت،دادن بنگ و مواد مخدر توسط زرتشت به دیگران بوده است.(کتاب دینکرد هفتم)

منابع:

مجموعه آرتا (ویرایش شده)

اسطوره زندگی زردشت،ژاله آموزگار و احمد تفضلی،چاپ و انتشار کتابسرای بابل،ص۱۰۰

۱:اوستا،جلیل دوستخواه،انتشارات:مروارید،چاپ:نوزدهم،ج۱،یسنا،هات۴۶

۲:وزیدگیهای زادسپرم،زادسپرم جوان جم هیربد سیرجان،محمدتقی راشد محصل،پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی۱۳۸۵،ص۷۱

۳:دینکرد هفتم،محمدتقی راشد محصل،پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی۱۳۸۹،ص۲۴۵-۲۴۶

۴:شاهنامه،فردوسی،داستان رستم و اسفندیار

رنج های بشری

«حشیش یا بنگ و استعمال آن به عنوان یکی از یاریگران اهورامزدا در برابر اهریمن از اعمال مقدس در دین زرتشتی عصر ساسانی بشمار می رفته است.

مصرف حشیش در دین زرتشتی یکی از راه های معراج و سفر به بهشت و جهان آخرت دانسته می شده است،بخصوص اگر سه جام زرین از «بنگ گشتاسپی» باشد و موبدی آنرا سر بکشد.چنانکه ارداویراف در آتشکده آذرفرنبغ و در برابر هفت تن از بزرگان زرتشتی آن می و بنگ را نوشید و استعمال کرد و به مسافرت آن دنیا رفت و برگشت.

ارداویراف همان موبدی بود که سنت ازدواج با محارم را بر هر هفت خواهر خود اجرا کرد و کتابی به نام «ارداویراف نامه» از او بر جای مانده است.

نشانه دیگری از مصرف مقدس حشیش،گزارش «زراتشت نامه» است.به موجب این منظومه،زرتشت نیز چنین جامی را به گشتاسب نوشانید تا او را سه شبانه روز به معراج بفرستد و از بهشت دیدار کند.»

برای آگاهی بیشتر بنگرید به:ژینیو،فیلیپ،ارداویراف نامه،ترجمه و تحقیق ژاله آموزگار،تهران،چاپ دوم،۱۳۸۲؛فرنبغ دادگی،بندهش،ترجمه مهرداد بهار،چاپ دوم،تهران،۱۳۸۰؛گزیده های زادسپرم،ترجمه محمدتقی راشد محصل،تهران،۱۳۶۶؛رضی،هاشم،دانشنامه ایران باستان،تهران،۱۳۸۱،جلد یکم،ص۵۰۴ تا ۵۱۲

منبع:رنج های بشری،رضا مرادی غیاث آبادی،ص۳۳و۳۴

رنج های بشری

رنج های بشری